واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - بازتاب جشنواره بیست و هفتم در رسانه ها ■ گزیدهای از یادداشت مهرزاد دانش در روزنامه فرهنگ آشتی: خواندن هر روزه نظرات تحلیلی و گاه متفاوت دوستان در نشریاتی از قبیل ویژهنامه روزنامه خبر و روزنامه اعتماد و همین نشریه فرهنگ آشتی (و همچنین بولتن جشنواره که کارکرد تبیینی و اطلاعرسانیاش را کموبیش جامعومانع انجام میدهد) بهرغم پارهای عصبیتهای مقطعی و شتابزدگیهای بیانی، عملاً تبدیل به اصلیترین و درعینحال لذتبخشترین فعالیتهای جشنوارهایمان شده است... و برعکس، زمانی که نوبت به تماشای فیلمها میرسد (که خیر امواتمان مثلاً اصلیترین کارمان در این ده روز است) به واسطه کیفیت نهچندان درست اغلبشان ـ دستکم تا اینجا که یک هفتهای گذشته است ـ شبیه به آدمهای سرخورده و افسرده میشویم و دمبهدم به ساعتهایمان نگاه میکنیم که کی این شاهکارهای هنری تمام میشوند. جالب نیست؟ این یعنی جای متن و حاشیه عوضشدن. بیشتر فیلمها رغبتی و انگیزهای را خلق نمیکنند ولی مطالعه مطالب اغلب دوستان و همکاران ـ که فرقی نمیکند نقد باشد یا یادداشتی راجع به حواشی جشنوارهای ـ کلی ایده و سوژه و همدلی و حتی چالش به ذهنت روانه میسازد که متناسب با علائق و دغدغههایت است. ■ گزیدهای از یادداشت آرش فهیم در روزنامه کیهان: بدون شک آثار بیستوهفتمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر، از نظر ساختاری و فرمی، نسبت به آثار جشنوارههای قبلی برتر هستند اما در این میان، یکی از فیلمهایی که هم از نظر ساختاری و فرمی و هم از نظر محتوا و پیام در سطح بالایی قرار دارد، «کودک و فرشته» است. اغراقآمیز نیست که این فیلم را یکی از آثار حیثیتی و پدیده جشنواره فجر بیستوهفتم بدانیم که به اعتبار این رویداد افزوده است و از معدود آثاری است که به معنای واقعی کلمه متعلق به جشنواره «فجر» و مطابق هویت آن است. مسعود نقاشزاده، در اولین فیلم بلند سینماییاش، جسارت کرد و دست به تولید فیلمی با موضوعی حساس و پیچیده که ساخت آن هم با دشواری روبهروست زد و از این آزمون موفق بیرون آمد. پیشبینی میشود که «کودک و فرشته» در چند رشته نامزد دریافت سیمرغ شود. چنانچه تبلیغات خوبی برای این فیلم شود، در اکران عمومی هم با موفقیت روبهرو خواهد شد. خدا را شکر میکنیم که در یک سال آینده یک فیلم ارزشی سطحبالا را شاهد خواهیم بود. ■ گزیدهای از سخنان منیژه حکمت درباره فیلم جدید بیضایی در روزنامه بانی فیلم: بهرام بیضایی در «وقتی همه خوابیم» شرایط خاص سینما را بهخوبی تصویر و رسالت تاریخیاش را بهخوبی ادا کرده است. خصوصاً به من و دیگر اهالی سینما نشان داد که چگونه باید مراقب خودمان و فیلمها باشیم تا به ورطه نابودی نیفتیم. طبیعی است که تعدادی از کاسبکارها در سینما از ساخت «وقتی همه خوابیم» ناراحت شده باشند. چون به نظر آنها سینما محل کسب است نه هنر! به نظر من فیلم بیضایی یک هشدار برای همه اهالی سینماست که باید آن را جدی گرفت. ■ گزیدهای از یادداشت نیما حسنینسب در روزنامه فرهنگ آشتی: استعدادها و امیدهای سینمای کوتاه در مناسبات فیلم بلند این سالها آن قدر راحت چوب حراج به اعتبار و هنر و قریحهشان زدهاند که نگرانی ما را از ورودشان به سینمای بلند حرفهای توجیه میکند؛ منتها شهرام مکری در این میان یک استثنای مثالزدنی از کار درآمد که از این به بعد میتوانیم به اسمش و فیلمش ارجاع بدهیم و حرفهای نامربوط خیلی از کسانی را که ادعا میکنند تنها راه ورود به سینمای حرفهای از مسیر کمدیهای چندشآور یا ملودرامهای خندهآور میگذرد، به هیچ بگیریم. ■ گزیدهای از گفتوگوی مانی حقیقی با شهرام مکری در روزنامه اعتماد: مکری درباره نقش تقدیرگرایی در فیلمهایش میگوید: «ماجرایی را برایتان تعریف کنم. سالها پیش پدرم برای سرکشی به جادهیی مرزی در حال رانندگی بوده. ماشینش از روی خردههای شکسته یک شیشه نوشابه که بهخاطر یک دعوا وسط جاده ریخته شده بوده، رد و دوتا از لاستیکهایش پنچر میشود. پدرم برای پیداکردن کمک به خانهیی در همان نزدیکیها پناه میبرد و آنجا برای اولین بار مادرم را میبیند. باقی ماجرا، علاقه پدرم به مادرم است و البته بهدنیاآمدن بچههایشان. همیشه فکر کردهام اگر آن دعوا نبود، شیشهیی نشکسته بود، لاستیکهای ماشین پنچر نمیشدند، یا پدرم زنگ خانه همسایه مادرم را میزد، حالا من اصلاً در کار نبودم و فیلم «اشکان» را آدم دیگری میساخت. این همان تئوری «توفان سنجاقک» است و ماجراهای مربوط به آن. این داستان روی نگاه من به دنیا و زندگی تأثیر گذاشته و فعلاً برایم «اتفاق جالب» همین است. علاقهام به نقاشیهای اشر و فیلمهای تارانتینو و نولان هم از همین ماجرا میآید. بهعلاوه عشق به مدیوم سینما که فکر میکنم در کار خیلی از فیلمسازانی که دوست دارم وجود دارد. ■ گزیدهای از یادداشت طنز روزنامه کیهان به قلم اسرافیل چیزبل برگ: درست در اوج لذت بردن از فیلم بودیم که یک نفر صدایش را از باقی افرادی که داشتند در سالن حرف میزدند، بلندتر کرد و با فریادی لبریز از ذوق، گفت: استاد... شما... خدای من... وای... و یک نفر دیگر فریاد زد: بچهها استاد!... ـ وای استاد بالأخره به ما هم محل گذاشت... ـ میدونی چند ساله استاد رو ندیده بودم؛ خدایا مرسی! ـ اشک نمیذاره درست استاد رو ببینم... هق هق هق! ـ واااااااای... دیگه هیچ آرزویی ندارم... ـ استاد مملکت رو آدم حساب کرد، میدونی یعنی چه؟ ـ جشنواره تازه شروع شد!... یک نفر فریاد زد: چراغها را کمتر کنید، نور چشم استاد را میزند. یک نفر جواب داد: بمیر بابا! این عینک دودی، لباس فرم استاد است... خبرنگار خبرگزاری فرانسه پرسید آیا هنوز هم در پی ساخت فیلم با خانم بینوش هستید که استاد گفت: نه! این زن فیلم مرا خراب کرد، باید از اول میرفتم سراغ نیکول کیدمن، تضمین داشت حداقل!... خبرنگاری گفت: استاد خواهش میکنم مبانی سینمای نوین را در چند جمله کوتاه بیان کنید و ما تشنگان را بیش از این تشنه نگذارید که استاد گفت بنویس: «زن، کراوات، سیگار، کاسه توالت، موی مشکرده، ماشین خارجی، پشگل ماچولاغ یا ماچلاق، خون، خون دماغ، فرمژه، رژلب، تختهسیاه، سهتار، کویر، خط، کوزه، شاملو، فروغ، خونچکان، رودخانه، راهرو، ختم، دامن چینچین، بیخوابی، دیازپام، مرگ، دف، دود، بیمار، ویلچر، اشک، باران، دوش آب سرد، کوچه بن بست...» ■ گزیدهای از یادداشت جواد طوسی در روزنامه اعتماد: این سینمای «تجربی» و «آوانگارد» هم کمکم دارد یک معضل اساسی در سینمای ما میشود. سینمایی که در روند صحیح و مسیر طبیعی خودش میتواند جا باز کند و به یک نگاه و بیان نو و متفاوت تبدیل شود، حالا دارد در همین گامهای اولش وضعیتی دافعهآمیز پیدا میکند. ■ گزیدهای از یادداشت مصطفی جلالیفخر در روزنامه فرهنگ آشتی: امسال کلی فیلم داشتیم که آدم فقط نگاهشان میکرد و اصلاً نمیدانست چه قضاوتی دارد... انگار میخواهند فیلمها را پشت عناوین گندهتری مثل دوزخ و برزخ و بهشت پنهان کنند. دوزخ، برزخ، بهشت را نه میتوان دور انداخت و نه میتوان در کیف گذاشت. حس نمیکنی که از دیدن فیلم افزوده مثبتی به داشتههایت اضافه شده و از بابت ندیدن احتمالی فیلم افسوس میخوردی. فیلمی است که کارگردان توضیحگر و مدعیاش را نشان میدهد و همان سوءتفاهم عمیق هنری ساختن. ■ گزیدهای از یادداشت محمد باغبانی در روزنامه اعتماد در واکنش به یادداشت احمد میراحسان در روزنامه فرهنگ آشتی درباره یادداشت امیر پوریا درباره «عیار 14»: یادداشت آقای میراحسان که در روزنامه فرهنگ آشتی چاپ شده، نمونه دقیق یکی از همان مطالبی است که این روزها خیلی به فضای ذهنی و کاری منتقدان ایرانی نزدیک است؛ یعنی از قبل تصمیمگرفتن. برای بنده بدیهی است که امیر پوریا حتی اگر درباره انیمیشن «وال- ای» هم چیزی مینوشت، میراحسان به او جواب میداد و دلیل این ادعا دقیقاً به پاراگراف دوم نوشته او بازمیگردد؛ جایی که میراحسان استدلال کرده: «ما هرچقدر زودتر یاد بگیریم در نقد، حب و بغض و مناسبات بیرونی را دخالت ندهیم، آدم محترمتری خواهیم بود و هرقدر بهرغم جدل انتقادی، یاد بگیریم به خود اشخاص بیحرمتی نکنیم، عدم بلوغ ما سریعتر جبران خواهد شد. آن تکبرها، بدهبستانها، روابط اربابرعیتی و خودبزرگبینیهای عقبمانده ما بالأخره روزی باید درمان شود. حال آدم از روابط ناسالم در نقد امروز به هم میخورد». میبینید که در ناخودآگاه این جملات عصبی تنها یک چیز است که بیشتر معنی و مفهوم دارد و آن «آدم محترمتری» بودن (یا آدم مهمتری بودن). ببینید من معتقدم این یادداشت گروتسک بیشتر از آنکه درباره امیر پوریا و مطلبش باشد، درباره خود میراحسان است. ■ گزیدهای از گزارش نمایش فیلم «اخراجیها 2» در وبلاگ مسعود دهنمکی: نتیجه نظرسنجیهایی که در پایان اولین اکران «اخراجیها 2» در بین تماشاگران حاضر در سینما فرهنگ پخش شد نشان از استقبال کمنظیر بینندگان از این فیلم به نسبت سایر فیلمهای اکرانشده دارد، بهطوریکه دستاندرکاران جشنواره، مستقر در سینما فرهنگ، در گفتگو با خبرنگار شبکه ایران از احتمال انتخاب مجدد فیلم مسعود ده نمکی به عنوان فیلم منتخب تماشاگران در جشنواره بیستوهفتم خبر دادهاند... کارشناسان سینمایی معتقدند این فیلم به نسبت فیلم قبلی دهنمکی (اخراجیها) از قوت داستانی و تکنیکی بالاتری برخوردار است. ■ گزیدهای از گزارش نشست مطبوعاتی فیلم «پوسته» در روزنامه اعتماد: در ابتدا مجری مراسم، جلیل اکبریصحت، از خاطرهانگیزبودن نام خانوادگی کارگردان برای همه یاد کرد و نسبت او را با خانواده آلاحمدها جویا شد که البته با جواب دلسردکنندهیی روبهرو شد. آلاحمد گفت: «من راجع به این موضوع صحبت نمیکنم، چون به نظرم مهم نیست. برویم سراغ سئوالات مهمتر.»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 458]