واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: عرفا چگونه مي بينند؟اگر بالاتر از مقام با عظمت عبوديت مقامي وجود داشت، به طور يقين، پروردگار مهربان ِعالم آن را در قرآن کريم مطرح ميفرمود؛ چرا که حضرت حق نه بخل از بيان حقايق براي مردم دارد، و نه بخل از هدايت مردم و بيان مقاماتي که ويژة آنان است.
در آيات قرآن مجيد و روايات، حقايقي در اين زمينه بيان شده که انسان وقتي به آن حقايق دقت ميکند، از رحمت خدا ماتش ميبرد. اگر ما در متن نهجالبلاغه(خطبة 159) ميبينيم كه اميرمؤمنان عليه السلام فرموده، عيسي بن مريم عليه السلام با يک پيراهن زندگي ميکرد؛ چراغ شب او ماه بوده و کفش پاي او، پوست پايش. به فکرمان ميرسد که حضرت مسيح عليه السلام از زندگي مادياش کم داشته است، البته، در حالي که ما ظاهربين شده باشيم، چنين حس ميکنيم، ولي وقتي باطن را به ما نشان بدهند، ميبينيم که عيسي بن مريم عليه السلام در همان موقعيتي که بوده، موقعيتش موقعيتي تام، کامل و جامع بوده است. اميرمؤمنان عليه السلام ميفرمايد: إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا (حكمت:424) نميگويد: «الي باطن الآخرة». بلكه ميگويد: نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا.؛ چون نياز نيست بگويد: «نظروا الي باطن الآخرة». ما اگر به باطن دنيا برسيم، به باطن آخرت، به باطن حق، به باطن عبادت و به باطن قرآن و به باطن همة چيزها در حدّ خودمان رسيدهايم.براي اين که ما در قرآن مجيد ميخوانيم که يکي از خواستههاي اولياي خدا که در رأسشان پيامبران بودند، اين بوده: وَ مِنْهُمْ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً (بقره:201). پروردگار عالم، در اواخر سورة مبارکة آلعمران، آية صد و نود و پنج، ميفرمايد كه در همين دنيا، اين دعاي آنان را مستجاب کردم: فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ. اهل تخصّص ميگويند، کلمة حَسَنَةً، اسم جنس است؛ يعني از لغت حَسَنَةً قرآن، همة خوبيها استفاده ميشود. دربارة سخن حق تعالي: آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً ، امام صادق عليه السلام وقتي حسنه را در دنيا معنا ميکنند، ميفرمايند، حسنه در دنيا، يک زندگي مادي قابل قبولِِ عبد پروردگار است(شيخ صدوق، معاني الاخبار، ص175). البته، براي او کامل ميباشد، و ما نبايد آن را با چشم ظاهر ارزيابي بکنيم. ما هميشه بايد همة حقايق را با باطني که دارد، بسنجيم. امام صادق عليه السلام ميفرمايد كه زماني موسي بن عمران عليه السلام به حال يک صياد دلش سوخت. علت سوختن دل موسي بن عمران عليه السلام هم اين بود که به نظر ظاهر، وضع مادي اين صياد را خيلي ضعيف ميديد، اما پروردگار عالم، جوابش را فقط با اراية باطن مسأله به موسي بن عمران عليه السلام داد. خطاب رسيد، من پردة باطن اين صياد را برايت کنار ميزنم، نگاه کن و بعد نظر بده. وقتي پرده کنار ميرود و او به باطن صياد نگاه ميکند، نسبت به آن صياد خيلي شاد ميشود و کاملاً نسبت به وضع او قانع ميگردد (علامة مجلسي، بحارالانوار، ج13، ص250).شما ببينيد ابنزياد به مسخره به حضرت زينب عليها السلام گفت، حالا رفتار خداوند با شما را چگونه ميبيني؟ خيلي چيزها از دستتان رفت. مالتان که در کربلا غارت شد. برادرانت که کشته شدند. پسران برادرت که قطعه قطعه شدند. هيچ چيزي برايت نمانده است. حالا رفتار خداوند با شما را چه جور ميبيني؟ زينت کبري عليها السلام بر اساس نگاه به باطن، جواب ابنزياد را داد که من فکر ميکنم ابنزياد و آنهايي که اين جواب را شنيدند، اصلاً نفهميدند كه زينب کبري عليها السلام چه سخني گفته است. ما که كمي با آيات قرآن و روايات سر و کار داريم، برايمان روشن است که زينب کبري عليها السلام چي فرمودند به ابن زياد فرمودند: وَ مَا رَايْتُ اِلَّا جَمِيلا (ابننما حلي، مثيرالاحزان، ص71): من که از خداوند جز زيبايي هيچ چيزي نديدم؛ يعني ما هيچ چيزي را از دست نداديم، نه مالي را از دست داديم، نه جاني را از دست داديم. اميرمؤمنان عليه السلام ميفرمايد، من به آن کسي غارت شده نميگويم كه مالش را غارت کردند. در يک جملة عارفانه حضرت ميفرمايد: و الْحَرِيبُ مَنْ حَرَبَ دِينَهُ (شيخ كليني، كافي، ج2، ص216): كسي که دينش را غارت کردند، او ديگر همه چيزش را از دست داده است. ولي زينب کبري هيچ چيزي را از دست نداده، بلكه بسياري چيزها را هم به دست آورده است.سخن اميرمؤمنان عليه السلام راجع به بينش اولياي خدادر نهجالبلاغه راجع به بينش اولياي خدا، اميرمؤمنان عليه السلام جملهاي دارند كه خيلي جالب است که اگر خدا هم به ما اين توفيق را بدهد كه چنين چشمي پيدا بکنيم. اين چشم سر ما با چشم همه حيوانات مشترک است. آنها هم ظاهر را ميبينند و ما هم ظاهر را ميبينيم. ما با اين چشم پشت پردة هيچ حقيقتي را نميبينيم. براي ديدن حقيقت، بايد از قرآن، نبوت و امامت کمک بگيريم. اميرمؤمنان عليه السلام ميفرمايد: إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا (حكمت:424) نميگويد: «الي باطن الآخرة». بلكه ميگويد: نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا.؛ چون نياز نيست بگويد: «نظروا الي باطن الآخرة». ما اگر به باطن دنيا برسيم، به باطن آخرت، به باطن حق، به باطن عبادت و به باطن قرآن و به باطن همة چيزها در حدّ خودمان رسيدهايم.ِانَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا، نميگويد، نگاه با چشم، «نظر» است و کلمة «نظر»، با کلمة «رؤيت» فرق ميکند. إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا: کلّ مردم فقط ظاهر دنيا را ميبينند و هر چيزي را هم ارزيابي ميکنند، با همان ظاهر دنياست. با ديدن ظاهر دنيا، بيشتر ارزيابيها هم غلط است، و در فضاي اين ارزيابيها، آدم هم از پروردگار گلهمند ميشود و هم از زندگي سير ميشود. چند ميليون چون و چرا برايش ميآيد و نسبت به عدل پروردگار بياعتقاد ميشود و نسبت به مسايل ديني ضعيف ميگردد، اما آنهايي که باطننگرند؛ يعني داخل دريا هستند، هيچ وقت تحت تأثير موجها قرار نميگيرند؛ چون ميدانند موج ميآيد و ميرود. موج هم سوار بر باد است؛ يعني ريشة موج باد است. خود باد مگر چيست؟ اين باد يک جا به جايي هواست و هيچ چيز ديگري نيست. ميدانند که تازه خود موج هم پشتش باد است و ميدانند باد هم باد است و هيچ چيز نيست: پيش صاحبنظران ملک سليمان باد استبلکه آن است سليمان که ز ملک آزاد است خواجوي كرمانيالبته، موج را که ميدانيم بر اساس موج ارزيابي ميکنند، موج غنا، موج فقر، موج مرگ، موج سختي، موج شدت، موج بلا. مردم مينشينند و ارزيابي ميکنند و در ارزيابي کردنشان، نسبت به پروردگار انحراف پيدا ميکنند.اميرمؤمنان عليه السلام ميفرمايد، من به آن کسي غارت شده نميگويم كه مالش را غارت کردند. در يک جملة عارفانه حضرت ميفرمايد: و الْحَرِيبُ مَنْ حَرَبَ دِينَهُ (شيخ كليني، كافي، ج2، ص216): كسي که دينش را غارت کردند،خود قرآن هم به انحرافات آنهايي که با نظر ظاهر ارزيابي ميکنند، اشاره ميکند: وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ (فجر:16): به محض اين که مقداري تنگي در مال و ماديت برايش ميآيد، ميگويد، اين خدا، خدايي است که آدم را اصلاً خوار ميخواهد و ميخواهد آبروي آدم را بريزد. آيا واقعاً خدا اين جور است؟ خدايي که در قرآن مجيد ميفرمايد، از نظر باطن، غيبت كردن، مساوي است با خوردن گوشت ميت آن غيبت شده، و اين جور در مقابل غيبت موضعگيري کرده که با زبانتان به آبروي کسي لطمه نزنيد. آيا اين پروردگار خودش آبروريز است؟ من يک نفر را در تاريخ عالم خبر ندارم که خدا آبرويش را ريخته باشد. هر کسي آبرويش را بر باد داده، خودش آن را بر باد داده است، و الّا شما ده ميليون گناهان کبيره در خلوت بکنيد، اگر خدا آبرويتان را برد. محال است. كسي که آبرويش ميرود، كسي است که ميآيد در چهار راه ميايستد، مشروب ميخورد. البته، در اين صورت، همه ميگويند عجب آدم پستي! خودش آبروي خودش را برده است. امّا اگر هفتاد سال برود، در خلوت مشروب بخورد و دلش هم بخواهد کسي نفهمد، هرگز پروردگار عالم مشروب خورياش را پيش کسي آشکار نخواهد کرد.اين برنامة پروردگار عالم است، اما كسي که بر اساس ديد ظاهر ارزيابي ميکند، فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ.؛ ميگويد، اصلاً ًکار اين خدا اين است که آبروي آدم را ببرد و آدم را پست کند؟ ولي خدا اين گونه نيست و به هيچ عنوان اين طور نيست.با کمي تصرف و تلخيص از سخنان استاد شيخ حسين انصاريانتنظيم براي تبيان: شکوري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 450]