واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: مروری بر داستان آقازاده های خاورميانه دخالت سیف الاسلام قذافی تنها در حوزه های سیاسی داخلی یا برخی حوزه های اقتصادی و فرهنگی یا ورزشی خلاصه نمی شود زیرا این سیف الاسلام قذافی بود که پرستاران بلغاری را که محکوم به اعدام شده بودند آزاد کرد و نقش تعیین کننده یی در بهبود روابط این کشور با اروپا و سپس امریکا داشت. شفاف: « آقازاده » عنواني است كه در ايران روي فرزندان سياستمداران قدرتمند و ذي نفوذ گذاشته اند. معلوم نيست آيا در ديگر كشورها نيز از همين عنوان استفاده مي كنند يا عناوين ديگري دارند ؟ اما فارغ از اينكه چه نامي روي آقازاده هايشان گذاشته اند ، نفس اين موضوع در كشورهاي خاروميانه يك واقعيت انكار ناپذير است . فرزنداني كه نه از شايستگي هاي خود بلكه از قدرت پدر استفاده هاي فراوان كرده اند . در همين زمينه محمد علي عسگري در اعتماد نوشته است : داستان «آقازاده ها» یا فرزندان سیاستمداران در کشورهای خاورمیانه عربی داستان مفصلی است. در این گونه کشورها به دلیل وجود حکومت های دیکتاتوری و فقدان توسعه یافتگی سیاسی جوامع وقتی کسی به حکومت می رسد گویی تمام آن کشور را ملک شخصی خود دانسته و بنابراین بی توجه به خواسته های مردمی که روزی نردبانی برای صعود سیاسی آنان بوده اند به اعمال قدرت می پردازند. آنها با داشتن چنین دیدگاهی از یک سو دست به حذف نخبگان از دنیای سیاست و اقتصاد کشور می زنند و از سوی دیگر دست فرزندان و اقوام دور و نزدیک خود را در سیاست و اقتصاد و حتی حوزه های فرهنگی و به ویژه رسانه یی تا آنجا که می توانند باز می گذارند.از همین رو آنان نیز با استفاده از رانت های حکومتی و عدم نظارت قضایی بر اعمال و رفتارشان چنان عمل می کنند که گویی کشور مانند خانه یا املاک و مستغلات شخصی پدرشان (بخوانید خودشان) بوده و در آن دست به هرکاری زده و بی پروا از دادار زمین و آسمان هر گونه جرم و جنایتی را مرتکب می شوند. شگفت اینکه گاه قدرت این آقازاده ها به حدی می رسد که فراتر از مرزهای کشور خود، دست به جرائم یا تخلفاتی می زنند که گرچه هزینه های سنگینی را بر کشورشان تحمیل می کند اما باز به دلیل برخورداری از حاشیه های امنیتی و مصونیت های سیاسی در سطح بین المللی نیز کسی قادر به بازداشت یا محاکمه آنان نیست. جالب تر اینکه در بسیاری از موارد همین حاکمان با توهمات مالیخولیایی خود به گونه یی دست در قوانین عادی و واضح می برند و طوری عمل می کنند که حتی در صورت مرگ نیز این میراث بتواند الی الابد به فرزندان آنان انتقال یابد. در بعضی از کشورهای عربی این پروژه چنان جا افتاده که می رود تا به یک الگوی رایج و آزموده شده در این کشورها تبدیل شود. نمونه هایش حافظ اسد رئیس جمهور سوریه و ملک حسین پادشاه اردن و ملک حسن پادشاه مغرب هستند که به گونه یی برنامه ریزی شده قدرت را در خانواده خود - به رغم اینکه برخی جمهوری بودند - به نسل بعدی انتقال دادند و اتفاقاً آب هم از آب تکان نخورد، هم اکنون در مصر جمال مبارک فرزند حسنی مبارک همین پروژه را در دست اقدام دارد و مخالفت های گسترده مردم در داخل و حتی واکنش های منفی هم پیمانان این کشور در خارج نیز نتوانسته است این پروژه را به فراموشی بسپارد. در یمن نیز علی عبدالله صالح می کوشد همین راه را پیش پای فرزند خود هموار کند.آزادی عمل بی حد و حصر و ثروت بادآورده گاه چنان این آقازاده ها را از خود بیخود می کند که مرتکب اعمالی می شوند که فوق تصور هر بنی بشری است؛ اعمالی که غالباً در هزارتوی کاخ های دربسته و محافظت شده با انواع و اقسام سلاح های سبک و سنگین باقی مانده و کسی از آنها آگاه نمی شود. گاه تنها نمونه هایی از این اعمال است که به بیرون درز کرده و جهانیان را انگشت به دهان می گذارد. سال گذشته نشریه فارین پالیسی طی گزارشی اسامی چند نمونه از این «بدترین فرزندان» را منتشر کرد که چهارتن از افراد شاخص آن فرزندان رهبر کنونی کره شمالی، رهبر چین، رهبر لیبی و بالاخره حاکم امارات بودند. یک نمونه از این جرائم ویدئویی بود که سال گذشته از عیسی بن زاید فرزند رئیس امارات منتشر شد و نشان می داد قدرت بی انتها و بدون پاسخگویی از این افراد چه موجودات روان پریش و خطرناکی می سازد. این نوار توسط شبکه تلویزیونی « ای بی سی» امریکا پخش شد و نشان می داد این شاهزاده جوان اماراتی چگونه با فراغ بال و بدون هیچ دغدغه یا واهمه یی یک تاجر افغان را به کمک دستیاران خود در شن های داغ شکنجه می کند. همین چند روز پیش در روزنامه ها آمده بود یک شاهزاده سعودی برای اینکه به شاهزاده دیگری نشان دهد چه قدرتی داشته و از هیچ کس واهمه یی ندارد فردی را زیر مشت و لگد خود گرفته و در همان حال دستور داده به عنوان یک سند افتخار از این صحنه ها فیلمبرداری کنند.در این میان فرزندان سرهنگ معمر قذافی رهبر به اصطلاح انقلابی و جنجالی لیبی نیز که معرف حضور همگان است. هانیبال القذافی تاکنون بارها مرتکب جنایاتی در سطح بین المللی شده است که یکی دو رقم آن ضرب و شتم خانمی در یک هتل یا خدمتکاری در هتلی دیگر بود که بازداشت و سپس آزاد شد. وی در هر سفر خود بی توجه به قوانین بین المللی و حتی عرف و قوانین عادی جوامع (مثلاً رانندگی در جهت عکس در خیابان الیزه) دست به ارتکاب اعمال خلاف و مجرمانه می زند و هنگامی که دادگاهی او را محکوم یا کشوری او را بازداشت می کند پدرش چنان برآشفته می شود که خواستار نابودی آن کشور با بمب اتم می شود. فرزند دیگر او سیف الاسلام قذافی نیز که کمی عاقل تر به نظر می رسد به گفته آگاهان در تمام امور کشور دخالت می کند. چندی پیش در خبرها آمده بود حزب حاکم بر کشور لیبی نیز او را به عنوان مرد شماره دو برگزید تا در صورت لزوم بتواند جانشین پدر خود شود. دخالت سیف الاسلام قذافی تنها در حوزه های سیاسی داخلی یا برخی حوزه های اقتصادی و فرهنگی یا ورزشی خلاصه نمی شود زیرا این سیف الاسلام قذافی بود که پرستاران بلغاری را که محکوم به اعدام شده بودند آزاد کرد و نقش تعیین کننده یی در بهبود روابط این کشور با اروپا و سپس امریکا داشت. اینها همه شعاع آزادی عمل و قدرت گسترده آقازاده های عرب را نشان می دهد که بدون طی کردن ابتدایی ترین مراحل رشد وتکامل سیاسی یا مدیریتی از خوان به یغما برده ملت هایشان بهرمند می شوند.فرزندان صدام حسین به ویژه پسران او نمونه دیگری از سبعیت و وحشی گری این گونه آقازاده ها را به نمایش می گذارند. عدی و قصی دو فرزند ارشد صدام بودند که در آخر نیز به همان سرنوشت پدر دیکتاتور خود دچار شده و به طرز فجیعی در عراق توسط نیروهای امریکایی کشته شدند. عدی صدام کسی بود که نامش در بین عراقی ها وحشت ایجاد می کرد وجالب اینکه در روزهای نزدیک به غروب دیکتاتوری پدرش روزنامه بابل رادر می آورد و می خواست به قولی روح تازه یی از دموکراسی و آزادی رسانه ها را در کشور بدمد. رغد صدام نیز تنها دختر او بود که پس از مرگ پدر تصمیم گرفت شانس خود را در سیاست تجربه کند اما دیگر بسیار دیر شده بود و خود او نیز به جز قیافه یی شبیه پدر هیچ چیز دیگری برای ارائه کردن نداشت.البته در این میان می توان از نمونه های دیگری نیز در بین کشورهای خاورمیانه سخن گفت که تا حدودی متفاوت بوده اند. یک نمونه برجسته اش فرزند آریل شارون نخست وزیر اسبق اسرائیل بود که به جرم استفاده از اموال غیرقانونی در دادگاه محاکمه و به هفت ماه زندان محکوم شد. تنها به این دلیل که می گفت پرستار پدر رو به موتش است ماموران اسرائیلی او را بازداشت نکردند با این حال چنان که گفته می شود حکم او همچنان به قوت خود باقی است. نمونه دیگری که می تواند قابل توجه باشد سعد حریری فرزند رفیق حریری است که گرچه یک آقازاده ثروتمند بود اما تا پیش از مرگ پدر در سیاست دخالتی نداشت و تنها پس از مرگ او بود که به حکم یک وظیفه خانوادگی و ملی تصمیم گرفت در سیاست دخالت کند. شهرت رفیق الحریری و به قولی شهادت او راه را برای این پسر هموار کرد و توانست در مدت کوتاهی به رهبری فراکسیون اکثریت پارلمان و سپس به مقام نخست وزیری لبنان دست یابد و به نوعی جانشین پدر شود. سعد حریری اگر در این کار موفق شود همان نسخه یی را بازتولید کرده است که نمونه هایش را پیش از این در سوریه و اردن و مغرب دیده ایم. در سایر کشورهای عربی نیز وضع به همین منوال است.در سعودی این شاهزاده های خاندان آل سعود هستند که هریک بخشی از کشور را اداره می کنند. حتی در فلسطین دیدیم که چگونه سهی عرفات متهم به اختلاس اموال مردم مظلوم فلسطین و حتی دست داشتن در مرگ عرفات شد و اینک به همراه تنها دخترش به حالت تبعید در خارج از فلسطین به سر می برد و دخترش با شهریه یی که از دولت خودگردان می گیرد مشغول تحصیل و فراگرفتن فنونی چون موسیقی است. در کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز تقریباً همین تجربه به اشکال گوناگون در حال تکرار است. حاکم کنونی قطر همان فردی است که علیه پدر خود کودتا کرد و قدرت را در این کشور به دست گرفت. در کویت نیز خاندان های سلطنتی قدرت و اقتصاد کشور را به نوبت و دست به دست می چرخانند. تنها گاه تک ستاره هایی مانند سعاد الصباح شاهزاده خانم کویتی پیدا می شوند که باید آنها را از نمونه های نادر و بسیار کمیاب تلقی کرد. شاهزاده یی که به جای سیاست یا اقتصاد سر از شعر و شاعری در آورد و قدرت را به دیگران بخشید. این تنها زن شاعر عربی است که اتفاقاً اشعار خوبی می سراید و با توجه به گرایشات فمینیستی خود توانسته است صدای رسای زنان عرب در دوران کنونی باشد.اتفاقاً همین تجربه سعاد الصباح است که نشان می دهد آقازاده ها اگر نمی خواهند به سرنوشت پدران و اولیای خود دچار شوند باید راه دیگری را برگزینند. راهی که آنها را از حصارهای قدرت خارج کند و در ارتباط با مردم و نخبگان جامعه قرار دهد. داستان ابراهیم ادهم یا سیذارتای هندی داستان هایی آموزنده برای همه نسل ها و عصرهاست. اگر آقازاده ها نیز بخواهند میراث شوم پدران شان گریبان آنان را نگیرد باید مسیر دیگری را برگزینند و به تعبیری به این قدرت لجام گسیخته پشت پا بزنند. در غیر این صورت از یک سو باید پاسخگوی اعمال کنونی خود- خوب یا بد - باشند و از سوی دیگر پاسخگوی اعمال و رفتار گذشتگان شان. جرم بزرگ اینان سوءاستفاده از قدرت است و جرم بزرگ تر پدران شان اینکه قدرت را در کشور خود چنان مبادله نکردند که بین همه تقسیم شود. جرم شان این است که برای شهروندان خود حقوقی قائل نبودند و راهکاری را در پیش نگرفتند که همه از بالا تا پایین در برابر قوانین از حقوقی مساوی برخوردار باشند.* عنوان مطلب برگرفته از همان ماجرای دوران پادشاهی سلطان محمود و پسرش مسعود غزنوی است که به دوران پدریان و پسریان در تاریخ مشهور شد و به گمانم چندان بی ربط به موضوع این گزارش کوتاه هم نباشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 237]