تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):برترين [مرتبه] ايمان آن است كه بدانى هركجا باشى خدا با تو است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827844535




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نگاهی دیگر به اسطوره ی گیلگمش


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نگاهی دیگر به اسطوره ی گیلگمشدر آن دوردست‏هاکه زمان خود را گم کرده است،کسی است که به ما می‏گوید:کوه با نخستین سنگ آغاز می‏شود،و انسان با نخستین رنج... 
نگاهی دیگر به اسطوره ی گیلگمش
اسطوره‏ی گیلگمش که به قولی کهن‏ترین اسطوره‏ی جهان و حدود چهارهزار سال عمر دارد، داستان تکامل و رنج و به پوچی رسیدن انسان است آن‏چه باعث امتیاز این اسطوره بر دیگر اساطیر جهان می‏شود، ضرب آهنگ  فلسفی آن است که در هر بخش یا طنینی دیگر ذهن انسان امروز را درگیر می‏کند و گرنه ظاهر داستان از بافت ساده‏ای برخوردار است و مانند هر اسطوره‏ی دیگر بر پایه‏ی وقایع ناباورانه قرار دارد:  گیلمگش آفریده‏ای است خدا- انسان به این معنا که دو سوم او آفرینش خدایی دارد و یک سوم انسانی. پس می‏توان گفت او واسطه‏ای است میان خدا و انسان. وی با ستم کاری و خودکامگی بسیار بر سرزمین اوروک (Uruk) فرمانروایی می‏کند و چون چیزی به جز خوردن و نوشیدن و هوس‏رانی و ستم‏کاری نمی‏‏داند، همه‏ی چیزهای خوب را برای خود می‏خواهد. از این رو دختران و زنان را از پدران و همسرانشان می‏رباید و میان خانواده‏ها آشوب و اندوه به وجود می‏آورد، به طوری که مردم اوروک از ستم او به جان می‏رسند، پس نزد خداوند می‏روند و از او می‏خواهند تا موجود دیگری را بیافریند که در مقابل گیلگمش از آنان دفاع کند. خداوند می‏پذیرد و انسانی به نام انکیدو (Enkidu) می‏آفریند و به زمین می‏فرستد. آن دو پس از دیدار، ابتدا با هم می‏جنگند اما بعد از آن با هم دست دوستی و مهر می‏دهند و بر آن می‏شوند که تا پایان از یکدیگر جدا نشوند. از آن پس با هم یگانه می‏گردند چونان یک روح در دو جسم. کم‏کم‏ گیلگمش در کنار انکیدو که روانی آرام و شکیبا دارد، خوی ستم‏کارانه‏ی خود را ترک می‏کند و تصمیم می‏گیرد با یاری وی به جنگ غول شروری به نام خوم بابا = هوم بابا (Humbaba) برود که از مدت‏ها پیش باعث وحشت و نگرانی مردم سرزمینش شده است. اما پس از پیروزی در راه بازگشت انکیدو بر اثر نفرین ایشتر (Ishtar) که از حوادث جنبی داستان است، بیمار می‏شود و پس از چند روز در منتهای رنج می‏میرد. بعد از مرگ انکیدو نخستین رنج بر گیلگمش که اکنون دیگر خوی انسانی گرفته است، آشکار می‏شود. او به حقیقت مرگ پی می‏برد و به دردمندی‏های انسان، هوشیار می‏شود. پس در حالی که لحظه‏ای از اندوه مرگ همزادش انکیدو غافل نمی‏ماند و همواره برایش مرثیه‏های غم‏انگیز می‏خواند، در جست‏وجوی راز جاودانگی و بی‏مرگی بر می‏آید. سفرهای بسیار می‏کند و با آفریده‏های گوناگون روبه رو می‏شود و از آنها راز نامیرایی را می‏پرسد، همه به او می‏گویند که مرگ سرنوشت محتوم بشر است و بهتر است به جای اینکه به مرگ بیندیشد این چند روزه‏ی زندگی را به شادی بگذراند. اما گیلگمش نمی‏پذیرد. سرانجام با رهنمود پیری که راز جاودانگی را می‏داند و پس از گذر از آب‏های مرگ‏زا، گیاه جاودانگی را از ژرفای اقیانوسی به دست می‏آورد، اما آن را نمی‏خورد بلکه بر آن می‏شود گیاه را به اوروک برده و با مردم سرزمینش در آن شریک شود. ولی ماری در یک لحظه از غفلت او استفاده می‏کند، گیاه را می‏رباید و می‏خورد و پوست می‏اندازد و جوان می‏شود.(از این رو در فرهنگ نمادها، مار نماد جوانی و نامیرایی است). 
نگاهی دیگر به اسطوره ی گیلگمش
آن‏گاه گیلگمش خسته، سرشار از بیهودگی و اندوهناک از سفر ناکام خود به اوروک باز می‏گردد. به نزد دروازه‏بان مرگ می‏رود و از او می‏خواهد که انکیدو را به وی نشان دهد تا راز مرگ را از او جویا شود. دروازه‏بان سایه‏ای از انکیدو را به وی می‏نمایاند. سایه با زبانی نامفهوم میرایی انسان و غبار شدنش را برای او باز می‏گوید. آنگاه قهرمان به پوچی رسیده، به سرنوشت خویش تسلیم می‏شود، برزمین تالار می‏خوابد و به جهان مرگ می‏شتابد... به طور کلی فلسفه، دین، اسطوره و روان‏شناسی که با هم ارتباطی تنگاتنگ دارند، همه بر این باورند که در آغاز انسان ازلی نر- ماده (دو جنسی Hermaphrodite) بوده است. چنان که افلاتون در رساله‏ی میهمانی (Symposium) می‏گوید:خدایان نخست انسان را به صورت کره‏ای آفریدند که دو جنسیت داشت. پس آن را به دو نیم کردند به‏طوری که هر نیمه‏ی زنی از نیمه‏ی مردش جدا افتاد، از این رو است که هرکس به دنبال نیمه‏ی گمشده‏ی خود سرگردان است و چون به زن یا مردی بر می‏خورد می‏پندارد که نیمه‏ی گمشده‏ی او است. در تلمود (TALMUD)، شرح تورات هم آمده است که خداوند آدم را دارای دو چهره آفرید. چنان که در یک سو، زن قرار داشت و در سوی دیگر مرد. سپس این آفریده را به دو نیم کرد. در اسطوره‏های ایران باستان هم مرد و زن (مشی و مشیانه) هر دو ریشه‏ی یک گیاه ریواس بودند که این ریشه چون رویید و از زمین بیرون آمد به دو ساقه‏ی همانند تقسیم شد. آن‏گاه یکی نماد مرد (= مشی) و دیگری نماد زن (= مشیانه) شد.کارل گوستاویونگ هم در روان‏شناسی به دو جنسی بودن انسان ازلی اشاره‏ای آشکار دارد و می‏گوید حتی در پیش از تاریخ هم عقیده وجود داشته که انسان ازلی هم نر است و هم ماده. در فرهنگ نمادها روان زنانه را آنیما (ANTMA) و روان مردانه را آنیموس (ANMUS) خوانده‏اند.یونگ، آنیما و آنیموس را از مهم‏ترین آرکی تایپ‏ها در تکامل شخصیت می‏داند و می‏گوید: در نهایت انسانی به کمال انسانیت خود می‏رسد که آنیما و آنیموس در او به وحدت و یگانگی کامل برسند. یونگ یکی شدن آنیما و آنیموس را ازدواج جادویی خوانده است. هر چند در اسطوره‏ی گیلگمش در ظاهر خواننده با دو قهرمان: گیلگمش و انکیدو روبه روست، اما با توجه به آنچه گفته شد به جرات می‏توان ادعا کرد که آن دو به جز یک تن نیستند. دو نیمه‏ی همزاد که یکدیگر را کامل می‏کنند. گیلگمش نیمه‏ی مرد یا روان مردانه است و انکیدو نیمه‏ی زن یا روان زنانه. چنان‏که خود اسطوره هم بارها به سرشت زنانه یا روان زنانه‏ی انکیدو هم از نظر ظاهر و هم از نظر کنش و منش اشاره دارد. اسطوره می‏گوید: انکیدو موهای بلند چون زنان دارد که مثل موهای نیسابا (NISABA)، ایزد بانوی حبوبات یا الهه‏ی ذرت، گندم و جو موج می‏زند.نخستین باری که انکیدو لباس می‏پوشد، پوشاکی زنانه است.
نگاهی دیگر به اسطوره ی گیلگمش
پیش از اینکه گیلگمش با انکیدو دیداری داشته باشد، دوشب پی در پی او را به گونه‏ای نمادین در خواب می‏بیند. او رویاها را برای مادرش که رمز و راز خواب را می‏داند در میان می‏گذارد و مادر در تعبیر هر دو رویا او را به آمدن کسی نوید می‏دهد که وفادار است و گیلمگش او را چونان زنان دوست خواهد داشت.در رویای نخستین می‏بینند که ستاره‏ای بر او فرود آمده و او نسبت به آن ستاره آن‏چنان که می‏توان به زنی جذب شد، جذب شده است. مادر می‏گوید کسی می‏آید که تو به او دل خواهی سپرد، آن‏گونه که به زنی دل بسپاری.در رویای دوم تبری بر او ظاهر می‏شود و به مادر می‏گوید: من آن‏چنان‏که زنی را دوست داشته باشم، آن شی را دوست می‏داشتم.مادر به او پاسخ می‏دهد، تبری که در خواب تو را با قدرتمندی به سوی خود می‏کشید، نشان یاوری است که خواهد آمد و تو او را چون زنی دوست خواهی داشت؟زمانی که گیلگمش و انکیدو به جنگ خوم بابا می‏روند، انکیدو می‏هراسد، گیلگمش او را دلداری می‏دهد و می‏گوید من پیشاپیش می‏روم و تو دنبال من بیا برای اینکه من آقای تو هستم. به‏طور کلی در شرق مردان همیشه رهبر هستند و زنان دنباله‏روی آنان.در همین بخش انکیدو چندین بار گیلگمش را (آقای من) خطاب می‏کند که این هم از الفاظی است که سابق بر این- در شرق- زنان در مورد نامیدن همسرانشان به کار می‏بردند.هنگامی که انکیدو می‏میرد، گیلگمش روی او را با پارچه‏ای توری، آن‏چنان توری که به روی عروسان می‏اندزند، می‏پوشاند.نام انکیدو نیز اشاره‏ای روشن‏ به این موضوع دارد انکیدو از سه بخش به وجود آمده: ان(= خدا)، کی (- زمین)، دو (= آفریده).در حقیقت انکیدو نماد زمین است. در فرهنگ نمادها زمین به علت باروری، شکیبایی، زایندگی و مهربانی و فروتنی نماد زن و آسمان به علت غرندگی- توفندگی و قدرت، نماد مرد دانسته شده، چنان که مولانا هم در یکی از غزل‏های خود به این مساله اشاره دارد و می‏گوید:زمین چون زن، فلک چون شو خورد فرزند چون گربه/من این زن را و این شو را نمی‏دانم، نمی‏دانم.غزل 1439، کلیات شمس پیرایه یغماییتنظیم:بخش ادبیات تبیان 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 321]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن