واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بیبال پریدنپرندگان را به دستههای مختلف تقسیم کردهاند. اما من گمان میکنم میشود همهی پرندگان را به سه دسته تقسیم کرد:
1- پرندگانی که بال دارند و پرواز میکنند.2- پرندگانی که بال دارند و پرواز نمیکنند.3- پرندگانی که بال ندارند ولی پرواز میکنند.پرندگان دسته اول و دوم را همهی ما میشناسیم ولی پرندگان دسته سوم را کمتر کسی میشناسد:پرندگانی که بدون بال پرواز میکنند!پرندگانی که میخندند!پرندگانی که گریه میکنند!پرندگانی که فکر میکنند!پرندگانی که مینویسند!آری، تنها پرندهای که بال ندارد ولی میتواند پرواز کند، انسان است. البته نه پرواز با هواپیما. زیرا موش و خرگوش و فیل و شتر هم میتوانند با هواپیما پرواز کنند. اگر اینطور باشد، سنگ و سنگ پشت هم پرواز میکنند. البته با کلک مرغابی!(آن حکایت مرغابیها و لاکپشت در کتاب فارسی دبستان که یادمان هست!)اما اینها که پرواز نیست.چون وقتی که سوار بر هواپیما هستیم، در واقع این هواپیماست که پرواز میکند، نه مسافران آنکه مشغول خوردن چای و شیرینی هستند. شما کدام پرنده را میشناسید که در حال پرواز جدول حل بکند؟ اما شاید بتوان گفت تنها انسانی که با هواپیما پرواز کرد، همان کسی بود که اولین بار هواپیما را اختراع کرد، نه مسافرانی که خود را با کمربندهای ایمنی، محکم به صندلی بستهاند. (باز هم داستان پرواز در کتابهای دبستان که یادمان هست!)پس منظور از پرواز انسان، پرواز با هواپیما نیست؛ بلکه پرواز خود انسان است آن هم بدون بال، یعنی بدون بالی که دیده شود. با دو بال ظریف عقل و عشق. با دو بال لطیف خیال و احساس.انسان میتواند دو بال برای خود دست و پا کند و با آنها تا جایی پرواز کند که پر عقاب هم در آنجا میریزد، و پر فرشتگان و حتی پر جبرئیل هم در آنجا میسوزد. تا روی ناف قلّهی قاف، تا زیرسایهی بال سیمرغ، تا آغوش مهربان خدا...اگر خودش بخواهد و اگر دیگران بگذارند.اگر طوفان و باد بگذارند.اگر دام و دانه و صیاد بگذارند.اگر قفسها و کرکسها و هر کسهای دیگر بگذارند.و قصهی ما در این دفتر، قصهی همین فرشتگان زمینی است که بالهایشان را با آرزوی پرواز سرشتهاند. و سرنوشت پرواز را بر صفحهی سفید بالهایشان نوشتهاند.
پرندگانی که دستی بر بالشان سنگ بستهپرندگانی با بالهای لاغر و خستهپرندگانی با بالهای زخمی و شکستهپرندگان مهاجری که از روستا به شهر میگریزندپرندگانی که به مدرسهی شبانه میروندپرندگانی که با بالهای وصلهدار پرواز میکنند.پرندگانی که در حاشیهی پیاده رو میخوابند.و اما این قصهها قصه نیست. شعر نیست. قطعه نیست. مقاله و گزارش و خاطره هم نیست... ولی چون مدتی در پیچ و خم کوچه پس کوچههای ذهنم با قصهها و شعرهای دیگر همسایه بودهاند و با هم رفت و آمد و گفت وگو داشتهاند، ممکن است رنگ و بویی از قصه و شعر هم به خود گرفته باشند. اینها در واقع همان «حرفهای خودمانی» است که «در حاشیهی» ذهن آدم گرد و خاک میخورند.حرفهایی خودمانی که بر دل آدم سنگینی میکنند و تا آنها را با کسی درمیان نگذاری دلت سبک نمیشود.نمیشود این حرفها را به جرم اینکه شعر هستند و نه قصه، در طاقچهی ذهن پنهان کنیم تا غبار خاموشی و فراموشی روی آنها بنشیند.مگر هر حرفی باید در ظرفی، آن هم ظرف قالبهای قراردادی شعر و قصه بگنجد تا بشود آن را بیان کرد؟مگر همیشه باید آسمان را در چارچوب یک پنجره ببینیم؟مگر همهی تصویرها را باید در چارچوب یک قاب تماشا کنیم؟مگر همهی تعبیرها را باید در چارچوب یک قالب بیاوریم؟اگر حرف، حرف باشد میرود و قالب مناسب خودش را پیدا میکند.اگر حرف از تارهای صوتی گلو برخیزد، تنها پردهی گوش را به لرزه در میآورد.اما اگر حرف از تار و پود دل برخیزد، پردهی دل را هم میلرزاند.شاید این حرفها در قالبهای قراردادی قرار نگیرند؛اما خدا کند دستکم یکی از این حرفها در قلبهای بیقرار؛ جای بگیرد. زیرا:« در خانه اگر کس است یک حرف بس است!» قیصر امین پورتنظیم : بخش کودک و نوجوان****************************************مطالب مرتبطسفری باز به تو فقط تویی که میدانی!. به عهدتان وفا کنید هابیل درونت زندگی میکند یا قابیل؟ وقتی تو را دارم از هیچ چیز نمیترسم به خدا توکل کن ماهی یعنی تنهایی دیگه از کوره در نمیرم دلیل وجود حسادت
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 360]