واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: كره جنوبي و ايالات متحده آمريكا روز يكشنبه (7 آبان 1389) مانور نظامي مشترك چهار روزه اي را با شركت حدود 20 ناو جنگي و يا كشتي از جمله ناو هواپيمابر جورج واشنگتن و نيز 200 هواپيما و حدود 8 هزار پرسنل خدماتي در درياي زرد آغاز كردند. كره شمالي با محكوم كردن برگزاري اين مانور، آن را تحريك كننده دانست. چين هم بر نگراني از برگزاري مانور نظامي مشترك كره جنوبي و آمريكا در نزديكي مرز خود تاكيد كرده و به نيروي دريايي ايالات متحده هشدار داد كه به آبهاي مرزي اين كشور نزديك نشود. ** بحران دو كره در بستر تاريخي ------------------------------------ تا سال 1945 (1325) كره مستعمره ژاپن بود و زير نظر اين كشور اداره مي شد. بعد از شكست سنگين ارتش ژاپن از ارتش سرخ شوروي، كره شمالي در ماه اوت سال 1945 (شهريور1326) آزاد شد. بر اساس توافقنامه ميان متفقين كره به دو منطقه موقت براي عبور ارتش تسليم شده ژاپن تقسيم شد: بخش شوروي بالاي مدار 38درجه و بخش آمريكا زير اين مدار. در ماه سپتامبر سال1945(شهريور1326) نيروهاي آمريكايي در جنوب كشور پياده شدند. سال 1947 (1328) مساله ايجاد كشور واحد كره به پيشنهاد آمريكا براي بررسي به سازمان ملل متحد ارايه و قرار شد كه انتخابات زير نظر ناظران سازمان ملل متحد برگزار شود. در ماه مه سال 1948 (خرداد1329) در منطقه كره جنوبي انتخابات پارلماني برگزار شد و 15 اوت همان سال (مرداد 1329) جمهوري كره رسميت پيدا كرد. در اقدامي متقابل در شمال اين كشور نيز انتخابات مجلس عالي ملي كره برگزار شد و 9 سپتامبر سال 1948 (شهريور1329) جمهوري ملي دموكرات كره اعلام موجوديت كرد. مقابله نظامي- سياسي اين دو كشور در اوايل سال 1950 (1340) به جنگ منجر شد. در اين عمليات نظامي نيروهاي مسلح آمريكا و 15 كشور ديگر به طرفداري از كره جنوبي زير پرچم نيروهاي چند مليتي سازمان ملل متحد و نيروهاي مسلح چين و شوروي سابق به طرفداري از كره شمالي وارد جنگ شدند. در ماه جولاي سال 1951 (1341) جنگ تقريبا در مدار 38 درجه به عبارت ديگر همان محلي كه عمليات نظامي آغاز شده بود، تا بهار سال 1953 (1343) ادامه يافت. روز 27 جولاي سال 1953 (مرداد1343) در پيان مونگ (منطقه مرزي بين دو كره) توافقنامه آتش بس امضا شد. بر اساس اين توافقنامه براي كره شمالي و جنوبي خط مرزي نظامي انتخاب شد كه از هر طرف آن به پهناي چهار كيلومتر منطقه حايل غيرنظامي اعلام شد. دو كره تاكنون در شرايط جنگي قرار دارند چرا كه جنگ كره با آتش بس به پايان رسيد و نه قرارداد صلح. اين توافقنامه از يك سو توسط فرماندهان نيروهاي مسلح كره شمالي و چين و از سوي ديگر آمريكا زير پوشش سازمان ملل متحد امضا شد. مناسبات اين دو كشور تاكنون با فراز و نشيب هاي فراواني ادامه يافته است. در سال 1991 ( 1371) كره شمالي و جنوبي توافقنامه عدم تهاجم، صلح و مبادلات را امضا كرده و در سال 1992 (1372) اعلاميه مشترك عاري سازي شبه جزيره كره از سلاح هسته اي را منعقد نمودند. 13 ژوئن سال 2000 (تير1380) در پيونگ يانگ براي اولين بار اجلاس ميان دو كره برگزار شد. در پايان اين اجلاس كيم جونگ ايل رهبر كره شمالي و كيم دي جون رييس جمهور وقت كره جنوبي بيانيه مشترك شمال و جنوب ( معروف به 15 ژوئن) را امضا كردند كه قرار بود بعنوان سندي پايه در مسائل اتحاد دو كشور براي دورنماي درازمدت در نظر گرفته شود. همچنين، 2 اكتبر سال 2007 (مهر1386) در پيونگ يانگ دومين ديدار ميان دو كشور در سطح عالي برگزار شد كه در پايان آن كيم جونگ ايل و نو مون هن رييس جمهور وقت كره جنوبي بيانيه توسعه روابط ميان دو كره، صلح و شكوفايي را امضا نمودند كه در راستاي تكامل ايده ها و اصول بيانيه سال 2000(1380) بود. بحران ناشي از درگيري اخير كره جنوبي و شمالي كه دو كشور را در آستانه جنگ قرار داده است، همچنان ادامه دارد. ** بحران كره؛ مستطيل جنگ با اضلاع نامتقارن ---------------------------------------------------- براي ريشهيابي تحولات شبه جزيره كره بايد به تصوير بزرگتري توجه كنيم كه همان «بحران كرهشمالي» است. اين بحران جديدي نيست و ريشه آن به دوران جنگ سرد باز ميگردد. اين بحران جديترين و مهمترين بحران در شمالشرق آسياست و در زمانهاي مختلف، اشكال مختلفي به خود ميگيرد كه درگيري مرزي اخير ميان دو كره نمادي از حاد شدن كانون بحران است. در گذشته نه چندان دور نيز، درگيري دريايي ميان دو كره به حادشدن بحران دامن زده بود و آثار موقت اين تنش، حادشدن يا فعالشدن كانون بحران بوده است. براساس چنين وضعيتي، روابط دو كره را ميتوان در قالب «منازعه» تبيين كرد. نكته مهم آنكه، درگيري و تبادل آتش در مرز دو كره در آستانه مانور نظامي مشترك آمريكا و كره جنوبي در منطقه انجام شده است كه در آن 70هزار نيروي نظامي كره جنوبي حضور دارند. اين مانورها زماني بحران را حادتر ميكند كه به همراه ايالات متحده برگزار شود. رفتاري كه تاكنون از كره شمالي مشاهده شده رفتاري بوده كه بر مبناي منطق استراتژيك «بقا» بوده است. اين كشور كه خود را دايما در ناامني ميبيند، سعي دارد، چالش ها و تهديدها را بر اساس منطق «سياست قدرت» حل نمايد. هر چند قدرتهاي بزرگ ديگر نظير چين تلاش مي كنند بر اساس سياست موازنه وارد حمايت آشكار از كره شمالي نشوند چرا كه احتمال گستردهتر شدن بحران ميرود، بنابر اين تلاش بر اين است كه از دامنه بحران كاسته و از ورود تحريك آميز ايالات متحده به اين مناقشه جلوگيري به عمل آورند. در اين راستا چين تلاش مي كند با استفاده از ابزارهاي ديپلماتيك و مذاكره با دو طرف زمينه هاي بحران زدايي از منطقه را فراهم كند، اما برگزاري رزمايش مشترك ايالات متحده و كره جنوبي و نيز ورود ناو هواپيمابر جورج واشنگتن مي تواند به تشديد دامنه بحران بيانجامد. چنين روندي نشانه هايي از بازي جنگ را در يك مستطيل با اضلاع نامتقارن رونمايي مي كند كه اهداف هريك از كشورها نيز نامتقارن است. در اين ميان، كره شمالي در راستاي استراتژي «بقا» تلاش دارد تا با بهره گيري از برگ كره جنوبي، قدرت خود و پذيرش بعد ايجابي و سلبي اين كشور در منطقه را نشان داده و نهايتا به تحريم ها و انزواي سياسي خود پايان دهد. از ديگر سو، كره جنوبي با احساس تهديد مدام از سوي اين همسايه شمالي خود به سر مي برد. بنابر اين، افزونش اين تهديدها و تداوم بحران مي تواند بر امنيت ملي اين كشور تاثير منفي بگذارد. ديگر اضلاع اين مستطيل بازي را قدرت هاي بزرگ چين و آمريكا شكل مي دهند كه بر اساس الگوهاي رفتاري خود اين بازي را مي بينند. بر اين اساس، چين از يك سو تلاش مي كند بر اساس منطق ژئوپلتيك، در فرايند تصميم سازي منازعات اين منطقه تداوم حضور داشته باشد و نيز بر اساس منطق موازنه، فرايند قدرت يابي اضلاع ديگر را تحت كنترل بگيرد. اما ايالات متحده به عنوان كشوري كه پس از جنگ 1950 (1340) دو كره تلاش كرده تا در شرق آسيا حضور هژمونيك خود را ادامه دهد، تنها كشوري است كه الگوي رفتاري خود را بر مبناي منطق يكجانبه گرايي و دوري از روندهاي چندجانبه گرا قرار داده است. چنين الگويي، به اين معنا خواهد بود كه پذيرش دولت فعلي پيونگ يانگ جهت مذاكره در يك ميز گرد ناممكن است. از اين رو، بايستي دست به اقداماتي زد كه علاوه بر سنجش قدرت طرف ديگر (به نظر مي رسد، دست داشتن آمريكايي ها در تحريك كره شمالي و يا ارسال سيگنال اشتباه به طرف كرهشمالي مي توانسته عاملي براي آغاز بحران باشد)، مسير براي ادامه حضور و حتي گسترش حضور باز باشد. نهايتا، بحران دو كره را مي توان بازي جنگ در مستطيلي فرض كرد كه بر اساس اضلاعي با اهداف نامتقارن شكل گرفته است. **تحقيق//2040**1358
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 642]