تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 27 خرداد 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):از خوشبختى انسان درخواست خير از خداوند و خشنودى به خواست اوست و از بدبختى انسان...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1801185472




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رویارویی اصول گرایی علوی (علیه السلام ) با ماکیاولیسم اُموی


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 رویارویی اصول گرایی علوی (علیه السلام ) با ماکیاولیسم اُموی
رویارویی اصول گرایی علوی (علیه السلام ) با ماکیاولیسم اُموی نويسنده: مهدی روحی در منطق ماکیاولیسم که معاویه مظهری از مظاهر روشن آن بود ، باید از زور ، بی رحمانه استفاده کرد . واین شاید مهمترین قاعده ای است که به گفته برخی تحلیلگران در نگاه ماکیاول ، شهریار باید مورد توجه قرار دهد . از جمله پس از پیروزی بر دشمن و فتح شهر باید آن را غارت کند ! « ای مردم ! وفا ، قرین راستی است ، و من سپری نگاه دارنده تر از وفای به عهد سراغ ندارم و کسی که بداند بازگشتن چگونه است ، مکر نمی کند . مادر زمانی واقع شده ایم که بیشتر مردم آن ، نیرنگ را زیرکی پندارند و نادانان ، ایشان را زیرک خوانند : چه سودی می برند این نیرنگ بازان ؟ خدا ایشان را بکشد ! شخص زیرک و کاردان راه حیله و چاره هر کار را می داند و سبب این که نیرنگ به کار نمی برد ، آن است که امر و نهی خدا مانع می شود و با این که حیله و نیرنگ را دیده و دانسته و توانایی به کار بردن آن را دارد ، ترک می کند و کسی که در دین از هیچ گناهی باک ندارد ، فرصت را از دست نداده و در هر کاری به مکر و خدعه دست یازد» (1)« سوگند به خدا معاویه از من زیرک تر نیست ؛ ولیکن او عهد شکنی و خیانت کرده ، معصیت و نافرمانی کند و اگر خدعه و عهد شکنی نکوهیده نبود من زیرک ترین مردم بودم ؛ ولی هر خدعه و عهدشکنی و بی وفایی گناه است و هر گناهی ، نافرمانی است و روز قیامت برای هر عهد شکنی ، پرچم و نشانه ای است که به آن شناخته می شود . » (2) « امام علی (علیه السلام ) »« همگان بر این نکته واقفند که صفاتی مانند وفاداری ، حفظ حرمت و قول ، درستی رفتار و نیالودگی به نیرنگ ، تا چه پایه در شهریار پسندیده است ؛ اما از آن طرف ، در مقابل حوادثی که در عصر ما اتفاق افتاده است ، خود به چشم می بینیم که شهریارانی که زیاد پابند حفظ قول خود نبوده اند ؛ ولی در مقابل ، رموز غلبه بر دیگران را به کمک حیله و نیرنگ ، خوب می دانسته اند ، کارهای بزرگ انجام داده اند و وضعشان در آخر کار خیلی بهتر از آن کسانی بوده است که در معامله با دیگران صداقت و درستی به خرج داده اند . پس بگذارید همه این را بدانند که برای رسیدن به هدف از دو راه می توان رفت : یکی از راه قانون و دیگری از راه زور . از این دو راه ، اولی شایسته انسان ها و دومی شایسته حیوانهاست ؛ ولی از آنجا که طریقه اول ، غالباً بی تأثیر است ، تشبّث به طریقه دوم ضرورت پیدا می کند ؛ بنابراین شهریار لازم است که طریقه استعمال هر دوی این شیوه ها را خوب بداند و موقع را برای بکاربردن هر کدام نیک بسنجد » (3) « نیکولو ماکیاولی 1527 -1496 م » « سیاستمدار نمی تواند از عهده سیاستی رسا و کارگشا برآید ، جز هنگامی که تنها به نظر خویش و به آنچه که مصلحت ملک و هموار شدن کار و استوار سازی پایه حکومتش در آن باشد ، عمل کند چه موافق شریعت باشد ، چه نباشد و هر وقت در سیاست و تدبیر به مقتضای این نکند ، بعید است که کار او نظام یابد ، یا وضع او استوار گردد ، و امیرالمؤمنین ، پایبند قیود شریعت بود ، خود را تنها پیرو آن می دانست و آن دسته از آرای جنگی وکید و تدبیر کخ موافق شرع نبود را کنار می گذاشت ، هر چند مایه اصلاح کار و ثبات امر او بود ، لذا قاعده او در خلافت ، قاعده دیگرانی نبود که چنین التزامی نداشتند » (4) (عبدالحمید بن ابی الحدید معتزلی ) یکی از بارزترین مشخصه های حکومت علوی درنگاه هر ناظری که تنها مروری کوتاه بر تاریخ آن داشته باشد ، اصول گرایی ، راست مداری و درست کرداری امیرمؤمنان (علیه السلام ) در دستیابی به اهداف می باشد . یکی زا عمده ترین بلکه اصلی ترین مشکل حکومت علوی ، چالش با نظریه پذیرفته شده و پر طرفداری بود که حدود نه قرن بعد در ایتالیا ، توسط « نیکولوماکیاولی » در قالب قاعده حکومت ارائه شد و نگاه اندیشه گران سیاسی را به خود معطوف داشت و در اروپا نسخه بالینی سیاستمدارانی شد که بیش از هر چیز به دوام سلطه و ثبات حکومت و گسترش حوزه نفوذ و قدرت خود اهتمام داشتند و این پرسش بیش از پیش رواج گرفت که آیا به راستی هدف ، وسیله را توجیه می کند ؟! به یقین ، اصلی ترین شاخصه ساختاری و عملکردی حکومت علوی پس از اصل خاستگاه و جایگاه آن را که آن را از حکومت های دیگر متمایز می سازد ، ویژگی اصول گرایی اش می باشد . و به گزافه نیست اگر آن همه ناملایمات و دشواری هایی که در دوران سی ساله پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) به ویژه چند سال حکومت خود حضرت (علیه السلام ) ، متوجه وی شد را برخاسته از همین ویژگی و در چالش با قاعده ای در حکومت بشماریم که بعدها نام « ماکیاولیسم » به خود گرفت و به صورت یک مکتب سیاسی تدوین شد و دستمایه قدرت مدارانی چون آدولف هیتلر گشت که به قول خودش ، آن را همیشه کنار بستر خود نگه می داشته تا همیشه منبع الهامات وی باشد . (5) ماکیاولی ، بعدها از جمله توسط سران مسیحیت ، سخت نکوهش شد و کسانی چون « پاپ پل چهارم » او را نویسنده ای ناپاک و تبهکار خواندند و یا همانند « کاردینال رجینالدپل » ، کتاب او را دست نوشته شیطان نامیدند (6) ؛ اما همه می دانند که آنچه در میان نوع سیاستمداران حرفه ای و در دستگاه های نظام های سطله طلب ، امری پذیرفته شده به شمار می رود ، همان است که ماکیاولی با شجاعت در قالب پند نامه ای مدلّل به شرح آن در کتاب « شهریار » خود پرداخت . آیا از دغل بازانی چون عمر وعاص که در زیر برق شمشیر علی (علیه السلام ) و برای نجات جان خویش . حیا وشرم آن امام بزرگ را به کمک می طلبد و عورت خویش را بر ملا می سازد ، جای تعجب است که در عین بی ایمانی خود ، تهی مغزی و جهالت جمعی از سپاهیان علی (علیه السلام ) را به خدمت خویش گیرد و قرآن ها را بر نیزه کند و بانیرنگ تمام خود را در زیر عَلَم قرآن ، جای زند و «قرآن ناطق» را به سوی قرآن فرا خواند ! در کار عمر وعاص چه تفاوتی است میان کشف عورت و بر نیزه کردن قرآن ؟ و آیا از فریبکاران قدرت طلبی چون معاویه که پس از شهادت عمار یاسر به دست نابکاران سپاه شام ، علی (علیه السلام ) را قاتل وی معرفی می کند ، با این عوامل فریبی که علی ( علیه السلام ) باعث حضور عمار در جنگ شده ؛ لذا او قاتل است . آیا به دور است که لباس خونین و انگشت بریده عثمان را بر منبر شام بیاویزد و علی (علیه السلام ) را قاتل خلیفه رسول خدا معرفی کند و شامیان را به سوگواری و ضجه زدن بر قتل عثمان وادارد ! آیا برای اینان می توان تصویری به جز آنچه در رساله شهریار ماکیاولی آمده است ترسیم کرد . مقایسه سخن ماکیاولی با فرازی که از سخنان امیرالمؤمنین (علیه السلام ) آمد و سپس تحلیلی که شارح معتزلی نهج البلاغه در تبین شاخصه اصول گرایی در حکومت علوی و وجه تمایز آن ارائه کرده ، به خوبی می تواند دورنمای بحثی مبسوط باشد که اینک چاره ای جر گذر اجمالی از آن وجود ندارد . در نگاه ما یکی از ضروری ترین مباحث ، توجه به این ویژگی حکومت علوی به معنای وسیع آن است و صد البته که انگیزه مباحثی از این دست تنها تبین تاریخی حکومت علوی به هدف تحلیل مقطعی از تاریخ و دفاع از شیوه و قاعده حکومت علوی (علیه السلام ) نیست ، این نیز در جای خود لازم و دارای ارزش است . حکمت این دست مباحث ، تبین حکومت علوی و ترسیم چهره آن به عنوان « حکومت الگو » و اسوه همه کسانی است که داعیه تأسی با آن بزرگوار را دارند و یا لااقل جامعه چنین خواستی از آنان دارد . پرسش اصلی و کلی چنین مبحثی همان سؤال همیشگی است که آیا « هدف » ، « وسیله » را توجیه می کند ؟ و یا آنچه ملاک پیروزی و موفقیت است تنها دستیابی به اهداف است یا ابزار و راه های دستیابی نیز در ارزیابی و ارزش گذاری آن شرط است و اساساً در منطق علوی ، حتی موضوعی چون حفظ اساس حکومت وتقویت آن نیز مانع نمی شود که این مهم تنها در چارچوب اصول انسانی و ارزشی و در دایره پذیرفته شده شرع انجام پذیرد و جز این هر چه باشد شکست تلقی شود ، هر چند به هدف ظاهری خویش رسیده باشد . براین اساس حکومت علوی ، همواره پیروز است ، حتی اگر نزدیکترین یا دانش منطق او را تکذیب ، و تاب نیاورد ، و رهایش سازند و سیاست اموی ، شکست خورده است ؛ حتی اگر همه لب به ستایش آن بگشایند . تردیدی نیست که در منطق علی ( علیه السلام ) آنچه به حکومت ارزش و حتی مشروعیت می دهد ، تنها اهداف والا و متعالی آن نیست ، ابزار دستیابی به آن نیز ملاک عمده ای در ارزشگذاری و مشروعیت بخشی به اقدامات آن است . در منطق علوی همه حقیقت و تمام مصلحت در اصل حکومت و تحکیم آن ، جای گیرد و در دستیابی به قدرت ختم نمی شود ، حکومت و قدرت ، ابزاری در خدمت به عدالت و ارزش های والای اسلامی و انسانی است ، از این رو اگر بقا یا قدرت آن به بهای پایمال شدن عدالت و ارزش هایی که خاستگاه حکومت است باشد ، فلسفه وجودی خود را از دست می دهد ، چه این که اگر تحقق آن به بهای نادیده گرفتن اصول و آمیختن آن به بدعت گذاری و سیاست بازی و فاصله گرفتن از ارزش های انسانی و باورهای دینی باشد ، از پاره کفشی نیز بی ارزش تر (7) و از آب دماغ یک بز نیز پست تر (8) و از روده خوکی در دست انسان جذامی پائین تر است . (9) بارها این سخن را خوانده ایم که امیرالمؤمنین (علیه السلام ) مردن از غصه ربودن خلخالی از پای زنی ذمّی توسط سپاهیان متجاوز معاویه را جای سرزنش نمی داند ؛ بلکه سزاوار شمارد . (10) اما در تارخ نخوانده ایم که حضرت به خاطر غصه از دست دادن خلافت ، خود یا دیگران را ار غصّه سزاوار مردن بداند ! در منطق حکومت علوی ، ستم وحق کشی هیچ گاه نمی تواند راه دستیابی به عدالت و حقوق مردم باشد :« فانه لیس فی الجور عوض من العدل » (11) و آن کسی که با گناه پیروز می شود ، پیروز نیست و آن کس که با شرارت غلبه می یابد مغلوب است : « ما ظفر من الاثم به والغالب بالشّر مغلوب » (12) علی (علیه السلام ) برخاسته از منطق الهی انسانی خود ، به خدا سوگند می خورد که « اگر شب را بر خار سر تیز بیدار بگذرانم ، یا دست و پا بسته در غل و زنجیر کشیده شوم ، دوست داشتنی تر از این است که به دیدار خدا و پیامبرش در روز قیامت بروم ؛ در حالی که به برخی از بندگان ستم کرده باشم و چیزی از مال دنیا را به ناحق برده باشم » (13) واین به مقتضای اصول گرایی حکومت علوی است که تنها در چارچوب شریعت و پایبندی به ارزش های دینی ، به اصلاح کج خلقی خلق و بدرفتاری مردم و وادار کردن به اطاعت و بازداشتن از سرکشی و نافرمانی می پردازد و نوع تربیت جامعه نیز همان را می طلبد ؛ اما اصولی که حکومت علوی به آن پایبند است ، چنین مجالی به او نمی دهد ، این بود که بارها می فرمود : « و انی لعالم بما یصلحکم و یقیم اودکم و لکّنی لاأری اصلاحکم با فساد نفسی » (14) به آنچه شما را اصلاح می کند و کجی تان را راست می گرداند آگاهم ؛ اما اصلاح شما را به بهای تباهی خویش قبول ندارم . در جای دیگر می گوید که می دانم آنچه شما را اصلاح می کند ، شمشیر است : اما من ، مصلحت شما را به تباهی خودم ترجیح نمی دهم . (15) به امیرالمؤمنین (علیه السلام ) گفتند : مردم کوفه را جز شمشیر اصلاح نمی کند . فرمود : اگر آنان را جز تباه ساختن من ، اصلاح نمی کند ، پس خدا آنان را اصلاح نکند ! (16) این در حالی بود که حکومت علوی و شخص امیرالمؤمنین (علیه السلام ) به شرحی که از زبان حضرت گذشت در فضا و شرایطی قرار داشت که سیاست بازی و نیرنگ سازی و فریب کاری در حکومت بر مردم امری پذیرفته شده و به عنوان کاردانی و زیرکی به شمار رفت و طبعاً چنین رفتاری با اقبال عمومی مواجه می گشت. در این فرصت ، افزون بر آنچه گذشت ، به اختصار برخی نکات و ویژگی های اصول گرایی حکومت علوی بازگو می شود تا نمایی کلی از چالش آن بزرگوار با ماکیاولیسم اموی و تقابل وی باروا داری هر کاری برای دستیابی به قدرت و توسل به هر شیوه ای برای حفظ و توسعه و تقویت آن ، پیش روی دیدگان نافذ و وجدان های اصول گرا و آرمان طلب قرار گیرد . شفافیت سیاست علوی از روشن ترین مشخصه های اصول گرایی علوی ، شفافیت و صراحت در بیان مواضع و بی پرده سخن گفتن از سیاست و مشی خود با مردم است ؛ هم در آغاز خلافت و پیش از پذیرفتن خواست مردم و هم در ادامه آن . علی (علیه السلام ) به صداقت و صراحت تمام دیدگاه حکومتی و شیوه عملی خویش را با مردم و همه مخاطبان خود در میان می گذاشت . همان را که اعتقاد داشت و خود را به آن ملتزم می دانست ، بیان می کرد و همان را بیان می کرد که در عمل ، خود را پایبند آن دانست و بر آن ایستادگی می کرد. در خلوت و جلوت ، یک چیز می گفت و از مجامله گویی . دوز دوزه بازی و فریب دادن مردم به شدت پرهیز می کرد و یاران خویش را بدان فرا می خواند . برای سوار شدن بر مرکب قدرت ، خود را مجاز نمی دانست که به خوش آمد این و آن سخن گوید و یا خارج از اعتقادات و اصول خود شرطی را بپذیرد . «عمر » در جریان شورای شش نفره ای که برای تعیین خلیفه پس از خود قرار دارد ، این حق را برای « عبدالرحمن بن عوف » که خودیکی از اعضای شورا بود ، گذاشت که در صورت تساوی آرا خلیفه را در واقع او انتخاب کند . عملاً نیز چنین شد . وقتی علی (علیه السلام ) با پیشنهاد مکرر عبدالرحمن مواجه شد که اگر وی بپذیرد به کتاب خدا و سنت پیامبر و سیره شیخین عمل کند با او بیعت خواهد کرد و در نتیجه به خلافت خواهد رسید ، حضرت شرط آخر را نپذیرفت و فرمود کتاب خدا و سنت پیامبر نیاز به روش و سیره دیگران ندارد و بدین طریق حدود 12 سال دیگر از خلافت و قدرت دور ماند . (17) وقتی نیز پس از کشته شدن عثمان ، مردم برای بیعت به سراغ وی آمدند ، به دلایلی از پذیرش حکومت که حق مسلم او بود ، سر باز می زد ، از جمله با صراحت تمام اعلام کرد : « واعلموا انّی ان اجبتکم رکبتُ بکم ما اعلم و لم اصغ الی قول القائل و عتب العاتب » (18) آگاه باشید که اگر من خواسته شما را اجابت کنم ( و خلافت را بپذیرم ) آن گونه که خود می دانم شما را رهبری خواهم کرد و به گفته این و سرزنش آن گوش نخواهم کرد . » از این رو پس از آن ، کسی علی (علیه السلام ) را سرزنش نکند که چرا به روش گذشتگان عمل نمی کند و چرا به گفته ما که همواره طرف مشورت حاکمان قرار می گرفته ایم و یا خودشایستگی عهده داری حکومت را داریم گوش فرا نمی دهد و کسی خود را بستانکار حکومت علوی نداند که قراربود به روش این یا آن و به خواست فلان جریان اجتماعی عمل کند . اگر این روش در منطق علی (علیه السلام ) راه داشت ، در جریان همان شورای شش نفره به قدرت رسیده بود .پس از پذیرش خلافت در نخستین سخنرانی خود در مسجد مدینه نیز همین شفافیت مواضع و روشنی برنامه را دنبال کرد و از جمله ، قاطعانه درباره خط اصلی حکومت خود ؛ یعنی عدالت گستری و ستم ستیزی و شایسته سالاری سخن گفت و اعلام کرد که وضعیت موجود را زیرو رو خواهد کرد و عقب افتادگان شایسته را پیش خواهد انداخت و پیش افتادگان بی لیاقت را عقب خواهدزد . (19) و اموال به یغما رفته را حتی اگر در کابین زنان باشد و بهای کنیزان شده باشد باز خواهد گرداند ؛ چرا که : « فان فی العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق » (20) در عدالت گشایشی است و کسی که عدالت بر او تنگی کند ، ستم بر او تنگ تر خواهد آمد . علی (علیه السلام ) مسائل حکومت را که در واقع مسائل خود مردم بود با آنان بی کم و کاست در میان می گذاشت و هیچ امری از ناگفته های سیاست و مدیریت جامعه را از مردم خود پنهان نمی کرد ، جز آنچه به امر جنگ بر می گشت که طبعاً برای جلوگیری از سوء استفاده دشمن و امری پذیرفته شده بود : « ألا و ان لکم عندی الا احتجز دونکم سرّاً الاّ فی حرب » (21) خلاصه سخن آنکه علی (علیه السلام ) در حکومت خود ، سیاستی روشن و مواضعی شفاف داشت . اصول و برنامه های خود را به صراحت ابراز می داشت . نه برای خوش آمد این شخص و آن جریان ، چیزی بر خلاف اصول و باورهای خود بر زبان می آورد و نه از بازگویی آن به قصد موجه ماندن ، شانه خالی می کرد . نه در مقابل زیاده طلبان پیمان شکنی چون طلحه و زبیر و طاغیان فاسقی چون معاویه ساکت می نشست و نه در جلب رضایت متحجران کج اندیش و پر مدّعایی چون خوارج که حتی علی (علیه السلام ) را نیز به مسلمانی قبول نداشتند ، سخن می گفت . در مقابل این سبک سران که همه را به بی ایمانی و کفر متهم ساختند و به خاطرپذیرش حکمیت توسط حضرت (علیه السلام ) همه مردم را گمراه و کافر شمرده و از پذیرش آن سرباز زدند ، به صراحت و قاطعیت تمام فرمود : « الا من دعا الی هذا اشعار فاقتلوه و لو کان تحت عمامتی هذه » (22) هان ، هر کس به این شعار فرا خواند او را بکشید ، هر چند زیر این عمامه من باشد . در نگاه سیاست بازان حرفه ای و از منظر منطق ماکیاولیستی ، توسل به دروغ ، عهدشکنی و حیله بازی ، لازمه دستیابی به اهداف و نفوذ قدرت و کامیابی سیاسی است . اوصافی چون وفای به عهد ، صداقت ، دینداری و شفافیت ، در جای خود می تواند ارزش به شمار آید ، اما در نگاه ماکیاولی و از منظر منطق اموی ، امر حکومت و قدرت و حاکمیت بر مردم به عوامل و عناصر دیگری نیز نیاز دارد که بی آن ، امور سامان نخواهد یافت و اوضاع بر وفق مراد حاکمان درنخواهد آمد . امر حکومت ، تنها با قدرت و قاطعیت و قانون مداری سامان نخواهد گرفت در کنار صولت شیر ، به حیله گری روباه نیاز است . ماکیاول در رساله شهریار به دنبال پندی که در آغاز ، آن را بازگو کردیم ، اضافه می کند « از این رو شهریار که نیازمند اتخاذ عاقلانه روش ددان است لازم است که هم شیر باشد و هم روباه ؛ زیرا شیر نمی تواند خود را از دامی که بر سر راهش نهند ، حفظ کند و روباه نیز یارای دفاع از جانش را در مقابل گرگان ندارند ؛ بنابراین شهریار باید روباه باشد تا دام را بشناسد و شیر باشد تا با گرگان مصاف کند . » (23) علی (علیه السلام ) خود و حکومت خود را منزه از چنین دغلکاری های سیاسی می داند و هیچ توجیهی نمی تواند وی را قانع سازد که از اصول ارزشی و چارچوب مقرّر شریعت ، برای حفظ و تقویت حاکمیت خویش فاصله گیرد ؛ حتی اگر متهم به ضعف یا بی سیاستی شود ؛ در حالی که تربیت جامعه به گونه ای بود که بیشتر مردم چنین روشی را می پذیرفتند و حتی به وی نیز آن را توصیه می کردند . و به راستی این روش سیاستمداری به روش علی (علیه السلام ) بود . « راهش پر رهرو باد » « والسلام » پی نوشت ها : 1) نهج البلاغه ، صبحی صالح ، خطبه 41 ، ص83 . 2) همان ، خطبه 200 ص318 .3) خداوندان اندیشه سیاسی ، مایکل ب ، فاستر ، ترجمه جواد شیخ الاسلامی ، ج1 ص471 .4) شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ، ج10 ، ص212 .5) فرهنگ علوم سیاسی ، غلامرضا علی بابایی .6) نک : ژان ژاک شوالیه ، آثار بزرگ سیاسی از ماکیاولی تا هیتلر ، ترجمه لیلا سازگار ، نشر مرکز ، نشر دانشگاهی ، ص36 و 37 .7) نک : نهج البلاغه ، خطبه 33 ، ص76 .8) نک : همان ، خطبه 3 ص50 .9) « والله لدنیاکم هذه اهون فی عینی من عراق خنزیر فی ید مجذوم » همان ، حکمت 236 ، ص510 .10) نک : همان ، خطبه 27 ، ص70 .11) همان ، نامه 59 ، ص449 .12) همان ، حکمت 327 ، ص533 .13) همان ، خطبه 224 ، ص346 .14) همان ، خطبه 69 ، ص99 .15) ارشاد ، شیخ مفید ،ص 145 .16) قیل لامیرالمؤمنین (علیه السلام ) : ان اهل الکوفه لا یصلحهم الا السیف ، فقال ( علیه السلام ) : ان لم یصلحهم الا اف مادی فلا اصلحهم الله . غرر الحکم و دررالکلم . 17) ان کتاب الله و سنة نبیه لایحتاج معهما الی اجیری احد » تاریخ یعقوبی ، ج2 ، ص142 .18) نهج البلاغه ، خطبه 92 ، ص136 .19) همان ، خطبه 16 ، ص57 .20) همان ، خطبه 15 ، ص57 .21) همان ، نامه 59 ، ص424 .22) همان ، خطبه 127 ، ص185 .23) خداوندان اندیشه سیاسی ، و.ت .جونز ، ترجمه علی رامین ، ج 2 ، ص46 . 24) همان ، ص47. منبع : بانک / اطلاعات مقالات اسلامی .





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 551]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن