واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: مرتضي سرهنگي: عليه فراموشي مينويسيم مدير دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري در مراسم تجليل از كتاب «بابانظر» گفت: اساس كار ما عليه فراموشي است و عليه فراموشي مينويسيم.به گزارش خبرنگار فارس، مراسم تجليل از كتاب «بابا نظر» ديروز در محل خبرگزاري فارس، با حضور مرتضي سرهنگي، مدير دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري، محمد حمزهزاده، مدير عامل انتشارات سوره مهر و حسين بيضايي، مصاحبهگر اين اثر برگزار شد.* كتابهاي «دا» و «بابانظر» اتفاق نيستمرتضي سرهنگي در ابتداي اين نشست درباره ادبيات جنگ گفت: ادبيات جنگ با شليك اولين گلوله به دنيا ميآيد، در زمان جنگ رشد ميكند و بعد از جنگ به بلوغ ميرسد. الان ما چه بخواهيم چه نخواهيم در دوران بلوغ ادبيات جنگ قرار داريم. كتابهاي «دا» و «بابانظر» اتفاق نيست بلكه نشانه بلوغ ادبيات جنگ است و اين ما هستيم كه بايد عرضه داشته باشيم و اين موجود تازه به بلوغ رسيده را تربيت، نگهداري و مراقبت كنيم. اين فرصتي را كه ادبيات جنگ فراهم كرده است ما عرصه را براي آن باز كنيم كه الحمدالله تا حدود زيادي فراهم شده است و همين جلسهاي كه در خبرگزاري فارس در حال برگزاري است نشان ميدهد كه اين ادبيات يك ادبيات غريبه نيست بلكه شناخته شده است و خبرگزاري فارس كه در عرصه اطلاعرساني كتاب فعال است كاملا به اين بلوغ واقف است. ما ديديم كه اين اتفاق نيست و يك رشد كاملا طبيعي است و حوزه هنري بعد از 21 سال كار تلاش و تجربه اندوزي به آن مرحله بلوغ رسيده است.*تعجيلي در انتشار كتاب «بابانظر» صورت نگرفته استمدير دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري در پاسخ به سوالي درباره تعجيل در انتشار اين كتاب گفت: تعجيلي در كار نبود. اتفاقا اين كتاب ركود داشت و مدتها مانده بود تا ما بتوانيم كسي كه تدوين خوبي بر اين كتاب انجام بدهد را پيدا كنيم. اساساً روند توليد كتاب در حوزه تاريخ شفاهي فرايند و روند پيچيدهاي دارد، از پيدا كردن راوي تا علاقهمند كردن او به گفتگو، بعد خود مصاحبهگر و اطمينان از تسلط وي به موضوعاتطي ميشود تا اثري شكل بگيرد. اگر زبان مبدا درست به دست ما نرسد هيچ كس كاري نميتواند انجام دهد. شاه كليد تاريخ شفاهي مصاحبهگر است شما وقتي كاري در اين سطح انجام مي دهيد بايد راوي خود را دوست داشته باشيد و راوي نيز شما را دوست داشته بايد و يك انس و الفتي بين هم بايد ايجاد شود بعضي وقتها اين الفت ايجاد نميشود. آقاي بيضايي اين كار را سختترين شرايط انجام داد ضمن اين كه بابا نظر (بنا بر اطلاعات من) توي خيلي از مناطق جنگي خودش حضور داشته است آنجايي كه خودش بوده و كاري كه خودش كرده خيلي مطرح نميكند. يك سري پرهيزهايي است كه اوايل كار ما اين پرهيز بسيار پررنگ بود و الان ديگر اينطور نيست. الان اين پرهيزها كمرنگ شده و بچهها فهميدهاند كه آدمهاي منحصر به فرد و خاصي وجود دارد و الان فصل اين است كه بيايند و صحبت كنند.* 20 سال التماس ميكردمسرهنگي با اشاره به تلاشهاي خود براي راضي كردن برخي افراد براي بيان خاطراتشان گفت: خيلي از كساني كه شايد بيش از 20 سال به آنها التماس ميكردم براي بيان خاطراتشان و نميآمدند، خودشان آمدند و حاضر به مصاحبه شدند. يك بار فردي به نام محمد نوراني آمد و گفت ميخواهم خاطراتم را بگويم. گفت ميخواهم خودت اين كار را انجام بدهي و من فقط با خودت صحبت ميكنم.براي من شرط گذاشت؛ به او گفتم براي من افتخاراست كه پاي صحبتهاي شما بنشينم و تمام جزئيات خرمشهر را كه مثل موم در ذهن شماست را براي من بگويي ولي من كار تو خراب ميكنم، گفت چرا؟ گفتم من روزي صد تا برگه مرخصي امضا ميكنم و روزي 100 تلفن جواب ميدهم و ديگر حواس ندارم كه با تو مصاحبه كنم. جالب بود رفت و هفته بعد برگشت گفت من خودم مصاحبهگر را انتخاب مي كنم و با خانم حسيني كه كتاب «دا» را تدوين كردند فقط با او صحبت ميكنم.سرهنگي گفت: آثار بلوغ خود را در اين مواقع نشان ميدهد فرايندش پيچيده است. كار اين نوع آثار به كتابهاي «دا» و «بابانظر» منحصر نشده است. تمام تلاشها براي اين است كه يك متن منظم و دقيق از كساني منتشر كنند نويسنده نيستند بلكه سرباز هستند. ادبيات جنگ را همه جاي دنيا سرباز مينويسد نه اديب، ديپلمات و مورخ. بنابراين با سرباز نشستن و كار كردن طبيعي است كه شما وقتي يك نويسنده و مؤلف بخواهيد از سرباز بتراشيد كار سخت، طولاني و زمانبر ميشود.* مصاحبههاي انجام شده زمان پرت نداشته استسرهنگي درباره انتخاب اين نوع آثار و نشر آن گفت: هم ما آنها را پيدا ميكنيم و هم آنها ما را پيدا ميكنند. توي مصاحبه آنچه مهم است كيفيت است يعني آنچه را كه بيضايي و بابانظر صحبت كرده زمان پرت نداشته است و ايندو كاملا از يكديگر شناخت داشتند و تمام صحبتهاي انجام شده بين اين نفر قابل استفاده است. من به عنوان ناظر كتاب بر مستندات كتاب نظارت دارم ولي عمده كار بر عهده مصاحبهگر است.* كتاب «بابانظر» منطبق با واقعيات جنگ استسرهنگي گفت: آقاي رحيم صفوي درباره اين كتاب گفتند كه منطبق با جنگ است؛ آقاي قاليباف هم گفتند اين كتاب بسيار دقيق است. اساس كار ما عليه فراموشي است ما عليه فراموشي مينويسم حالا ممكن است يك اتفاق بيفتد و راوي وقايع را فراموش كند مصاحبهگر بايد مسلط به وقايع باشد.وي افزود: يكي از فرماندهان در جايي صحبت كرده بود و گفته بود بعد از اينكه امام سال 64 قطعنامه را پذيرفتند اين اتفاق افتاد. يادآوري تاريخ دقيق پذيرش قطعنامه باعث انكار وي ميشود. اين كار عليه فراموشي خاطرات دفاع مقدس است اگر كسي به ما ناقصيها را تذكر دهد در چاپهاي بعد اصلاح ميكنيم در مورد بابانظر اما اين اتفاق نيفتاده است.* عكسهاي دوران جنگ هماكنون سند محسوب ميشودنويسنده كتاب «پابهپاي باران» درباره كم بودن عكسهاي اين كتاب نيز افزود: آقاي بيضايي هر چه توان داشت عكس براي كتاب گردآوري كرد و در اختيار ما قرار داد و از جاهاي ديگر نيز برخي عكسها تهيه شد، حتي شش، هفت ماه اين كتاب معطل عكس بود.بايد توجه كرد كه ما اول عكس خوان هستيم بعد تيتر خوان و بعد متن خوان هستيم، ما اول عكس را ميبينيم.عكسهاي جنگ يك زماني جنبه اطلاعرساني داشت و صحنههايي از جنگ را براي كساني كه هزاران كيلومتر از جبههها دور بودند و از جبهه خبر ندارند بيان ميكرد تا از طريق عكس از وقايع جنگ مطلع شوند. بعد از جنگ عكسهاي خبري، جنبه اسنادي پيدا ميكند. انشاءالله عكسهاي كتاب كامل ميشود.* تفاوت كتاب «دا» و «بابانظر»سرهنگي درباره تفوتهاي هنري اين دو اثر نيز به فارس گفت: علت مهم اين تفاوت ممارست و حضور دائم راوي در كنار مصاحبهگر است آقاي بيضايي فرصت ممارست را نداشته است. وقتي 3 صبح تا 6 صبح ميآمده با «بابانظر» صحبت كند ديگر فرصتي براي ممارست نميماند. آقاي بيضايي فقط توانستند كار را جمع كند و ديگر فرصتي ديگر براي همنشيني با راوي نداشته است تا حواشي را پيگيري كند . با آنكه مصاحبهگر از همراهان بابانظر بود با همه مصاحبهگر فعالي در مقابل بابانظر نبوده، منفعل هم نبوده، بين اين دو مساله بود چون زمان نداشته است.حتي سه پايه دوربين را هم پنهاني وارد محل مصاحبه ميكرده است. با چنين شرايطي كتاب «بابانظر »شكل گرفته است. كار ايدهال در محدوديت در نميآيد با اين حال اين هم غنيمت است چون راويان را از دست ميدهيم و زمان به زيان ما است.سرهنگي گفت: در يكي از خاطرات خواندم يك افسر ارشد ايراني در اردوگاه عراقي يك سيلي ميخورد او هم سيلي به گوش فرمانده عراقي ميزند طوري كه جلوي نيروهايش زمين ميخورد. پيگيري كردم براي پيدا كردن وي گفتند در تصادف كشته شده است. ما همه را از دست ميدهيم و زمان هم عليه ماست.* «بابانظر» يك باغ استمدير دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري در پايان سخان خود افزود: «بابانظر» يك باغ است ما از اين باغ يك جعبه چيديم از اين جعبه يك سبد بر ميداريم و از اين سبد ميوه انتخاب ميكنيم و جلوي مهمان ميگذاريم همه را نميتوانيم انتخاب كنيم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 89]