تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):به وسيله من هشدار داده شديد و به وسيله على عليه ‏السلام هدايت مى‏يابيد و به وسي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804662273




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

از زبان پلاک گمنام


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان:   از زبان پلاك گمنام  
پلاک
   من پلاكی از فكه برگشته ام. با سابقه سالها حضور در زیر خاك. با عطر و بوی بهشت . آغشته به خون. شاهد دیدن بال ملایك. شب نشین كانالها! همنشین انتظار. خاك، مرا دربرگرفت. خاك مرا رویید. خاك لبهایم را بوسید.خاك تنم را پوشید. لاله ای سرخ جوانه زد. من از امتداد غربت غرب می آیم. با شانه های صبور خاك گرفته خاك جنوب و نگاهی كه پی جوی مادری دل نگران است. كانالهای غریب را غریبانه جسته ام. سنگرهای آبی بی آلایش همدمم بوده اند. شبهای من غریب ترین شبهای شام غریبانند. هفت آسمان از من دور نبوده اند. من فدای فكه ام. شهره گمنامی. خوابیده در شیارها! بی هیچ سایبانی! دلم از مرز بهشت می آید. گمنامی مرا خوشتر است. در كانالها بهتر می توان نفس كشید. راه آنجا تا بهشت یك دهن ناله است. شیارها را خوب می شناسم. شبهای تنهایی را لمس كرده ام ودرد غربت را خوب می فهمم. چندی در محاصره هم بوده ام. عطش را چشیده ام. مرا چند همدم بود. پیشانی بندی ـ قرآن كوچك ـ مهر نمازی ـ وصیتنامه ای ـ چفیه ای خونین! قمقمه ای تهی از آب و مشتی استخوان كه هر صبح به ركوع پهلویی شكسته اند و هر شام به سجود گلویی پاره پاره! آنجا فرشته ها هم بودند. آسمان سینه به سینه زمین بود.در شبهای من مهتاب بود و ستاره. چهره ها نورانی بود و نسیم با من به گفت وگو بود. پیشانی بند را فرشته ها می بوییدند. قرآن كوچك را چهره های نورانی می خواندند. مهرنماز را ماه برد و وصیتنامه ام را زمین در خویش جایی داد. اما كماكان می درخشد. آسمان به رنگ چفیه ام رشك می برد. دریا در قمقمه ام جا نمی گیرد. مرا روزی گردن آویز شجاعی بود. گردنی شمشادگونه. قامتی بر خاك افتاد و قناسه ای مرا به بهشت رساند.
لاله و پلاک
گامها آمدند و رفتند. نسیمها وزیدند. اما من در خاك رها بودم. هر غروب دلتنگی هایم را با فرشته ها قسمت می كردم و غریبی عادت شیرین من شد. طوفان می وزید. اما من نمی لرزیدم. باران می بارید اما من دریا را می جستم. عطشم را فرات فرومی نشاند. مرا سرپناهی نبود جز آسمان. شبهای دعای كمیل مرا هزار پنجره می خواند و دلهایی كه به رنگ شیعه بود. چشمانی مرا منتظر بود. مادری مهربان یاد مرا واگویه می كرد. زمزمه هایش را می شنیدم. با چشمانی منتظر! غربت من بیشتر و بیشتر می شد. دلم برای مویه های پرسوز می گداخت. می خواستم كسی مرا بخواند. پیشانی بندم را به مادری می سپرد. چفیه ام را به چهره می مالید. می گریست. گرد غربت را از چهره ام می زدود. مرا آغوش مهربانی در آغوش می گرفت. خاك را به گفت وگو می نشست. دمی مویه ای سرمی داد. از غربت نی برایم می خواند. من كه ماندم، مجنونم را لیلایی خواندند و دشت آواره من شد. سكوت لاله های همجوار، كانالها را پر می كرد و تماشا پی در پی دور می شد. از كه باید پرسید چرا عطش جواب لبهای من است ؟ از كه باید پرسید چرا مشتی استخوان؟ از كه باید پرسید پلاكهای همسفر من كجایند؟ از كه باید پرسید این همه مظلومیت چرا بر خاك آرمیده است؟ از كه باید پرسید چفیه های خونین در شلمچه چه می كنند؟ به كه باید گفت: قمقمه های سوراخ هنوز در خاك غلط می خورند؟ كلاه های شكافته را فقط خورشید لبخند می نوازد. كودكی در شلمچه گله می كرد چرا دیگر خواب بابایم را نمی بینم؟ گناه از كیست؟منبع :سایت ساجد - محمدباقر پورمند - دهلران 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 458]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن