تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833975864
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه منبع:فصلنامه مطالعات تاریخی –موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي-شماره۱۰ کودتاي سوم اسفند ۱۲۹۹ از جمله مهمترين رخدادهاي تاريخ معاصر ايران است. اين كودتا كه درست چهارده سال پس از انقلاب مشروطه رخ داد، بنيان بسياري از دستاوردهايي را كه در مشروطه شكل گرفته بود، بر باد داد و زمينه ديكتاتوري رضاخان را فراهم آورد. معمولاً مورخين در بررسي كودتاي سوم اسفند ۱۲۹۹سركرده اصلي آن يعني رضاخان مير پنج را مورد توجه قرار ميدهند و تحولات مربوط به اين حادثه را چونان سقوط بهمني سهمگين در فضاي رعبانگيز بعد از مشروطه ارزيابي ميكنند، اما اين دسته از مورخين غافلاند كه با نسبت دادن ارادهاي پولادين به رضاخان و تأكيد بر ابتكار فردي او، وي را بيش از آن چيزي كه بود بزرگ ميكنند. به عبارت بهتر تأکید بر نقش رضاخان در وقوع کودتا چیزی است که او خود دوست داشت به آن شهره شود، کما اینکه در سالگرد کودتا یعنی اسفند سال 1300 در بیانیهای اعلام کرد با وجود او عجیب است کسی دیگر را عامل کودتا معرفی نمایند! رضا خان با این بیانیه میخواست بر نقش بریتانیا در شکلگیری دور جدیدی در تاریخ معاصر ایران سرپوش گذارد و مخالفان کودتا را با تهدید از سر راه کنار زند. از آن به بعد همه تلاشها حول محور نقش پنجه آهنین رضا خان در استقرار وضع نو دور میزد. اما سئوال ناظرین تیزبین این بود که دستهای پشت پرده کودتا را چه کسانی هدایت ميکردند؟ کدامین علل و عوامل دست به دست هم داد تا مردی را که از سواد متعارفی هم محروم بود، به عنوان بیسمارک ایران بر تخت سلطنت نشانند؟ و از این بالاتر کنجکاوان میخواستند بدانند کارگردانان این سناریوی مضحک چه کسانی هستند؟به واقع وقوع كودتا در آن شرايط محصول فرايندهاي تاريخي ريز و درشتي بود كه در فضاي بعد از سقوط مشروطه رخ نمود و بيتوجهي به آنها و نيز ديگر عقبههاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي كودتا، راه را بر هرگونه تحليل سادهانگارانه و مبتني بر نظريه اصالت دادن ناموجه به شخصيتهاي تاريخي هموار ميسازد و خواننده را از عمق حادثه غافل مينمايد. توجه بيش از اندازه به ابتكار فردي و تأكيد بر ذكر خاطرههاي تاريخي اين حادثه مؤثر تاريخي، از آن حيث صورت گرفته است تا محتواي واقعي كودتا مستور بماند و آن حادثه را در حد رخدادي عادي و طبيعي سياسي جلوهگر سازند. آنچه از تاریخچه کودتا در دست است یا نگاشته عوامل درجه چندم همان کودتاست، یا نوشته کسانی است که به نحوی از انحا منکر حضور بریتانیا در آن حادثهاند. به عبارت بهتر اینان حتی سؤال نمیکنند این رضا خان چگونه در فضای آشوبزده بحرانهای سیاسی و اجتماعی ایران ظهور کرد؟ او چگونه، با کدام عقبه و با کدام تشکیلات منسجم به میدان آمد؟ آیا حادثه به آن مهمی یک شبه شکل گرفت و به طور مثال آیرونساید اراده کرد رضا خان را به تصرف تهران وادارد و این امر صورت گرفت، بدون اینکه آب از آب تکان خورد؟ اگر این تحلیل سادهانگارانه را بپذیریم، به واقع اهمیت وقایع تاریخی و نقش عوامل ذیمدخل و تأثیرگذار را در آن انکار کردهایم. بالاتر اینکه فرایند شکلگیری تحولي تاریخی را بسیار ساده نمودهایم، این قضاوت البته فقط ذهن عوام را میتواند اشباع کند، و مسلماً نکته بینان را از ادامه تحقیق منصرف نمیسازد. به نظر ما کسانی که بر نقش محوری شخص رضاخان در کودتا تأکید میکنند، میخواهند واقعیتی بزرگ را پنهان سازند. این واقعیت نقش بریتانیا و عوامل داخلی همسو با سیاستهای این کشور است در وقوع کودتا. آفت اين نوع نگاه كردن به حوادثي مثل همين كودتا، غفلت از اين نكته است كه رضاخان به رغم شعارهاي شداد و غلاظ اوليه خود كه در ابتدا حتی روشنفكران آزادهای مثل میرزاده عشقی را هم فريب داد، با اقدامات بعدي خويش جنبش مشروطه را به قعر فضاحت خود كشانيد و آن را به وادي ابتذالي سوق داد كه هيچ كس حتي طرفداران او انتظارش را نداشتند. بعد از كودتا تحولاتي رخ داد كه از بنياد با حادثهاي كه در چهارده سال پيش اتفاق افتاده بود، در تغاير و تناقض بود. اخیراً کسانی تلاش دارند این نکته را اثبات کنند که حکومت رضا خان ادامه طبیعی جنبش مشروطه بود. به گمان اینان با استقرار رضا خان بر سریر سلطنت، شعارهای مشروطه عملی شد! این مضحک ترین تحلیل کودتاست. وقتی شواهد و قرائن فراوانی در دست داریم که نشان میدهد رضا خان نه تنها هیچ باوری به نظام مشروطه نداشت، بلکه کوچکترین آگاهی سطحی هم از این نظام سیاسی نمیتوانست داشته باشد، چگونه میتوانیم اقدامات او را ادامه طبیعی مشروطه عنوان نمايیم؟ تمام اطوار او نشان میداد تا چه میزان با مشروطه و الزامات آن خصومت میورزد. او حتی خود ادعايی در مشروطهخواهی نداشت، زیرا نه تنها از آن هیچ گونه آگاهی نداشت، بلکه این نظام را مغایر دیکتاتوری لجامگسیخته خود میدانست. بسيار شنيده شده است كه مي گويند كودتاي سوم اسفند ۱۲۹۹ نتيجه طبيعي روند مشروطه بود. واقع امر اين است كه گرچه به لحاظ توالي تاريخي كودتا بعد از نهضت مشروطه رخ داد و آن حادثه در پي سلسله حوادثي دهشتناك و اسفانگيز پس از سقوط مشروطه رخ نمود؛ اما به لحاظ مضمون تاريخي شعارهاي كودتا و حوادث شكل گرفته بعد از آن، در رابطه مستقيم با تكاپوهاي مافياي داخلی و حامیان استوار سياسي ـ اقتصادي آنان که قرارگاهشان در هندوستان قرار داشت، به شمار میآید. این مافیا از دوره ناصری مشغول تکاپو بود، در دوره مشروطه فرصت مناسبی برای عرضاندام یافت و در دوره بعد از مشروطه چنان به بحرانهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دامن زد، که طفل مشروطه را به پیری زودرس رساند و با کودتای سوّم اسفند 1299 بر عصای موریانه خورده مجلس و قانون ضربتی سخت وارد آورد و به این شکل آن را از پای انداخت و در هم فروپاشانید. در این دوره دستهای مرموزی مجلس سوّم را به تعطیلی کشاندند، مانع از تشکیل مجلس چهارم شدند و این مجلس زمانی شکل گرفت که قدرت واقعی به دست رضاخان سردار سپه افتاده بود؛ کسی که کوچکترین باوری به مجلس نداشت. به واقع کسانی که مانع از تحقق مشروطه و الزامات آن شدند هم، هیچ باوری به مشروطه نداشتند. همینان بودند که یوسف قانون را به چاه ویل حکومت قزاقان افکندند. راهحل بسیار ساده بود: گروهی که میخواستند ایران برای همیشه در مدار منافع بریتانیا قرار گیرد و با مافیای سیاسی ـ اقتصادی این کشور چه در لندن و چه در دهلی و بمبئی و سیملا همسو بودند، مانع از استقرار نظم و ثبات میشدند، اجازه نمیدادند قانون نهادینه شود، امور در مجرای طبیعی خود به حرکت درآید و در یک کلام مانع از طی شدن فرایندهای قانونی میشدند. اینان به محض اینکه دولتی مقتدر تشکیل میشد، تلاش میکردند آن را براندازند، و هر گاه خود دولت را به دست میگرفتند انواع و اقسام بحرانها را به وجود میآوردند تا دشمن را به خاک کشور بکشانند و یا اینکه او را تحریک به عملیات نمایند. هدف این بود تا از این طریق دولت نظامی خود را به ملّت تحمیل نمایند. بودند کسانی که از این عملیات با عنوان کودتا یاد میکردند. یکی از برجستهترین اینان ملکالشعرای بهار بود. به عبارت بهتر همان کسانی که مانع از اقدامات قانونی در راستای منافع و مصالح ملّی کشور میشدند، خود به عملیات سیاه دست میزدند. تشکیل گروههای مرگ یکی از این اقدامات بود. اینان همان کسانی بودند که بهانه به دست دشمن جراری به نام روسیه دادند. سیاست انگلیس هم به کمک آنان آمد، یعنی اینکه با رضایت کامل دستگاه سیاست خارجی بریتانیا، روسیه را به خاک ایران کشانیدند و با اقدامات خود باعث شدند این نیرو تا دوره انقلاب بلشویکی در کشور بماند. هر دولتی که میخواست با اقدامات خود نیروهای روسیه را به نحو مقتضی از کشور خارج کند، با تحریکات اینان مواجه میشد. در دوره دو ساله بعد از اولتیماتوم، جنگ داخلی سراسر کشور را فراگرفت و جایجای کشور عرصه تاختوتاز گردنکشان و دزدان و راهزنان شد. از سويی شاهزادگان قاجار به جان هم افتادند. فتنه سالارالدوله یکی از این منازعات بی سرانجام بود که باعث گردید حرث و نسل ملّت مظلوم غرب کشور به یغما رود. در این دوره روسها از فرصت استفاده کردند و نیروی مطیع خود یعنی صمدخان شجاعالدوله را در تبریز به قدرت رسانیدند؛ مردی که در قساوت دست روسها را از قفا بسته بود. نیز در این دوره شمالغرب، شمال و شمال شرق کشور عرصه تاخت و تاز نیروهای روسیه بود. از آن سوی انگلیسیها از فرصت استفاده کردند و نیروهای مزدور هندی خود را در نواحی جنوبی ایران اسکان دادند. هیچ نیروی مشخصي توان رویارويی با این دو قدرت بزرگ را نداشت. با این وصف هسته مقاومتی از نیروهای تحت امر میرزا کوچک خان جنگلی توانست روسها را با عملیات ایذايی از خاک گیلان خارج سازد، همانطور که بعدها انگلیسیها را از این منطقه بیرون راندند.از سقوط مشروطه تا وقوع جنگ اوّل جهانی، انواع و اقسام دولتها سرکار آمدند. ناصرالملک نایبالسلطنه، این مظهر یاس و نومیدی، رعبی هراسناک در دل احمد شاه جوان افکند که هرگز بختک آن هراس او را رها نساخت. آنچه از درون اندیشهها و طرز رفتار ناصرالملک استنباط میشد، تحقیر ایران و ایرانی بود. ناصرالملک، این مظهر گریز از مسئولیت، نه خود قابلیت اداره کشور را داشت و نه میگذاشت دست توانمندی که به مشروطه هم باور راستین داشته باشد، زمام امور را به دست گیرد. مهمترین اقدام خائنانه ناصرالملک و گروه همسوی با او، ممانعت از تشکیل مجلس بود. به واقع سه سال بعد از تعطیلی مجلس دوّم بود که ناصرالملک بار دیگر انتخابات مجلس سوّم را برگزار کرد؛ تازه این اقدام هم برای مصالح ایران نبود. او میخواست احمد شاه را به عنوان شاه قانونی که به سن تکلیف رسیده است معرفی نماید و خود دوباره به اروپا بازگردد تا به عیش و نوش بپردازد. در فاصله این سالها منفیبافی، بیاعتمادی به ایران و ایرانی، مذهب مختار ناصرالملک بود. در همین دوره او به مسافرت دور و دراز خود به اروپا رفت، کشور را با شاهی خردسال و گروهی توطئهگر رها ساخت تا آنان بذر ناامیدی در قلبش بکارند و او را از روند تحولات سیاسی کشور وحشتزده نمایند. در این فاصله او با نامه و تلگراف کشور را اداره میکرد! وقتی هم به ایران بازگشت، اندکی بعد از ورود او، جنگ اوّل جهانی شکل گرفت. ناصرالملک، احمد شاه را به تخت سلطنت نشاند و خود با حقوقی گزاف که بر خزانهداری کشور تحمیل کرد، روانه اروپا گردید و تازه بعد از کودتای رضاخان و زمانی به كشور بازگشت که او سلطنت را تغییر داده بود. یک سال بعد گروه بحرانساز، ارتشهای روسیه و انگلستان را به ایران کشانید. این بار هم تلاشی زایدالوصف مبذول گردید تا مانع از تداوم جلسات پارلمان شوند. مثل دوره دوّم مجلس، اینان کاری کردند تا روسها به نزدیکیهای تهران لشکرکشی نمودند، اینان هم پایتخت را رها کردند و گریختند. این سوّمین باری بود که مجلس زودتر از موعد مقرر تعطیل میشد. در دوره اوّل با به توپ بستن آن توسط محمد علیشاه بود که مجلس تعطیل شد، در دوره دوّم حملات روسها به دنبال اولتیماتوم باعث تعطیلی آن گردید، و سوّمین بار هم با حمله روس و انگلیس به شمال و جنوب کشور مجلس تعطیل شد. در این زمان تنها یک سال از تشکیل مجلس میگذشت. نکته مهم در هر سه دوره بحران این بود که گروهی خاص، عامدانه و با جهتگیری کاملاً هوشیارانه مجلس را به تعطیلی کشاندند و یا اینکه از تعطیل آن استقبال کردند تا فضا را برای تسلط زورگویانی از قماش رضاخان فراهم آورند. این گروه با برنامهای کاملاً حساب شده، با تعطیل خانه ملّت، راه را برای فراگیرشدن بحرانهای عدیده باز نمودند و در شرایطی مثل دوره برگزاری کنفرانس صلح پاریس، هیچ نمایندهای از مجلس ایران نتوانست در آن شرکت کند و حقوق ملّت ایران را مطالبه نماید. کشور به حال هرج و مرج و بیقانونی رها شد. در همین دوره اینان انواع و اقسام جوخههای مرگ تشکیل دادند تا به قول بهار، فضا را برای کودتايی نظامی مهیا کنند. در آن زمان چنین امری ممکن نشد، اما اندکی بعد به سال 1299 همین گروه مقدمات کودتای رضاخان را فراهم آوردند. درست در دوره جنگ اوّل جهانی بود که همین عده بر بحرانهای اجتماعی هم دامن زدند. یکی از وحشیانه ترین این اقدامات کمک به گسترش قحطی بزرگ سالهای 1296 تا 1298 بود. هرگاه دولتی روی کار میآمد تا این بحران شوم را مهار سازد، اعضای گروه مورد نظر به حرکت در میآمدند و به قیمت نابودی حدود نیمی از جمعیت بیگناه کشور در اثر گرسنگی، اهداف ضدملی خود را پیش میبردند. این ایام مقارن بود با اشغال اکثر مناطق کشور به دست دشمن خارجی، اما این گروه به هر نحو ممکن تلاش میکرد مانع از برقراری ثبات و آرامش در کشور شود. در آن سوی زمامداران و حکام نالایق محلی، دمار از روزگار مردم در میآوردند و با بیرحمی خاصی آنان را زجر و آزار و شکنجه میدادند. هیچ نهادی نبود تا به فریاد مردم رسد. مجلس تعطیل بود و با اینکه در دوره نخست ریاست وزرايی وثوقالدوله انتخابات برخی نواحی و به طور خاص تهران برگزار شد، اما تشکیل مجلس چهارم بعد از گذشت بیش از چهار سال از برگزاری انتخابات آن و بیش از پنج سال بعد از تعطیلی مجلس سوّم، زمانی تشکیل شد که قدارهبندان قزاق بر مقدرات امور مردم تسلط یافته بودند. پیش از این به دنبال وقوع انقلاب بلشويكي روسيه، انگلستان قصد آن كرده بود تا ايران را چون لقمهاي آماده ببلعد و آن را در كانون منافع دنياي سرمايهسالاري قرار دهد و بويژه به دنبال ناكامي قرارداد ۱۹۱۹ وثوق الدوله، هزينه امنيت سرمايه هاي شركت نفت انگليس و ايران را از كيسه ملت ايران تأمين و تضمين نمايد. اين گروه اخيرالذكر البته از دوره ناصرالدين شاه قاجار در تكاپويي مستمر و مداوم بودند و در آن شرايط تاريخي و به دنبال خروج اوليه و كوتاه مدت روسيه از عرصه رقابتهاي نظامي و سياسي بر سر ايران؛ و درست در شرايطي كه حكومت جديد مشغول دفع ضد انقلاب داخلي خود بود، راه را از هر جهت هموار ديد و با كوبيدن آخرين ميخ بر تابوت بيمار محتضر مشروطه، مسير صعود قزاق را بر سرير سلطنت ايران هموار ساخت. قوس نزولی مشروطه مقارن بود با قوس صعودی دیکتاتوری. یک سر این دیکتاتوری به گروه بحران ساز داخلی مربوط میشد و سر دیگر آن به حکومت هند انگلیس و صاحبان قدرت و ثروت در لندن.ضربه كودتاي سوم اسفند باعث شد تا مشروطه ناقص ايران كه از فرط درد و رنج اقتصادي و اجتماعي به زانو در آمده و خم شده بود، به زمين درغلتد و در آبان ماه ۱۳۰۴ با تغيير سلطنت تير خلاص بر پيشاني آن شليك شود. همان طور كه حمله نادرشاه به هندوستان به دليل ضعيف و ذليل نمودن بيش از اندازه امپراتوري محتشم مغولان هند بود؛ و زمينه تسلط كمپاني هند شرقي را بر آن كشور فراهم ساخت و كمپاني به آساني از فرصت به دست آمده سود جست و موقعيت خود را در هند تحكيم نمود؛ كودتاي رضاخان هم باعث گرديد بقاياي سرمايه سالاران مستقر در آن كشور كه از مرده ريگ كمپاني هند شرقي ارتزاق ميكردند، زمينههاي تسلط نهايي خود را بر اين مرز و بوم تسجيل بخشند. ماهيت كودتاي سوم اسفندبدين ترتيب منشاء اصلي كودتاي سوم اسفند ۱۲۹۹ را بايد در فعاليتهاي دائمالتزايد گروهي از سرمايهسالاران بريتانيا دانست كه گردانندگان آن عبارت بودند از برخي اعضاي كابينه لويدجرج مثل لرد ادوين مونتاگ وزير امور هندوستان، لرد چلمسفورد نایبالسلطنه هندوستان، سر وينستون چرچيل وزير جنگ و منشي مخصوص نخستوزير يعني سر فيليپ ساسون. از سويي سر هربرت ساموئل نخستين قيم فلسطين بعد از خاتمه جنگ اول جهاني و پسر عموي ادوين مونتاگ همسو با برخي از محافل خاص ايراني به نوعي در اين كودتا دخيل بود. اينان بدون اطلاع وزير امور خارجه وقت يعني لرد ناتانيل جرج كرزن و با هماهنگي بعضي از اعضاي سفارت بريتانيا در تهران، كودتايي را سازمان دادند كه خشم وزير را برانگيخت. ماهيت اين كودتا چه بود؟ از دير هنگام، حتي پيش از وقوع انقلاب مشروطه و البته پيش از كشف نفت در ايران، عدهاي از انگليسيها بر اين باور بودند که اين كشور بايد به نوعي اداره شود تا به طور تمام عيار از نظر نظامي و سياسي در مدار منافع بريتانيا واقع گردد و بتواند مرزهاي شرقي كشور را كه همجوار با هندوستان بود صيانت نماید و از تهاجم نيروي ثالثي به اين مرزها جلوگيري كند. با وقوع انقلاب روسيه، اين سياست بيش از پيش كانون توجه گروه ياد شده واقع شد. در اين هنگام دو سياست منفك از هم ـ اما نه الزاماً كاملاً متمايز- در بريتانيا شكل گرفت: نماينده يك سوي اين سياست لرد كرزن وزير امور خارجه بود كه قرارداد وثوقالدوله را به ايران تحميل كرد و نماينده ديگر آن كساني بودند كه كودتاي سوم اسفند را به ملت ايران تحميل كردند. فضاي بعد از مشروطه بسيار تيره و تار بود. علت قضايا در اين موضوع نهفته بود كه توده ايرانيها درگير در بحرانهايي شدند كه ناخواسته به دام آن در غلتيدند، اما بحران سازان داخلی همسو با محافل یاد شده به خوبی میدانستند چه میکنند و کشور را به چه سمت و سويی سوق میدهند. ظاهر موضوع اين بود كه انگستان از استقرار دولت مسئول و حكومت مشروطه در ايران جانبداري ميكند، حال آنكه باطن موضوع به شكلي ديگر بود: انگليسيها از فرصت به دست آمده بعد از مشروطه ايران سود جستند تا حريف روسي خود را از صحنه تحولات كشور به كلي خارج سازند. از سويی اینان در صدد بودند تا دولتی وابسته به منافع امپراتوری بریتانیا را به قدرت رسانند تا هوّیت ملّی ایران را به تاراج نهند و دوری جدید در تاریخ این کشور رقم زنند. یک سوی این سناریو تشکیل دولتی پادگانی در ایران بود که باید با پول ملّت ایران منافع یادشده را تضمین میکرد و روی دیگر آن تحقیر ایران و ایرانی بود. بنیاد ایدئولوژیک چنین حکومتی هم البته توجیه زور بر مبنای محقق ساختن عقاید مجعولی بود که باز هم آبشخور آن یا کمپانی هند شرقی بود و یا محافل خاص مقیم هند و همسو با سیاستهای یادشده در سطور بالا؛ این ایدئولوژی مجعول باستان گرايی نامیده میشود. مسئلهای دیگر هم وجود داشت. سياست انگليسيها در دوره چهارده ساله بعد از مشروطه، بيثبات ساختن دولتهاي ايران و دامن زدن بر بحرانهاي عديده اقتصادي و اجتماعي بود. ماهيت امر غير از مسئله هندوستان، در وجود نفت ايران خلاصه ميشد كه كشف آن درست مصادف بود با ايام فترت مجلس اول و دوم؛ درست دو ماه بعد از كشف نفت، انگليسيها به عنوان حمايت از مشروطه و به واقع صيانت از منابع نفتي جنوب ايران كه در انحصار آنان قرار داشت، از لشكركشي به تهران توسط اردوي گیلان و بختیاری دفاع كردند. ويژگي وضعيت بي ثبات و هرج و مرج اين بود كه مردم و رهبران آنان از مبرمترين نيازها و مشكلات كشور ناآگاه ميشدند. درست در شرايطي كه غوغاي احزاب سياسي و بحث بي حاصل اينكه مشروطه چيست؟ در ايران جريان داشت- و البته هرگز هم معلوم نشد اين مشروطه چيست- رنج، فقر و بي نظمي در كشور به اوج خود رسيد. وقتي دولتهاي ايران براي افزودن عايداتي هر چند ناچيز به بودجه اقتصاد ورشكسته كشور بر ذغال و روده حيوانات و نمك ماليات مي بستند، توجه نمي كردند كه در خوزستان نفت كشور به يغما مي رود. انگليس سياست دامن زدن به بحرانها را به اين منظور تشديد ميكرد تا كسي به مهم ترين مسئله كشور يعني نفت توجهي نشان ندهد و البته همينطور هم شد؛ و اين در شرايطي بود كه اين دولت برخي سياستهاي خود را در پوشش دروغين دفاع از مشروطه ايران عملي مي كرد. اما وقتي روسيه با انقلاب از صحنه رقابتهاي داخلي ايران خارج شد، براي تسلط تمام عيار بر كشور بهانهاي مناسب تر پيدا گرديد: اگر انگليسيها پاي خود را از ايران بيرون كشند بلشويسم كشور را خواهد بلعيد. اگر در دوره مشروطه به دليل حضور روسيه تزاري، سياست بي ثبات كردن كشور براي پيشبرد اهداف اقتصادي سرلوحه كار بريتانيا قرار داشت، اينك بايد در غياب رقيب، دولتي وابسته روي كار ميآمد. اين دولت وابسته لزوماً ميبايست متكي بر ارتشي متحدالشكل باشد كه با قدرت نظامي و دولتي پادگاني اعمال حاكميت نمايد، در اينجا بود كه ضرورت استقرار مرد قدرتمند را پيش كشيدند و گناه ناكاميها را به گردن مشروطهاي افكندند كه وجود خارجي نداشت.بهانههاي لازم هم مهيا بود: اينان جنبش ميرزا كوچك خان جنگلي را شاهد مثال ميآوردند، چرا كه ميرزا مانع از رفت و آمد انگليسيها در منطقه شده آشكارا نوك تيز حملات خود را متوجه سياستهاي استعماري بريتانيا كرده بود. سرپرسي كاكس وزير مختار وقت بريتانيا در تهران دائماً هشدار ميداد اگر انگلستان نيروهاي خود را از ايران خارج سازد، تهران به دست قواي كوچك خان خواهد افتاد. ادوين مونتاگ با اين ديدگاه كاملاً موافق بود. او بر اين باور بود كه حتي نيروهاي انگليسي مقيم شرق ايران نبايد احضار شوند، زيرا در چنين صورتي شرق ايران ظرف دو هفته به دست نيروهاي بلشويكي ميافتد. اما حضور نيروهاي انگليسي در ايران مستلزم صرف بودجه هنگفتي بود كه باعث نارضايتي گروهي از رجال بريتانيا ميشد. درست در چنین شرایطی بود که قرارداد 1919 منعقد شد.طبق قرارداد وثوقالدوله، دولت انگليس هزينههاي تشكيل ارتش متحد الشكل ايراني را متقبل ميگرديد. به ديد جوزف چمبرلين وزير خزانهداری دولت لويد جرج، انگلستان كه خود از جنگي جهانگير خارج شده بود و اينك با بحرانهاي عديده مالي دست و پنجه نرم مي كرد، نميتوانست به طور دراز مدت اين هزينه ها را بر عهده گيرد، اما در عين حال ايران بايد در مدار منافع انگلستان حفظ مي شد. چرچيل وزير جنگ هم خطاب به چمبرلين نوشت؛ از ريخت و پاش بودجه ارتش انگلستان به دليل شرايط ايران و بينالنهرين ناراحت است و بايد براي تقليل اين هزينهها راهي پيدا كرد. آنچه بيش از همه در كنار مسئله هند خواب ديوانسالاران بريتانيا را آشفته ميساخت، نفت ايران بود. وزارت درياداري به صراحت خاطر نشان ميساخت كه نفت ايران مهمترين منبع تهيه سوخت ناوگان نيروي دريايي انگلستان است. به تصريح درياداري غير از نفت جنوب، منابع دست نخورده ديگري در ايران وجود داشت كه انگليس بايد بر آنها تسلط مييافت؛ يكي از اين منابع در نواحي شمالي ايران واقع بود كه درياداري حتي حاضر بود به قيمت اعزام نيروي نظامي آن را تحت تسلط خود در آورد. اما با وجود قواي ميرزا كوچك خان اين سناريو به رؤيا شباهت داشت. در اينجا بود كه سناريوي ديگري شكل گرفت: كارمندان محلي سفارت انگلستان در تهران، توصيه كردند انگلستان بايد از اليگارشي قاجار كه حاكم بر ايران است، فاصله گيرد تا اعتماد برخي از محافل داخلي اين کشور را به خود جلب نمايد. بنابر اين نورمن وزير مختار جديد انگلستان تصميم گرفت نخستوزير وقت يعني ميرزا حسن خان وثوقالدوله را به رغم حمايت شخص كرزن از او، سرنگون سازد. تصميم بعدي اين بود كه بين صفوف جنگلي ها اختلاف افكنند. اين مأموريت بر عهده سردار فاخر حكمت نهاده شد؛ حکمت از این مأموریت پیروز خارج شد. از آن سوي تصميم بر اين گرفته شد تا جنبش شيخ محمد خياباني در آذربايجان را كه صبغه اي كاملاً ضد انگليسي داشت در هم فروپاشانند. راه حل قضيه بسيار آسان بود: بايد تبليغ ميشد اين افراد از مرام و مسلك بلشويسم حمايت میكنند، با اينكه هر دو تن در كسوت روحانيت بودند نيز بايد عدهاي بويژه در صفوف جنگليها دست به اقدامات افراطي ميزدند تا توده هاي مردم را از جنبش ميرزا جدا سازند. عدهاي از مأمورين بومي انگليسيها در گيلان اين رسالت، یعنی ايجاد شكاف در صفوف جنگليها را عهدهدار شدند. اندکی بعد از اختلاف افکنی سردار فاخر حکمت و دسیسههای بریتانیا، به روايت يحيي دولت آبادي خانههاي مردم به تاراج رفت؛ اموال متمولين و ملاكين مصادره يا به آتش كشيده شد؛ به عنوان كمونيسم جان و مال و ناموس مردم مورد هجوم واقع شد؛ نهاد خانواده مورد حمله واقع شد و خلاصه اينكه فضايي از رعب و وحشت شكل گرفت تا ضرورت استقرار امنيت و حفظ نظم را با اتكاي به يك ديكتاتور موجه سازند؛ و اين تحولات البته باعث انزواي كوچك خان گرديد. اين در حالي بود كه ميرزا از سوي دولت جديدالتأسيس شوروي هم مهري نميديد. به واقع او آمادگي داشت بعد از مدتي تجربه همكاري سست بنيان، راه نفوذ بلشويكها را هم در شمال كشور مسدود سازد. از سويي از مدتها قبل عنوان ميشد قرارداد ۱۹۱۹ را كه باعث نفرت ايرانيان از انگلستان شده بود بايد ملغي ساخت؛ مضافاً اينكه اين قرارداد بهانهاي براي تبليغات ضد انگليسي در ايران شده بود. در اين مقطع، استراتژي انگليسيها اين بود كه اگر شوروي شمال ايران را به اشغال خود در آورد، آنها با حمايت از شيخ خزعل و والي پشتكوه، پيماني براي حفظ موجوديت خود و صيانت از منابع نفتي خوزستان منعقد سازند. اما نهايت آرزوي آنان استقرار دولتي بود كه كاملاً در خدمت منافع امپراتوري باشد؛ با پول مردم ايران منابع نفتي را كه انگليس متعلق به خود ميدانست حفاظت نمايد و البته مانع بهانهجويي شوروي براي اعمال نفوذ در كشور شود. راه حل موضوع به طور كلي در يك سياست خلاصه ميشد: استقرار دولتي دست نشانده با اتکا به قدرت نظامی براي حفظ منافع آنان در ايران. براي اين منظور يك روزنامه نگار به قول خودشان «بي سر و پا» را نامزدكردند و او هم كسي جز سيد ضياء الدين طباطبايي نبود. سيد ضياء جواني جاهطلب بود که تلاش ميكرد خود را به رأس هرم قدرت نزديك سازد، اما اعيان و اشراف ايران به ديده تحقير در او مينگريستند. احمد شاه به شدت از وی متنفر بود و او را روزنامهنگاري حقير اما بي مبالات ميدانست كه تازه به دوران رسيده است و ميخواهد براي دربار وي نقش يك معلم مدرسه را بازي كند. رضاخان همكار اصلي سيد ضياء در كودتا، از او هم حقيرتر بود. به ديد وابسته نظامي بريتانيا، رضاخان با اينكه از نفوذ زيادي در سربازان خود برخوردار بود، اما فردي بيسواد و فاقد دانش نظامي حتي متعارف ارزيابي گرديد. به همين دليل در شرايط عادي ارجاع شغلي فراتر از صاحب منصبي جزء ديويزيون قزاق به وي نامناسب تشخيص داده شد. با اين وصف نورمن قصد داشت اين قزاق بيسواد را وارث نامشروع مشروطه ايران كند. براي اين اقدام، نيروي قزاق تحت فرماندهي رضاخان از حمايت مالي بانك شاهنشاهي، مهمترين ابزار تسلط سرمايه مالي انگلستان بر ايران و نماينده اليگارشي مالي بريتانيا در اين گوشه دنيا برخوردار گرديد. در اهميت موضوع همين بس، كه اين بانك شعبهاي مهم در رشت داشت. بانك شاهنشاهي به مثابه نمادي از تسلط سرمايه مالي بريتانيا بر ايران به هنگام جنبش ميرزا كوچك خان، يكي از نخستين اهداف حملات جنبش جنگليها بود. بعد هم با پول بانك شاهي و دسيسه هاي ريز و درشت به منظور اختلافافكني در صفوف جنگليها بود كه رضاخان موفق شد كوچك خان و نيروهاي همراه او را شكست دهد. اين پيروزيها بعد از كودتا انجام شد و انگليسيها آن را ضربهاي خرد كننده بر شورويها تلقي كردند، اما بهواقع ضربه اصلی را بر یکی از مهمترین جنبشهای اسلامی وارد کردند. از اين به بعد رضاخان بيش از پيش كانون توجه محافل انگليسي واقع شد. به بانك شاهنشاهي اجازه داده شد وامي در اختيار او قرار دهد، زيرا به زعم آنان وي مانع از اين شده بود تا تبليغات كمونيستي در ايران به جايي برسد؛ هیاهوی بیهودهای که خود عامدانه به آن دامن میزدند تا اذهان را از مسئله اصلی یعنی استقرار دولت دستنشانده منصرف سازند. در اينجا بود كه نقشههاي لازم براي مضمحل ساختن حكومت قاجار بيش از پيش سرلوحه كار قرار گرفت. رضاخان توانسته بود قواي قزاق خود را ابزار سركوب مردم ايران و تضمين سرمايهگذاري بانك شاهنشاهي و شركت نفت انگليس و ايران سازد. نيرويي كه او تشكيل داد، قادر نبود با هيچ دشمن خارجي مقابله نمايد، كما اينكه سالها بعد ارتش او به هنگام هجوم متفقين به ايران، حتي بدون شليك گلولهاي دود شد و به هوا رفت. اساساً قواي تحت فرماندهي او براي اين منظور خلق نشده بود. اين ارتش براي آن شكل گرفته بود تا ثبات داخلي را به منظور تأمين سرمايهگذاريهاي بلند مدت نفتي انگليس فراهم سازد. يك ضلع كودتاي رضاخان مسئله نفت، ضلع ديگر آن دولتي نظامي با اتكاي به قوه قهريه و ضلع سوم آن سركوب مردم بود. در این مسیر رضا خان تلاش کرد نهادی را سركوب كند که همیشه در مواقع ضروری از تمامیت ارضی کشور حمایت میکرد و با احکام جهاد خود راه تسلط بیگانگان بر شئونات کشور را مسدود میساخت. این خیانت بارترین اقدام رضا خان بود. او نیرويی را که قدرت فزایندهای در هدایت مردم براي حفظ تمامیت ارضی کشور داشت، از میدان بیرون راند و نتوانست به جای آن هیچ نهادی را جایگزین سازد. به طوری که وقتی جنگ دوّم جهانی شکل گرفت و قدرتهای بزرگ باز هم بیطرفی ایران را نادیده گرفتند و به این کشور لشکرکشی کردند، ارتش پوشالی او زودتر از همه سپر انداخت و فرار را بر قرار ترجیح داد. اگر سازمان روحانیت دستنخورده بود، اگر اینان از صحنه تصمیم گیری حذف نشده بودند، چهبسا میشد بار دیگر مثل زمان شورش بر امتیاز نامه رویتر، جنبش ضدرژی و انقلاب مشروطیت مردم را به میدان کشاند. اما همان سیاست خائنانه دوره مشروطه که عامدانه و با اهدافی از پیش تعیین شده، میخواست اینان را از صحنه خارج سازد، دیگر بار باعث منزوی شدن این قشر مهم اجتماعی شده بود.در اين دوره بود كه انگلیسیها از رضا خان، اين قزاق بيسواد، بيسمارك و ميجي و پطر كبير ساختند، او را تا حد نادرشاه افشار ارتقا دادند، شعرا در مدحش شعر سرودند، خوانندگاني مثل عارف قزويني به افتخارش كنسرت دادند و تصنيف مرغ سحر اجرا كردند و نسل دوم روشنفكران بعد از مشروطه مثل علي اكبر خان داور، علي دشتي و امثالهم زمينه هاي ايدئولوژيك استقرار او بر سرير سلطنت را مهيا ساختند. اینان از ضرورت «استبداد منور» سخن به ميان آوردند، مشروطه و شعارهاي آن را به باد سخره گرفتند، تجدد ايران را در گرو تسلط ديكتاتوري دانستند تا مردم را «به زور تو سري» اروپايي كند، روزنامه هايي مثل مرد آزاد، نامه فرنگستان و شفق سرخ راه را براي فراگير شدن اين تفكر فراهم ساختند؛ مردم را ترساندند كه اگر رضاخان برود غول كمونيسم ايران را خواهد بلعيد و آنگاه ديگر نه نظم باقي خواهد ماند، نه امنيت و نه مذهب. عملاً از درون این اندیشه نظریه دیکتاتور زورمند مرتجع زاده شد که کاملا با سناریوی انگلیسیها سنخیت داشت.این گرایش البته ریشهای پابرجا در خارج از کشور داشت. در انگلستان چمبرلين وزير خزانهداري و ستايشگر موسوليني، هميشه ميگفت اگر بنا باشد بين هرج و مرج و ديكتاتوري يكي را انتخاب كند، اين انتخاب قطعاً ديكتاتوري خواهد بود؛ اما وي نگفت در مورد ايران اين سياستهاي رسمي و غير رسمي انگلستان بود كه باعث هرج و مرج بويژه در دوره بعد از مشروطه شد و اين همه براي آن صورت گرفت تا ضرورت استقرار ديكتاتوري در كشور را توجيه نمايند. در ايران وزير مختار وقت انگلستان بعد از کودتا، يعني سر پرسي لورن ويژگيهاي موسوليني را در رضاخان مي ديد، و طرفه آنكه مطبوعات طرفدار سردار سپه همزمان به اين توهم دامن مي زدند. امريكاييها هم به كودتا با ديده تحسين نگريستند، به نظر آنان انگلستان با سياستهاي خود در ايران ميتوانست محيطي مساعد براي سرمايه گذاريهاي كشورهاي غربي بگشايد و ثبات و امنيت سرمايه را تضمين نمايد. امريكا تلاش ميكرد از فضاي به دست آمده براي گسترش نفوذ خود در ايران بهره برداري كند و به سياست كلي خود كه توسعهطلبي با هزينههاي كم بود جامه عمل بپوشاند، اما اين امر تا زماني كه رضاخان بر اريكه قدرت تكيه زده بود ميسر نشد و اقدامات او نشان داد كه تحليل امريكاييها تا چه ميزان كودكانه و سادهانگارانه است. به اين شكل بود كه حكومتي بيريشه را بر مردم ايران تحميل كردند و مقدرات امور مردم را به دست مردي سپردند كه با تحقير و سركوب مردم، برنامه هاي خود را عملي ساخت و روز كارزار از ميدان گريخت و كشور را به بيگانه سپرد. مردي كه در برابر مردم خود گردنفرازي ميكرد، با كوچكترين ضربه در برابر بيگانه سپر انداخت. اين بود سرنوشت موسوليني، بناپارت، پطركبير، ميجي و بيسمارك تحميل شده به ملت ايران. اين حادثه نشان داد كه پوتين نادرشاه تا چه اندازه براي پاي رضاخان گشاد است!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 555]
صفحات پیشنهادی
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه كودتاي سوم اسفند 1299 از جمله مهمترين رخدادهاي تاريخ معاصر ايران است. اين كودتا كه درست چهارده سال پس از انقلاب مشروطه رخ داد، بنيان ...
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه كودتاي سوم اسفند 1299 از جمله مهمترين رخدادهاي تاريخ معاصر ايران است. اين كودتا كه درست چهارده سال پس از انقلاب مشروطه رخ داد، بنيان ...
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه-كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه قسمت اول: کودتاي سوم اسفند ۱۲۹۹ از جمله مهم.ترين رخدادهاي تاريخ معاصر ايران است. اين كودتا كه درست ...
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه-كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه قسمت اول: کودتاي سوم اسفند ۱۲۹۹ از جمله مهم.ترين رخدادهاي تاريخ معاصر ايران است. اين كودتا كه درست ...
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه منبع:فصلنامه مطالعات تاریخی –موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي-شماره۱۰ کودتاي سوم اسفند ۱۲۹۹ از جمله مهمترين رخدادهاي تاريخ معاصر ...
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه منبع:فصلنامه مطالعات تاریخی –موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي-شماره۱۰ کودتاي سوم اسفند ۱۲۹۹ از جمله مهمترين رخدادهاي تاريخ معاصر ...
مشروطه دوم
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه. ... خلاصه ميشد كه كشف آن درست مصادف بود با ايام فترت مجلس اول و دوم؛ درست دو ماه بعد از كشف نفت، انگليسيها به عنوان حمايت از مشروطه ...
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه. ... خلاصه ميشد كه كشف آن درست مصادف بود با ايام فترت مجلس اول و دوم؛ درست دو ماه بعد از كشف نفت، انگليسيها به عنوان حمايت از مشروطه ...
مشروطه؛ از حذف روحانيت تا استبداد رضاخاني
مشروطه؛ از حذف روحانيت تا استبداد رضاخاني-مشروطه؛ از حذف روحانيت تا استبداد رضاخاني خبرگزاري فارس: ... كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه - اضافه به علاقمنديها ...
مشروطه؛ از حذف روحانيت تا استبداد رضاخاني-مشروطه؛ از حذف روحانيت تا استبداد رضاخاني خبرگزاري فارس: ... كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه - اضافه به علاقمنديها ...
شواهد تازه در مورد حادثه بمبئی
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه توجه بيش از اندازه به ابتكار فردي و تأكيد بر ذكر خاطرههاي تاريخي اين حادثه مؤثر ... وقتی شواهد و قرائن فراوانی در دست داریم که نشان ...
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه توجه بيش از اندازه به ابتكار فردي و تأكيد بر ذكر خاطرههاي تاريخي اين حادثه مؤثر ... وقتی شواهد و قرائن فراوانی در دست داریم که نشان ...
ثروت هنگفت دیکتاتور پسران را به جان هم انداخت
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه - اضافه به علاقمنديها کدامین علل و عوامل دست به دست هم داد تا مردی را که از سواد متعارفی هم محروم بود، به عنوان بیسمارک ایران بر تخت ...
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه - اضافه به علاقمنديها کدامین علل و عوامل دست به دست هم داد تا مردی را که از سواد متعارفی هم محروم بود، به عنوان بیسمارک ایران بر تخت ...
موریانه ها یک دبستان را تعطیل کردند
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه آیا حادثه به آن مهمی یک شبه شکل گرفت و به طور مثال آیرونساید اراده کرد رضا خان را به ... رساند و با کودتای سوّم اسفند 1299 بر عصای ...
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه آیا حادثه به آن مهمی یک شبه شکل گرفت و به طور مثال آیرونساید اراده کرد رضا خان را به ... رساند و با کودتای سوّم اسفند 1299 بر عصای ...
شکاف در کابینه انگلیس بر سر حمایت از حمله به ایران
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه - اضافه به علاقمنديها یک سال بعد گروه بحرانساز، ارتشهای روسیه و انگلستان را به ایران کشانید. ... آن گردید، و سوّمین بار هم با حمله روس ...
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه - اضافه به علاقمنديها یک سال بعد گروه بحرانساز، ارتشهای روسیه و انگلستان را به ایران کشانید. ... آن گردید، و سوّمین بار هم با حمله روس ...
در رثاي ميرزا كوچك خان جنگلي
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه با اين وصف هسته مقاومتي از نيروهاي تحت امر ميرزا كوچك خان جنگلي توانست روسها را با عمليات ايذايي از خاك گيلان خارج سازد، همانطور كه ...
كودتاي رضاخان، تمسخر مشروطه با اين وصف هسته مقاومتي از نيروهاي تحت امر ميرزا كوچك خان جنگلي توانست روسها را با عمليات ايذايي از خاك گيلان خارج سازد، همانطور كه ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها