تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837220249
رویارویی اصول گرایی علوی (علیه السلام ) با ماکیاولیسم اُموی
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
رویارویی اصول گرایی علوی (علیه السلام ) با ماکیاولیسم اُموی نويسنده: مهدی روحی در منطق ماکیاولیسم که معاویه مظهری از مظاهر روشن آن بود ، باید از زور ، بی رحمانه استفاده کرد . واین شاید مهمترین قاعده ای است که به گفته برخی تحلیلگران در نگاه ماکیاول ، شهریار باید مورد توجه قرار دهد . از جمله پس از پیروزی بر دشمن و فتح شهر باید آن را غارت کند ! « ای مردم ! وفا ، قرین راستی است ، و من سپری نگاه دارنده تر از وفای به عهد سراغ ندارم و کسی که بداند بازگشتن چگونه است ، مکر نمی کند . مادر زمانی واقع شده ایم که بیشتر مردم آن ، نیرنگ را زیرکی پندارند و نادانان ، ایشان را زیرک خوانند : چه سودی می برند این نیرنگ بازان ؟ خدا ایشان را بکشد ! شخص زیرک و کاردان راه حیله و چاره هر کار را می داند و سبب این که نیرنگ به کار نمی برد ، آن است که امر و نهی خدا مانع می شود و با این که حیله و نیرنگ را دیده و دانسته و توانایی به کار بردن آن را دارد ، ترک می کند و کسی که در دین از هیچ گناهی باک ندارد ، فرصت را از دست نداده و در هر کاری به مکر و خدعه دست یازد» (1)« سوگند به خدا معاویه از من زیرک تر نیست ؛ ولیکن او عهد شکنی و خیانت کرده ، معصیت و نافرمانی کند و اگر خدعه و عهد شکنی نکوهیده نبود من زیرک ترین مردم بودم ؛ ولی هر خدعه و عهدشکنی و بی وفایی گناه است و هر گناهی ، نافرمانی است و روز قیامت برای هر عهد شکنی ، پرچم و نشانه ای است که به آن شناخته می شود . » (2) « امام علی (علیه السلام ) »« همگان بر این نکته واقفند که صفاتی مانند وفاداری ، حفظ حرمت و قول ، درستی رفتار و نیالودگی به نیرنگ ، تا چه پایه در شهریار پسندیده است ؛ اما از آن طرف ، در مقابل حوادثی که در عصر ما اتفاق افتاده است ، خود به چشم می بینیم که شهریارانی که زیاد پابند حفظ قول خود نبوده اند ؛ ولی در مقابل ، رموز غلبه بر دیگران را به کمک حیله و نیرنگ ، خوب می دانسته اند ، کارهای بزرگ انجام داده اند و وضعشان در آخر کار خیلی بهتر از آن کسانی بوده است که در معامله با دیگران صداقت و درستی به خرج داده اند . پس بگذارید همه این را بدانند که برای رسیدن به هدف از دو راه می توان رفت : یکی از راه قانون و دیگری از راه زور . از این دو راه ، اولی شایسته انسان ها و دومی شایسته حیوانهاست ؛ ولی از آنجا که طریقه اول ، غالباً بی تأثیر است ، تشبّث به طریقه دوم ضرورت پیدا می کند ؛ بنابراین شهریار لازم است که طریقه استعمال هر دوی این شیوه ها را خوب بداند و موقع را برای بکاربردن هر کدام نیک بسنجد » (3) « نیکولو ماکیاولی 1527 -1496 م » « سیاستمدار نمی تواند از عهده سیاستی رسا و کارگشا برآید ، جز هنگامی که تنها به نظر خویش و به آنچه که مصلحت ملک و هموار شدن کار و استوار سازی پایه حکومتش در آن باشد ، عمل کند چه موافق شریعت باشد ، چه نباشد و هر وقت در سیاست و تدبیر به مقتضای این نکند ، بعید است که کار او نظام یابد ، یا وضع او استوار گردد ، و امیرالمؤمنین ، پایبند قیود شریعت بود ، خود را تنها پیرو آن می دانست و آن دسته از آرای جنگی وکید و تدبیر کخ موافق شرع نبود را کنار می گذاشت ، هر چند مایه اصلاح کار و ثبات امر او بود ، لذا قاعده او در خلافت ، قاعده دیگرانی نبود که چنین التزامی نداشتند » (4) (عبدالحمید بن ابی الحدید معتزلی ) یکی از بارزترین مشخصه های حکومت علوی درنگاه هر ناظری که تنها مروری کوتاه بر تاریخ آن داشته باشد ، اصول گرایی ، راست مداری و درست کرداری امیرمؤمنان (علیه السلام ) در دستیابی به اهداف می باشد . یکی زا عمده ترین بلکه اصلی ترین مشکل حکومت علوی ، چالش با نظریه پذیرفته شده و پر طرفداری بود که حدود نه قرن بعد در ایتالیا ، توسط « نیکولوماکیاولی » در قالب قاعده حکومت ارائه شد و نگاه اندیشه گران سیاسی را به خود معطوف داشت و در اروپا نسخه بالینی سیاستمدارانی شد که بیش از هر چیز به دوام سلطه و ثبات حکومت و گسترش حوزه نفوذ و قدرت خود اهتمام داشتند و این پرسش بیش از پیش رواج گرفت که آیا به راستی هدف ، وسیله را توجیه می کند ؟! به یقین ، اصلی ترین شاخصه ساختاری و عملکردی حکومت علوی پس از اصل خاستگاه و جایگاه آن را که آن را از حکومت های دیگر متمایز می سازد ، ویژگی اصول گرایی اش می باشد . و به گزافه نیست اگر آن همه ناملایمات و دشواری هایی که در دوران سی ساله پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) به ویژه چند سال حکومت خود حضرت (علیه السلام ) ، متوجه وی شد را برخاسته از همین ویژگی و در چالش با قاعده ای در حکومت بشماریم که بعدها نام « ماکیاولیسم » به خود گرفت و به صورت یک مکتب سیاسی تدوین شد و دستمایه قدرت مدارانی چون آدولف هیتلر گشت که به قول خودش ، آن را همیشه کنار بستر خود نگه می داشته تا همیشه منبع الهامات وی باشد . (5) ماکیاولی ، بعدها از جمله توسط سران مسیحیت ، سخت نکوهش شد و کسانی چون « پاپ پل چهارم » او را نویسنده ای ناپاک و تبهکار خواندند و یا همانند « کاردینال رجینالدپل » ، کتاب او را دست نوشته شیطان نامیدند (6) ؛ اما همه می دانند که آنچه در میان نوع سیاستمداران حرفه ای و در دستگاه های نظام های سطله طلب ، امری پذیرفته شده به شمار می رود ، همان است که ماکیاولی با شجاعت در قالب پند نامه ای مدلّل به شرح آن در کتاب « شهریار » خود پرداخت . آیا از دغل بازانی چون عمر وعاص که در زیر برق شمشیر علی (علیه السلام ) و برای نجات جان خویش . حیا وشرم آن امام بزرگ را به کمک می طلبد و عورت خویش را بر ملا می سازد ، جای تعجب است که در عین بی ایمانی خود ، تهی مغزی و جهالت جمعی از سپاهیان علی (علیه السلام ) را به خدمت خویش گیرد و قرآن ها را بر نیزه کند و بانیرنگ تمام خود را در زیر عَلَم قرآن ، جای زند و «قرآن ناطق» را به سوی قرآن فرا خواند ! در کار عمر وعاص چه تفاوتی است میان کشف عورت و بر نیزه کردن قرآن ؟ و آیا از فریبکاران قدرت طلبی چون معاویه که پس از شهادت عمار یاسر به دست نابکاران سپاه شام ، علی (علیه السلام ) را قاتل وی معرفی می کند ، با این عوامل فریبی که علی ( علیه السلام ) باعث حضور عمار در جنگ شده ؛ لذا او قاتل است . آیا به دور است که لباس خونین و انگشت بریده عثمان را بر منبر شام بیاویزد و علی (علیه السلام ) را قاتل خلیفه رسول خدا معرفی کند و شامیان را به سوگواری و ضجه زدن بر قتل عثمان وادارد ! آیا برای اینان می توان تصویری به جز آنچه در رساله شهریار ماکیاولی آمده است ترسیم کرد . مقایسه سخن ماکیاولی با فرازی که از سخنان امیرالمؤمنین (علیه السلام ) آمد و سپس تحلیلی که شارح معتزلی نهج البلاغه در تبین شاخصه اصول گرایی در حکومت علوی و وجه تمایز آن ارائه کرده ، به خوبی می تواند دورنمای بحثی مبسوط باشد که اینک چاره ای جر گذر اجمالی از آن وجود ندارد . در نگاه ما یکی از ضروری ترین مباحث ، توجه به این ویژگی حکومت علوی به معنای وسیع آن است و صد البته که انگیزه مباحثی از این دست تنها تبین تاریخی حکومت علوی به هدف تحلیل مقطعی از تاریخ و دفاع از شیوه و قاعده حکومت علوی (علیه السلام ) نیست ، این نیز در جای خود لازم و دارای ارزش است . حکمت این دست مباحث ، تبین حکومت علوی و ترسیم چهره آن به عنوان « حکومت الگو » و اسوه همه کسانی است که داعیه تأسی با آن بزرگوار را دارند و یا لااقل جامعه چنین خواستی از آنان دارد . پرسش اصلی و کلی چنین مبحثی همان سؤال همیشگی است که آیا « هدف » ، « وسیله » را توجیه می کند ؟ و یا آنچه ملاک پیروزی و موفقیت است تنها دستیابی به اهداف است یا ابزار و راه های دستیابی نیز در ارزیابی و ارزش گذاری آن شرط است و اساساً در منطق علوی ، حتی موضوعی چون حفظ اساس حکومت وتقویت آن نیز مانع نمی شود که این مهم تنها در چارچوب اصول انسانی و ارزشی و در دایره پذیرفته شده شرع انجام پذیرد و جز این هر چه باشد شکست تلقی شود ، هر چند به هدف ظاهری خویش رسیده باشد . براین اساس حکومت علوی ، همواره پیروز است ، حتی اگر نزدیکترین یا دانش منطق او را تکذیب ، و تاب نیاورد ، و رهایش سازند و سیاست اموی ، شکست خورده است ؛ حتی اگر همه لب به ستایش آن بگشایند . تردیدی نیست که در منطق علی ( علیه السلام ) آنچه به حکومت ارزش و حتی مشروعیت می دهد ، تنها اهداف والا و متعالی آن نیست ، ابزار دستیابی به آن نیز ملاک عمده ای در ارزشگذاری و مشروعیت بخشی به اقدامات آن است . در منطق علوی همه حقیقت و تمام مصلحت در اصل حکومت و تحکیم آن ، جای گیرد و در دستیابی به قدرت ختم نمی شود ، حکومت و قدرت ، ابزاری در خدمت به عدالت و ارزش های والای اسلامی و انسانی است ، از این رو اگر بقا یا قدرت آن به بهای پایمال شدن عدالت و ارزش هایی که خاستگاه حکومت است باشد ، فلسفه وجودی خود را از دست می دهد ، چه این که اگر تحقق آن به بهای نادیده گرفتن اصول و آمیختن آن به بدعت گذاری و سیاست بازی و فاصله گرفتن از ارزش های انسانی و باورهای دینی باشد ، از پاره کفشی نیز بی ارزش تر (7) و از آب دماغ یک بز نیز پست تر (8) و از روده خوکی در دست انسان جذامی پائین تر است . (9) بارها این سخن را خوانده ایم که امیرالمؤمنین (علیه السلام ) مردن از غصه ربودن خلخالی از پای زنی ذمّی توسط سپاهیان متجاوز معاویه را جای سرزنش نمی داند ؛ بلکه سزاوار شمارد . (10) اما در تارخ نخوانده ایم که حضرت به خاطر غصه از دست دادن خلافت ، خود یا دیگران را ار غصّه سزاوار مردن بداند ! در منطق حکومت علوی ، ستم وحق کشی هیچ گاه نمی تواند راه دستیابی به عدالت و حقوق مردم باشد :« فانه لیس فی الجور عوض من العدل » (11) و آن کسی که با گناه پیروز می شود ، پیروز نیست و آن کس که با شرارت غلبه می یابد مغلوب است : « ما ظفر من الاثم به والغالب بالشّر مغلوب » (12) علی (علیه السلام ) برخاسته از منطق الهی انسانی خود ، به خدا سوگند می خورد که « اگر شب را بر خار سر تیز بیدار بگذرانم ، یا دست و پا بسته در غل و زنجیر کشیده شوم ، دوست داشتنی تر از این است که به دیدار خدا و پیامبرش در روز قیامت بروم ؛ در حالی که به برخی از بندگان ستم کرده باشم و چیزی از مال دنیا را به ناحق برده باشم » (13) واین به مقتضای اصول گرایی حکومت علوی است که تنها در چارچوب شریعت و پایبندی به ارزش های دینی ، به اصلاح کج خلقی خلق و بدرفتاری مردم و وادار کردن به اطاعت و بازداشتن از سرکشی و نافرمانی می پردازد و نوع تربیت جامعه نیز همان را می طلبد ؛ اما اصولی که حکومت علوی به آن پایبند است ، چنین مجالی به او نمی دهد ، این بود که بارها می فرمود : « و انی لعالم بما یصلحکم و یقیم اودکم و لکّنی لاأری اصلاحکم با فساد نفسی » (14) به آنچه شما را اصلاح می کند و کجی تان را راست می گرداند آگاهم ؛ اما اصلاح شما را به بهای تباهی خویش قبول ندارم . در جای دیگر می گوید که می دانم آنچه شما را اصلاح می کند ، شمشیر است : اما من ، مصلحت شما را به تباهی خودم ترجیح نمی دهم . (15) به امیرالمؤمنین (علیه السلام ) گفتند : مردم کوفه را جز شمشیر اصلاح نمی کند . فرمود : اگر آنان را جز تباه ساختن من ، اصلاح نمی کند ، پس خدا آنان را اصلاح نکند ! (16) این در حالی بود که حکومت علوی و شخص امیرالمؤمنین (علیه السلام ) به شرحی که از زبان حضرت گذشت در فضا و شرایطی قرار داشت که سیاست بازی و نیرنگ سازی و فریب کاری در حکومت بر مردم امری پذیرفته شده و به عنوان کاردانی و زیرکی به شمار رفت و طبعاً چنین رفتاری با اقبال عمومی مواجه می گشت. در این فرصت ، افزون بر آنچه گذشت ، به اختصار برخی نکات و ویژگی های اصول گرایی حکومت علوی بازگو می شود تا نمایی کلی از چالش آن بزرگوار با ماکیاولیسم اموی و تقابل وی باروا داری هر کاری برای دستیابی به قدرت و توسل به هر شیوه ای برای حفظ و توسعه و تقویت آن ، پیش روی دیدگان نافذ و وجدان های اصول گرا و آرمان طلب قرار گیرد . شفافیت سیاست علوی از روشن ترین مشخصه های اصول گرایی علوی ، شفافیت و صراحت در بیان مواضع و بی پرده سخن گفتن از سیاست و مشی خود با مردم است ؛ هم در آغاز خلافت و پیش از پذیرفتن خواست مردم و هم در ادامه آن . علی (علیه السلام ) به صداقت و صراحت تمام دیدگاه حکومتی و شیوه عملی خویش را با مردم و همه مخاطبان خود در میان می گذاشت . همان را که اعتقاد داشت و خود را به آن ملتزم می دانست ، بیان می کرد و همان را بیان می کرد که در عمل ، خود را پایبند آن دانست و بر آن ایستادگی می کرد. در خلوت و جلوت ، یک چیز می گفت و از مجامله گویی . دوز دوزه بازی و فریب دادن مردم به شدت پرهیز می کرد و یاران خویش را بدان فرا می خواند . برای سوار شدن بر مرکب قدرت ، خود را مجاز نمی دانست که به خوش آمد این و آن سخن گوید و یا خارج از اعتقادات و اصول خود شرطی را بپذیرد . «عمر » در جریان شورای شش نفره ای که برای تعیین خلیفه پس از خود قرار دارد ، این حق را برای « عبدالرحمن بن عوف » که خودیکی از اعضای شورا بود ، گذاشت که در صورت تساوی آرا خلیفه را در واقع او انتخاب کند . عملاً نیز چنین شد . وقتی علی (علیه السلام ) با پیشنهاد مکرر عبدالرحمن مواجه شد که اگر وی بپذیرد به کتاب خدا و سنت پیامبر و سیره شیخین عمل کند با او بیعت خواهد کرد و در نتیجه به خلافت خواهد رسید ، حضرت شرط آخر را نپذیرفت و فرمود کتاب خدا و سنت پیامبر نیاز به روش و سیره دیگران ندارد و بدین طریق حدود 12 سال دیگر از خلافت و قدرت دور ماند . (17) وقتی نیز پس از کشته شدن عثمان ، مردم برای بیعت به سراغ وی آمدند ، به دلایلی از پذیرش حکومت که حق مسلم او بود ، سر باز می زد ، از جمله با صراحت تمام اعلام کرد : « واعلموا انّی ان اجبتکم رکبتُ بکم ما اعلم و لم اصغ الی قول القائل و عتب العاتب » (18) آگاه باشید که اگر من خواسته شما را اجابت کنم ( و خلافت را بپذیرم ) آن گونه که خود می دانم شما را رهبری خواهم کرد و به گفته این و سرزنش آن گوش نخواهم کرد . » از این رو پس از آن ، کسی علی (علیه السلام ) را سرزنش نکند که چرا به روش گذشتگان عمل نمی کند و چرا به گفته ما که همواره طرف مشورت حاکمان قرار می گرفته ایم و یا خودشایستگی عهده داری حکومت را داریم گوش فرا نمی دهد و کسی خود را بستانکار حکومت علوی نداند که قراربود به روش این یا آن و به خواست فلان جریان اجتماعی عمل کند . اگر این روش در منطق علی (علیه السلام ) راه داشت ، در جریان همان شورای شش نفره به قدرت رسیده بود .پس از پذیرش خلافت در نخستین سخنرانی خود در مسجد مدینه نیز همین شفافیت مواضع و روشنی برنامه را دنبال کرد و از جمله ، قاطعانه درباره خط اصلی حکومت خود ؛ یعنی عدالت گستری و ستم ستیزی و شایسته سالاری سخن گفت و اعلام کرد که وضعیت موجود را زیرو رو خواهد کرد و عقب افتادگان شایسته را پیش خواهد انداخت و پیش افتادگان بی لیاقت را عقب خواهدزد . (19) و اموال به یغما رفته را حتی اگر در کابین زنان باشد و بهای کنیزان شده باشد باز خواهد گرداند ؛ چرا که : « فان فی العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق » (20) در عدالت گشایشی است و کسی که عدالت بر او تنگی کند ، ستم بر او تنگ تر خواهد آمد . علی (علیه السلام ) مسائل حکومت را که در واقع مسائل خود مردم بود با آنان بی کم و کاست در میان می گذاشت و هیچ امری از ناگفته های سیاست و مدیریت جامعه را از مردم خود پنهان نمی کرد ، جز آنچه به امر جنگ بر می گشت که طبعاً برای جلوگیری از سوء استفاده دشمن و امری پذیرفته شده بود : « ألا و ان لکم عندی الا احتجز دونکم سرّاً الاّ فی حرب » (21) خلاصه سخن آنکه علی (علیه السلام ) در حکومت خود ، سیاستی روشن و مواضعی شفاف داشت . اصول و برنامه های خود را به صراحت ابراز می داشت . نه برای خوش آمد این شخص و آن جریان ، چیزی بر خلاف اصول و باورهای خود بر زبان می آورد و نه از بازگویی آن به قصد موجه ماندن ، شانه خالی می کرد . نه در مقابل زیاده طلبان پیمان شکنی چون طلحه و زبیر و طاغیان فاسقی چون معاویه ساکت می نشست و نه در جلب رضایت متحجران کج اندیش و پر مدّعایی چون خوارج که حتی علی (علیه السلام ) را نیز به مسلمانی قبول نداشتند ، سخن می گفت . در مقابل این سبک سران که همه را به بی ایمانی و کفر متهم ساختند و به خاطرپذیرش حکمیت توسط حضرت (علیه السلام ) همه مردم را گمراه و کافر شمرده و از پذیرش آن سرباز زدند ، به صراحت و قاطعیت تمام فرمود : « الا من دعا الی هذا اشعار فاقتلوه و لو کان تحت عمامتی هذه » (22) هان ، هر کس به این شعار فرا خواند او را بکشید ، هر چند زیر این عمامه من باشد . در نگاه سیاست بازان حرفه ای و از منظر منطق ماکیاولیستی ، توسل به دروغ ، عهدشکنی و حیله بازی ، لازمه دستیابی به اهداف و نفوذ قدرت و کامیابی سیاسی است . اوصافی چون وفای به عهد ، صداقت ، دینداری و شفافیت ، در جای خود می تواند ارزش به شمار آید ، اما در نگاه ماکیاولی و از منظر منطق اموی ، امر حکومت و قدرت و حاکمیت بر مردم به عوامل و عناصر دیگری نیز نیاز دارد که بی آن ، امور سامان نخواهد یافت و اوضاع بر وفق مراد حاکمان درنخواهد آمد . امر حکومت ، تنها با قدرت و قاطعیت و قانون مداری سامان نخواهد گرفت در کنار صولت شیر ، به حیله گری روباه نیاز است . ماکیاول در رساله شهریار به دنبال پندی که در آغاز ، آن را بازگو کردیم ، اضافه می کند « از این رو شهریار که نیازمند اتخاذ عاقلانه روش ددان است لازم است که هم شیر باشد و هم روباه ؛ زیرا شیر نمی تواند خود را از دامی که بر سر راهش نهند ، حفظ کند و روباه نیز یارای دفاع از جانش را در مقابل گرگان ندارند ؛ بنابراین شهریار باید روباه باشد تا دام را بشناسد و شیر باشد تا با گرگان مصاف کند . » (23) علی (علیه السلام ) خود و حکومت خود را منزه از چنین دغلکاری های سیاسی می داند و هیچ توجیهی نمی تواند وی را قانع سازد که از اصول ارزشی و چارچوب مقرّر شریعت ، برای حفظ و تقویت حاکمیت خویش فاصله گیرد ؛ حتی اگر متهم به ضعف یا بی سیاستی شود ؛ در حالی که تربیت جامعه به گونه ای بود که بیشتر مردم چنین روشی را می پذیرفتند و حتی به وی نیز آن را توصیه می کردند . و به راستی این روش سیاستمداری به روش علی (علیه السلام ) بود . « راهش پر رهرو باد » « والسلام » پی نوشت ها : 1) نهج البلاغه ، صبحی صالح ، خطبه 41 ، ص83 . 2) همان ، خطبه 200 ص318 .3) خداوندان اندیشه سیاسی ، مایکل ب ، فاستر ، ترجمه جواد شیخ الاسلامی ، ج1 ص471 .4) شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ، ج10 ، ص212 .5) فرهنگ علوم سیاسی ، غلامرضا علی بابایی .6) نک : ژان ژاک شوالیه ، آثار بزرگ سیاسی از ماکیاولی تا هیتلر ، ترجمه لیلا سازگار ، نشر مرکز ، نشر دانشگاهی ، ص36 و 37 .7) نک : نهج البلاغه ، خطبه 33 ، ص76 .8) نک : همان ، خطبه 3 ص50 .9) « والله لدنیاکم هذه اهون فی عینی من عراق خنزیر فی ید مجذوم » همان ، حکمت 236 ، ص510 .10) نک : همان ، خطبه 27 ، ص70 .11) همان ، نامه 59 ، ص449 .12) همان ، حکمت 327 ، ص533 .13) همان ، خطبه 224 ، ص346 .14) همان ، خطبه 69 ، ص99 .15) ارشاد ، شیخ مفید ،ص 145 .16) قیل لامیرالمؤمنین (علیه السلام ) : ان اهل الکوفه لا یصلحهم الا السیف ، فقال ( علیه السلام ) : ان لم یصلحهم الا اف مادی فلا اصلحهم الله . غرر الحکم و دررالکلم . 17) ان کتاب الله و سنة نبیه لایحتاج معهما الی اجیری احد » تاریخ یعقوبی ، ج2 ، ص142 .18) نهج البلاغه ، خطبه 92 ، ص136 .19) همان ، خطبه 16 ، ص57 .20) همان ، خطبه 15 ، ص57 .21) همان ، نامه 59 ، ص424 .22) همان ، خطبه 127 ، ص185 .23) خداوندان اندیشه سیاسی ، و.ت .جونز ، ترجمه علی رامین ، ج 2 ، ص46 . 24) همان ، ص47. منبع : بانک / اطلاعات مقالات اسلامی .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 559]
صفحات پیشنهادی
رویارویی اصول گرایی علوی (علیه السلام ) با ماکیاولیسم اُموی
رویارویی اصول گرایی علوی (علیه السلام ) با ماکیاولیسم اُموی-رویارویی اصول گرایی علوی (علیه السلام ) با ماکیاولیسم اُموی نويسنده: مهدی روحی در منطق ماکیاولیسم که ...
رویارویی اصول گرایی علوی (علیه السلام ) با ماکیاولیسم اُموی-رویارویی اصول گرایی علوی (علیه السلام ) با ماکیاولیسم اُموی نويسنده: مهدی روحی در منطق ماکیاولیسم که ...
نیاز همیشگی به قانون گرایی
رویارویی اصول گرایی علوی (علیه السلام ... - اضافه به علاقمنديها رویارویی اصول گرایی علوی (علیه السلام ) با ماکیاولیسم اُموی-رویارویی اصول ... پرسش اصلی و کلی ...
رویارویی اصول گرایی علوی (علیه السلام ... - اضافه به علاقمنديها رویارویی اصول گرایی علوی (علیه السلام ) با ماکیاولیسم اُموی-رویارویی اصول ... پرسش اصلی و کلی ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها