تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نشانه توبه كننده چهار است: عمل خالصانه براى خدا، رها كردن باطل، پايبندى به حق ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804002159




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شعردر ستايش حضرت رسول (ص)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
در ستايش حضرت رسول (ص)
شعردر ستايش حضرت رسول (ص) در ستايش حضرت رسول (ص) ماه فرو ماند از جمال محمد (ص) سرو نباشد به اعتدال محمد (ص)قدر فلك را كمال و منزلتى نيست در نظر قدر با كمال محمد (ص)وعده ديدار هر كسى به قيامت ليله اسرى شب و صال محمد (ص)آدم و نوح و خليل و موسى و عيسى آمده مجموع در ظلال محمد (ص) عرصه گيتى مجال همت او نيست روز قيامت نگر مجال محمد (ص)و آن همه پيرايه بسته جنت فردوس‏بوكه قبولش كند بلال محمد (ص)همچو زمين خواهد آسمان كه بيفتدتا بدهد بوسه بر نعال محمد (ص)شمس و قمر در زمين حشر نتابدنور نتابد مگر جمال محمد (ص) شايد اگر آفتاب و ماه نتابدپيش دو ابروى چون هلال محمد (ص) چشم مرا تا به خواب ديد جمالش خواب نمى‏گيرد از خيال محمد (ص) سعدى اگر عاشقى كنى و جوانى عشق محمد (ص) بس است و آل محمد (ص) سعدى شيرازى‏ در تهنيت روز مبعث رسول اكرم (ص) به به كه چه روز خرم آمد مبعوث نبى اكرم آمد بس عيد فرا رسيد بى شك عيدى نبود چنين مبارك از بعثت او جهان جوان شد گيتى چو بهشت جاودان شداين عيد به اهل دين مبارك بر جمله مسلمين مبارك از غيب ندا رسيد او را آن ذات خجسته نكو را كاى ذات نكو پيمبرى كن برخيز و به خلق رهبرى كن چون قدر و مقام رهبرى يافت در كوه «حرى» پيمبرى يافت بشنيد چو اين ندا محمد (ص)شد خاتم انبيا «محمد (ص)»هر روح كه دور از بدى شد با آمدنش محمدى شدقانون حيات و هستى آوردآيين خدا پرستى آوردپيدا چو شد آن جمال هستى بشكست اساس بت پرستى با بعثت آن نبى مرسل بتخانه به كعبه شد مبدل‏هر دم صلوات بر جمالش بر احمد و بر على و آلش صد شكر به دين آن جنابم‏قرآن مقدسش كتابم خوشبخت كسى كه امت اوست در سايه دين و رحمت اوست از عرش ملك دهد سلامش شد ختم پيمبرى به نامش اى داده ز ماه تا به ماهى بر پاكى ذات تو گواهى در شأن تو گفت ايزدپاك‏لولاك لما خلقت الافلاك اى بر سر هر پيمبرى تاج يك قصه توست شام معراج‏قرآن كريم حجت توست خوشبخت كسى كز امت توست گر زانكه تو بت نمى‏شكستى اسلام نبود و حق پرستى‏توحيد به ما تو ياد دادى بتخانه و بت به باد دادى‏اى معنى ممكنات درياب اى خواجه كائنات در ياب‏ما غير تو دادرس نداريم درياب كه هيچ كس نداريم اى آنكه تو يار بينوائى فرياد رس و گرهگشائى درياب كه ما گناهكاريم اميد شفاعت از تو داريم تنها نه منم به غم گرفتار غم از دل هر كه هست برداراى جان جهان فداى جانت «شهرى» است غلام آستانت عباس شهرى نعت پيغمبر اكرم (ص) اى شاه سوار ملك هستى سلطان خرد به چيره دستى اى ختم پيمبران مرسل حلواى پسن و ملح اول اى حاكم كشور كفايت فرمانده فتوى ولايت هر ك آرد با تو خود پرستى شمشير ادب خورد دو دستى اى بر سر سدره گشته راهت واى منظر عرش پايگاهت اى خاك تو توتياى بينش روشن به تو چشم آفرينش‏شمعى كه نه از تو نور گيرداز باد بروت خود بميرددارنده حجت الهى داننده راز صبحگاهى اى سيد بارگاه كونين نسابه شهر قاب قوسين اى صدر نشين عقل و جان هم محراب زمين و آسمان هم اى شش جهت از تو خيره مانده بر هفت فلك جنيبه رانده اى كنيت و نام تو مويدبوالقاسم و آنگهى محمد اى شاه مقربان در گاه بزم تو وراى هفت خرگاه صاحب طرف ولايت جود مقصود جهان، جهان مقصود آن كيست كه بر بساط هستى با تو نكند چو خاك پستى اكسير تو داد خاك را لون وز بهر تو آفريده شد كون سرخيل تويى و جمله خيلند مقصود تويى همه طفيلند سلطان سرير كايناتى شاهنشه كشور حياتى لشكر گه تو سپهر خضرا گيسوى تو چتر و غمزه، طغراوين پنج نماز كاصل توبه است در نوبتى تو پنج نوبه است درخانه دين به پنج بنياد بستى درصد هزار بيدادچون شب علم سياه برداشت شبرنگ تو رقص راه برداشت خلوتگه عرش گشت جايت پرواز پرى گرفت پايت سر بر زده از سراى فانى بر اوج سراى ام هانى جبريل رسيده طوق در دست كز بهر تو آسمان كمربست برخيز هلا نه وقت خواب است مه منتظر تو آفتاب است امشب شب قدر توست بشتاب قدر شب قدر خويش درياب از حجله عرش بر پريدى هفتاد حجاب را دريدى‏تنها شدى از گرانى رخت هم تاج گذاشتى و هم تخت بازار جهت بهم شكستى از زحمت تحت و فوق رستى خرگاه برون زدى زكونين‏در خيمه خاص قاب قوسين‏هم حضرت ذوالجلال ديدى‏هم سر كلام حق شنيدى‏درخواستى آنچه بود كامت‏درخواسته خاص شد به نامت از قربت حضرت الهى بازآمدى آن چنان كه خواهى آورده برات رستگاران از بهر چو ما گناهكاران ما را چه محل كه چون تو شاهى در سايه خود دهد پناهى ز آنجا كه تو روشن آفتابى بر ما نه شگفت اگر بتابى‏درياى مروت است رايت خضراى نبوت است جايت هر كه از قدم تو سر كشيده دولت قلميش در كشيده و آن كو كمر وفات بسته بر منظره ابد نشسته چون تربيت حيات كردى حل همه مشكلات كردى زان لوح كه خواندى از بدايت در خاطر ما فكن يك آيت بنماى به ما كه ما چه ناميم وز بتگر و بت شكن كداميم اى كار مرا تمامى از تو نيروى دل نظامى از تو زين دل به دعا قناعتى كن وز بهر خدا شفاعتى كن تا پرده ما فرو گذارند وين پرده كه هست برندارند نظامى گنجوى‏ نعت و ستايش رسول اكرم (ص) محمد كافرينش هست خاكش هزاران آفرين بر جان پاكش سر و سرهنگ، ميدان وفا را سپهسالار و سر خيل، انبيا را رياحين بخش باغ صبحگاهى كليد مخزن گنج الهى‏يتيمان را نوازش در نسيمش از آن جا نام شد در يتيمش به معنى كيمياى خاك آدم به صورت توتياى چشم عالم ز شرع خود نبوت را نوى داد خرد را در پناهش پيروى داداساس شرع او ختم جهان است شريعتها بدو منسوخ از آن است جوانمردى رحيم و تند چون شيرزبانش گه كليد و گاه شمشيرخدايش تيغ نصرت داد در چنگ كز آهن نقش داند بست بر سنگ به معجز بدگمانان را خجل كردجهانى سنگدل را تنگدل كرد چو گل بر آبروى دوستان شادچو سرو از آبخورد عالم آزاد فلك را داده سروش سبز پوشى عمامه‏ش باد را عنبر فروشى سرير عرش را نعلين او تاج امين وحى و صاحب سر معراج بصر در واب و دل در استقامت زبانش امتى گو تا قيامت به خدمت كرده‏ام بسيار تقصير چه تدبير اى نبى الله چه تدبيركنم درخواستى زان روضه پاك كه يك خواهش كنى در كار اين خاك كالهى بر نظامى كار بگشاى ز نفس كافرش زنار بگشاى دلش در مخزن آسايش آور بر آن بخشودنى بخشايش آوراگر چه جرم او كوه گران است ترا درياى رحمت بيكران است بيامرزش روان آمرزى آخر خداى رايگان آمرزى آخر نظامى گنجوى‏ مبعث مقدس نبى رحمت آنك آواز نبى از در بطحا شنويدذكر حق را ز در افتادن بتها شنويدنور اسلام بر آمد ز كران تا نگريدبانگ توحيد درآمد به جهان تا شنويدسخنى از سر مهر و خبرى از در صدق‏گر ز جابى نشنيديد، از اين جا شنويدبس شنيديد سخنها ز خدا بى خبران اينك آييد و سخنهاى خدا را شنويدآن سقطها كه زهر ساقطه ديديد بس است زين ثقه، آيت حرمت ز خلقنا شنويددر حرم لوحه‏اى از عودت و رجعى نگريددر حرا نغمه‏اى از «اقرء و اعلى» شنويددل خارا به چنان سختى، اين نغمه شنيدنك شما نرم دلان از دل خارا شنويدخاتمه بندگى از كعبه والا پرسيدزمزمه زندگى از زمزم گويا شنويداز بحيرا شنويد آنچه كه گفته است سطيح‏از سطيح آنچه كه گفته است بحيرا شنويدآنچه شق از بن دندان به يقين گفت و شنفت آن زداندانه‏اى از بنگه كسرى شنويدمژده مصطفوى صفوه حق را به ظهورگه ز شمعون صفا گه ز سكوبا شنويدوعده حق را حق و عدات از سر صدق‏در وقوع خبر از بولس و متى شنويدآنچه گفتند ز ياسين و ز طاها به خبر گوش داريد و زياسين و ز طاها شنويدنه زيحياى مبشركه ز عيساى مسيح آن بشارت كه عيان گفت به يحيى شنويدجاثليق و مغ و حبر اين سه عدو را ز عنادروى بر گاشته سر گرم مواسا شنويدپارسى‏زاده آزاده روشن بين را شعله سان ز آتش مغ گرم تبراّ شنويدهم نشان از خبر گفته آبا بينيدهم عيان از اثر ديده ابنا شنويدثمر زندگى آدم و حوا نگريدخبر آدم بين الطين و الما شنويداجذم و ابرص حرص اند طبيبان شما چاره درد خود اكنون ز مسيحا شنويدزلزله ثور و حرا را كه جهان لرزد از او هم ز دل لرزه ايوان مهان وا شنويدز د نسيم از جبل الرحمه به سوى عرفات‏عرف طيب از نفس رحمت كبرى شنويداتقياراز طرب عمر مهنا بينيداشقياراز غضب مرگ مفاجا شنويدصوت حق بانگ برآورد به آزادى و گفت نشنويد از دگرى آنچه كه از ما شنويدنگريد آن همه انوار تجلى نگريدشنويد آن همه گلبانگ تسلا شنويدقوم و جمعى پى جمعيت و قوميت خلق‏مى‏رسند از در حق، اينك آوا شنويدبه ادب بينند اين جمع شما را بينيدبه خدا خوانند اين قوم خدا را شنويدمغفر از فرق و سنان از مژه شمشير از دست پيل را پوست برآورده به هيجا شنويدز آتش قهر الهى كه عيان گشت زنوربوى داغ دل اسكندر از آنجا شنويدگاو دستان كه به صد افسون آبستن بود نك خُوار غمش از تخمه نازا شنويداينك آن اسب كه صد فديه به يك جولان داشت هم به تن فديه جولانگه جولا شنويدمشت خاكى اثر از سنگ مظالم نگذاشت‏تا شما بر در ناحق دم حق را شنويدلب و داندانى است آن كنگره‏ها و آن لب قصرزان لب و داندن درد او دريغا شنويدآن عواصم كه ز هر خشت ز انقاض درش نقضى از عهدى و رمزى ز معادا شنويدآن عواصم كه زبان دلش از هر لب خشت يا ببينيد به اخبار و سِيَر يا شنويدآن عواصم كه ز نقش در وبامش ز وحوش بانگ وحشت ز ستمديده دروا شنويدلب هر سنگ سخنگويى از آن مظلمه‏هاست گوش داريد و از اين گونه سخنها شنويدزير هر سقف و ستون خلق ستان را نگريدبهر يك عيش و سكون آن همه غوغا شنويدكاخ غسان كه به مه بر شده زاركان درست از شكست كمر بنده و مولا شنويدهر شكاف از در و ديوار قصورش دهنى است كه از آن قصه ظلمى به محاكا شنويديك طرف جلوه آذين ز خدايان بينيديك طرف ناله مسكين به خدايا شنويدبينوا را سگ در گاه توانگر بينيد ناتوان را خر خر گاه توانا شنويدصوتى از ريزش خو ناب دل از چشم يتيم بزم قيصر را از غلغل مينا شنويدناشكيبايى ظالم پى تحصيل مراد گر تو انيد ز مظلوم شكيبا شنويدنكبت مفلس از نعمت منعم پرسيدغم نادارى از دولت دارا شنويدقوت باز وى سالار ز سر پنجه كيست نعره دريا از قطره دريا شنويدشيخ نجد از پى تعليم شما آمده بود تا شما درسى از اهريمن كانا شنويديك زمان ساغر صهبا به خرابات زنيديك زمان نغمه ترسا به كليسا شنويدگاه در دير مغان از دو رخ مغبچه‏اى رخصت بوس و كنار از سر سودا شنويدگاه از حمير و غمدانش غمها بخوريدگاه از حيره و نعمانش هرّا شنويدوقتى از قيصر و شامش به شآمت افتيدگاهى از حمير و كامش دم عُدوى‏ شنويدصد دهن دشنام از كبر به ادنى گوييدتا مگر يك دهن احسنت ز اعلى شنويدحرف نفرين را در شكر نهان كرده ز بيم‏تا مبادا به لب آريد و مبادا شنويدبى عنادى پى يكديگر از كين بدويدتا دو ظالم را سر گرم مجارا شنويدنشنويد آن همه آواز بدين گوش اصم تا به حجت سخن از صخره صما شنويدسخنى روح فزا مى‏شنوم،ها شنويدنويد اين سخن روح فزا را شنويدآمد از بحر وجود آن دُر يكتا كه شما قيمت گوهر خود زان دُر يكتا شنويدهم به چشم از رخ وى نور هدايت بينيدهم به گوش از لب وى بانگ مساوا شنويدچشم گرديد به اعضا و به اعضا نگريدگوش باشيد سراپا و سراپا شنويدشنويد از وى رمز شرف و عز و وقاركه از او حاشا، كلا كه جز اينها شنويدبانگ او دعوت آزادى و آزادگى است بانك آزادى و آزادگى اينجا شنويديك طرف نامه لبيك ز يثرب خوانيديك طرف نعره سعديك ز صنعا شنويدكوس فرمانبرى از سفله ادنى مزنيدنغمه برترى از عالم بالا شنويدآنچه در بردگى از غير شنيديد بس است اين زمان مژده آزادى خود وا شنويدهمه جا قائمه ظلم در افتاده به خاك همه را قاعده عدل مهيا شنويديك طرف كاخ مظالم را ويران بينيديك طرف خانه ظالم را يغما شنويداز بلال حبشى كبر و ضلال قرشى رخت در قاف عدم برده چو عنقا شنويدبانك تكبير قبا خاست ز بنگاه قباداينك آن برشده گلبانگ معلاّ شنويدبنده را خواجه صفت عزت و حرمت بينيد خواجه را هم به ادب آدمى آسا شنويدظلم را رفته ز جا تا درك الاسفل مرگ از نهيب خطر ربى الاعلى شنويدمرد اسود راهمپيايه ابيض نگريدزن سودا را همرتبه بيضا شنويدنشنويد اين جا از هيچ در آوازه ظلم‏كز در قيصر، آواز اطعنا شنويدبنده را حكم گزار از خط حريت نفس‏بر سر قيصر و هر قل به مدارا شنويدهم به ادنى سخن از فضل و مروت گوييدهم ز اعلى سخن از رفق و مواسا شنويدهم به تن نعمت آسايش امروز بريدهم به جان مژده آمرزش فردا شنويدهم به عقبى ثمر از زحمت دنيا يابيدهم به دنيا خبر از راحت عقبى شنويدآنك آوازه عدل از در بطحا برخاست گوش باشيد سراپا و سراپا شنويد اميرى فيروز كوهى





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1013]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن