واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: رفت و آمد فرستادگان قريش و رد و بدل پيامهاى صلح
قرشيان كه تصميم گرفته بودند به هر قيمتى شده نگذارند پيغمبر اسلام به آن صورت وارد مكه شود و آن را براى خود خوارى و ذلت و ننگ مىدانستند و مىگفتند: اگر محمد بدين ترتيب به مكه در آيد صولت و قدرت ما در نزد عرب شكسته خواهد شد و حرمت ما از ميان خواهد رفت، با لشكرى انبوه از مكه بيرون آمده بودند و پيغمبر اسلام نيز همه جا با گفتار و رفتار خود مىخواست بفهماند كه براى جنگ با قريش بيرون نيامده و جز انجام مراسم عمره و طواف و قربانى منظور ديگرى ندارد، از اين رو وقتى بديل بن ورقاء خزاعى، مكرز بن حفص و حليس بن علقمه رئيس«احابيش» و به دنبال همه عروة بن مسعود ثقفى كه شخصيتبزرگى بود به نزد رسول خدا (ص) آمدند و با آن حضرت مذاكره كرده و هدف او را از اين سفر و آمدن تا پشت دروازه مكه مىپرسيدند پاسخ همه را به يك گونه مىداد و به طور خلاصه به همه مىفرمود: - ما براى جنگ نيامدهايم بلكه منظورمان زيارت خانه خدا و انجام عمره است، سپس مىخواهيم اين شتران را قربانى كرده گوشت آنها را براى شما واگذاريم و باز گرديم! فرستادگان كه اين سخنان را مىشنيدند و وضع مسلمانان را نيز مشاهده مىكردند كه همگى در حال احرام هستند و اسلحهاى جز يك شمشير كه آن هم در غلاف است همراه نياوردهاند و شتران را نيز كه همگى نشانه قربانى داشتند از نزديك مىديدند خشمناك به سوى قريش باز مىگشتند و هر كدام به نوعى آنها را ملامت كرده و به دفاع از مسلمين برخاسته و مىگفتند: - چرا مانع زيارت زائرين خانه خدا مىشويد؟ و چرا هر آدم بىنام و نشانى حق دارد به زيارت خانه خدا بيايد ولى زاده عبد المطلب با آن همه عظمت و شرافت خانوادگى و دودمان سادات مكه حق زيارت ندارد؟ ما از نزديك مشاهده كرديم كه اينان لباس جنگ نپوشيده و هر كدام دو جامه احرام بيش در تن ندارند، شتران قربانى را كه همگى علامت قربانى داشتند و در اثر طول كشيدن زمان قربانى كركهاى خود را خورده بودند به چشم خود ديديم! چرا دست از لجاجت و كينه توزى بر نمىداريد؟ چرا مانع زيارت زائرين خانه خدا مىشويد؟ و چرا هر آدم بىنام و نشانى حق دارد به زيارت خانه خدا بيايد ولى زاده عبد المطلب با آن همه عظمت و شرافت خانوادگى و دودمان سادات مكه حق زيارت ندارد؟ ما از نزديك مشاهده كرديم كه اينان لباس جنگ نپوشيده و هر كدام دو جامه احرام بيش در تن ندارند، شتران قربانى را كه همگى علامت قربانى داشتند.قريش در محذور سختى گرفتار شده بودند، از طرفى ورود مسلمانان را به مكه كه دشمنان سر سختخود مىدانستند و بزرگان و پهلوانان نامى آنها به دست ايشان كشته شده بودند براى خود بزرگترين ننگ و شكست مىدانستند و حاضر نبودند به چنين خفت و خوارى تن دهند و زبان شماتت عربها را به روى خود باز كنند، از سوى ديگر روى هيچ قانونى حق نداشتند از زايرين خانه خدا - هر كس كه باشد - جلوگيرى كنند و او را از انجام مراسم عمره يا حجباز دارند، از اين رو در كار خود سخت متحير بودند. بخصوص كه بسختى مورد اعتراض و انتقاد فرستادگان خود نيز قرار گرفته بودند تا آنجا كه بيم يك اختلاف داخلى و محلى نيز ميان آنها مىرفت. حليس بن علقمه - رئيس احابيش - وقتى از نزد محمد (ص) بازگشتبه قريش گفت: به خدا سوگند اگر جلوى محمد را رها نكنيد و مانع زيارت او شويد من با شما قطع رابطه خواهم كرد و احابيش را از دور شما پراكنده خواهم ساخت. و نيز عروة بن مسعود ثقفى - كه مورد احترام همه قريش بود - وقتى از نزد رسول خدا (ص) بازگشت و به چشم خود ديده
بود كه پيغمبر اسلام چه احترام و عظمتى در نظر مسلمانان دارد تا آنجا كه اگر تار مويى از سر و صورت او بر زمين مىافتد فورا آن را از زمين برداشته و نگهدارى مىكنند و يا در وقت وضو نمىگذارند قطره آبى ازوضوى آن حضرت بر زمين بريزد و هر قطره آن را شخصى از آنها براى تبرك مىبرد و به سر و صورت و بدن خود مىمالد. به قريش گفت: - اى گروه قريش من به دربار پادشاهان ايران و امپراتوران روم و سلاطين حبشه رفتهام و چنين احترامى كه پيروان محمد از او مىكنند در هيچ كدام يك از دربارهاى آنها نديدهام و با اين ترتيب هرگز او را تسليم شما نخواهند كرد و از دورش پراكنده نخواهند شد، اكنون هر فكرى داريد بكنيد! و هر تصميمى كه مىخواهيد بگيريد! رسول خدا(ص)نيز كه مامور به جنگ نبود، مىكوشيد تا كمترين بهانهاى براى جنگ به دست قريش ندهد و به هر ترتيبى شده مىخواست خونى ريخته نشود و شمشيرى كشيده نشود و حرمت ماه محرم شكسته نگردد، و اگر چنين كارى هم مىشود از طرف قريش شروع شود تا آنها متهم به نقض حرمت ماه حرام گردند نه مسلمانان. اسارت مكرز بن حفص به دست مسلمانان قرشيان كه سخت در محذور افتاده بودند مكرز بن حفص را كه به شجاعت و بىباكى معروف بود با چهل پنجاه نفر از سواركاران ورزيده مامور كردند تا در اطراف لشكر مسلمانان جولانى بزنند و اگر بتوانند كسى را از ايشان دستگير ساخته به نزد قريش ببرند تا گروگانى از مسلمانان در دست قريش باشد و بلكه از اين راه بتوانند پيشنهادهاى خود را برايشان بقبولانند، اما مكرز و همراهان نيز نتوانستند كارى انجام دهند و همگى به دست نگهبانان لشكر اسلام اسير گشته و آنها را به نزد پيغمبر اسلام بردند و رسول خدا (ص) به همان جهت كه مامور به جنگ نبود دستور داد آنها را آزاد كنند و با اينكه آنها پيش از اسارت خود به سوى مسلمانان تيراندازى كرده و آزار زيادى رسانده بودند و حتى به گفته برخى: يكى از مسلمانان را نيز به نام ابن زنيم به قتل رسانده بودند، به دستور پيغمبر، همگى آزاد شده سالم به سوى قريش بازگشتند. كتاب: زندگانى حضرت محمد(ص) نويسنده: رسولى محلاتى تنظيم براي تبيان: ابوذر سلطاني
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 333]