واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: شمايل روشنفكر سرگشتهايرانيخسرو شكيبايي از معدود بازيگران سينماي ايران بود كه همه ويژگيها را براي چهرهشدن و مهمتر از آن ماندگاري داشت.
هم محبوب بود، هم مشهور و هم از توان و اعتبار بالاي بازيگري برخوردار بود. دورهاي كوتاه هم به ستارهاي پولساز در گيشه بدل شد و حضورش در هر فيلم، ضامني براي فروش و استقبال بسيار مخاطبان از آن محسوب ميشد. اين دوره چندان طولاني نشد و سينماي ايران در مسيري تازه افتاد كه تفاوتهاي مبنايي با گذشته داشت.با وجود جوانگرايي و ستارهسازي سينماي ايران در دهه هفتاد و رقم خوردن معادلاتي تازه درصورتبندي جايگاه حرفهاي بازيگران اين سينما، آنها كه سنخيتي با جريان ستارهساز سينماي ايران نداشتند، به حاشيه رفتند؛ اما شكيبايي جزو آن انگشتشمار چهرههايي بود كه بهدليل اتكاء به هنرشان، همچنان جايگاه خود را حفظ كردند.شكيبايي در طول نزديك به 2دهه حضور جدي و متداوم بر پرده سينما، اگر نه مشهور همچون ستارههاي جوان ولي كمفروغ سينماي ايران، اما همواره بازيگري محبوب بود كه طيفهاي مختلفي از مخاطبان سينما دوستش ميداشتند، هنرش را ميستودند و حضورش براي هر فيلمي ميانمايه و يا حتي ضعيف، غنيمتي بود و وزني بدان ميبخشيد كه لااقل بهواسطه حضور شكيبايي براي يكبار هم كه شده قابل ديدن باشد و مهمتر از همه اينكه چنين جايگاهي همواره تداوم داشت و هيچگاه افول نكرد.بيرون از دنياي سينما نيز چهرهاي دوست داشتني بود، مهربان و مردمدار؛ آنقدر كه حوصله داشته باشد ساعتها بايستد و با خوشرويي به احساسات علاقهمندانش پاسخ دهد. به اين ترتيب شكيبايي از روي پرده سينما به ميان مردم رفت و در قلب و روح آنها جاي گرفت، جزئي از زندگي و خاطرات آنها شد، چنانكه مرگش باورپذير نبود، همانگونه كه با گذشت يكسال هنوز بسياري آن را باور ندارند.خسرو شكيبايي از معدود بازيگران سينماي ايران بود كه همه ويژگيها را براي چهرهشدن و مهمتر از آن ماندگاري داشت.خسرو شكيبايي بازيگري در سينما را دير شروع كرد به همين تناسب نيز دير چهره شد، زمانيكه با فيلم هامون، بهترين و ماندگارترين نقش سينمايي خود را بازي كرد و يكباره از جايگاه يك بازيگر ناشناخته، در ميان محبوبترين بازيگران سينماي ايران جاي گرفت، وارد چهارمين دهه از زندگي خود شده بود و اين سن و سالي بود كه بسياري از بازيگران ايراني به حاشيه رفته و دوران افول خود را ميگذرانند، اما اين دير چهره شدن باعث شد كه برخلاف بسياري جايگاه حرفهاي او ربطي به سن و سال نداشته باشد.اما از سوي ديگر اين مسئله براي بازيگري با ظرفيتهاي او، يعني فرصتهاي بسياري كه متأسفانه از دست رفته بود. با اين وصف همين كشف ديرهنگام هم، غنيمتي بود براي سينماي ايران تا به مدد تواناييهاي شكيبايي نقشهاي بسياري ماندگار شود، بهويژه آنكه بهندرت بازيگري در سينماي ايران بوده كه همچون او در ضعيفترين فيلمها نيز بازي خوبي از خود به نمايش بگذارد.در ترانه لالهزار كه رضا يزداني آن را براي فيلم حكم نيز اجرا كرد، شكيبايي زمانيكه ترانه به آنجا ميرسيد كه از لالهزار كه ميگذرم/ الك دولك يادم مياد / محمود سياه، نمايشِ مردِ كلك يادم مياد... ذوق ميكرد و اشك در چشمانش جمع ميشد. اين ترانه به نكتهاي در زندگي شكيبايي اشاره داشت كه كمتر كسي از آن اطلاع داشت. اينكه محمود سياه، آنكه يغما گلرويي در ترانه زيبايش از آن ياد ميكرد، كسي نبود جز خسرو شكيبايي، بازيگر محبوب اين سالها كه روزگاري در لالهزار، روي سن ميرفت. در آن سالها بسياري شكيبايي را بهنام محمود ميشناختند و بهواسطه تيره بودن پوستش، به او محمود سياه ميگفتند. نخستين بار مسعود كيميايي از او براي بازي در نقش كوتاهي در خط قرمز دعوت كرد، كيميايي هم شكيبايي را نخستينبار روي صحنه ديد و بازياش را پسنديد، هرچند كه در نهايت خط قرمز به نمايش عمومي درنيامد و اين حضور كوتاه اما موفق ديده نشد.شكيبايي پس از ايفاي چند نقش كوتاه ديگر در دهه60، سرانجام با ايفاي چند نقش مكمل در فيلمهايي چون دزد و نويسنده، شكار و ترن، خودي نشان داد اما همچنان حرفه اصلي او تئاتر به حساب ميآمد. تا اينكه داريوش مهرجويي به هنگام تماشاي نمايشنامه « شب بيستويكم» كه خسرو شكيبايي در آن بازي ميكرد، او را ديد و همه آن چيزهايي را كه براي نقش حميد هامون لازم داشت، در اين بازيگر يافت. اگرچه شكيبايي پيش از آن نيز جلوي دوربين سينما ظاهر شده بود اما پيشنهاد مهرجويي براي بازي در فيلم هامون، كشف واقعي اين بازيگر محسوب ميشد. نخستين بار مسعود كيميايي از او براي بازي در نقش كوتاهي در خط قرمز دعوت كرد، كيميايي هم شكيبايي را نخستينبار روي صحنه ديد و بازياش را پسنديد، هرچند كه در نهايت خط قرمز به نمايش عمومي درنيامد و اين حضور كوتاه اما موفق ديده نشد.مهرجويي شكيبايي را نه به آنگونه كه پيشتر در سينماي ايران حضور داشت بلكه به واسطه تواناييها و استعدادهايي كشف كرد كه ديگران از آن غافل مانده بودند؛ بازيگري كه حتي به فرض نقشآفرينيهاي قابلقبول و موفق پيشين خود، هيچگاه فرصت استفاده از صداي خودش را در سينما پيدا نكرده بود، صدايي كه بعدها بهعنوان يكي از شاخصههاي بازيگري شكيبايي همواره نقشي تعيينكننده در درخشش او داشته است و حتي بهواسطه جذابيت و گرمايي كه داشت، در حوزههاي ديگر نيز مورد استفاده قرار گرفت و با دكلمه اشعاري از برخي شاعران معاصر (سپهري، فرخزاد، صالحي و...) آثاري شنيدني و ماندگار را نيز در اين زمينه بهوجود آورد. حسن كار مهرجويي در هامون آن بود كه فرصتي را براي شكيبايي فراهم كرد تا با تمام وجود و با استفاده از ابعاد مختلف تواناييهاي بازيگرياش، در يكي از گرمترين و جذابترين فيلمهاي سينماي ايران بدرخشد و حاصل آن نيز چنان درخور ستايش بود كه نه تنها سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش اول مرد را براي او به ارمغان آورد، بلكه همواره با اين نقش بهعنوان يكي از فراموشنشدنيترين نقشها و شخصيتهاي تاريخ سينماي ايران، در ذهن علاقهمندان باقي بماند و به اين ترتيب خسرو شكيبايي دوباره و به شكلي توجهبرانگيز به دوستداران سينما معرفي شد.حميد هامون نماد روشنفكران سرگشته و شكستخوردهاي بود كه دغدغههايي ملموس و جذابي را به لحاظ ذهني و عيني در رابطه با دنياي پيرامون خود و آدمها مجسم ميساخت و جالب اينكه در هامون، ديگر كشف مهرجويي در زمينه بازيگري (بيتا فرهي) نيز با موفقيت در نقش مقابل شكيبايي ظاهر شد و همچنين حاصل رويارويي شكيبايي با يكي از بازيگران بزرگ سينماي ايران (عزتالله انتظامي) فصلهايي ديدني را در اين فيلم رقم زد.برخي بر اين باورند كه شكيبايي پس از هامون هيچگاه نتوانست خود را از اين قالب بيرون بكشد و اغلب نيز همين شخصيت را در فيلمها و نقشهاي ديگرش تكرار ميكرد. اما حقيقت اين است كه شكيبايي از آن دست بازيگراني بود كه نه تنها شيوه خاصي براي كار خود داشت، بلكه از «من» وجودي خاصي برخوردار بود كه معمولا از هر فيلم به فيلم ديگر، ميبرد و در واقع اين بخشهايي از حميد هامون نبود كه در فيلمهاي ديگر نيز ديده ميشد، بلكه اين همان شيوه بازي او و بخشهايي از خود شكيبايي و آن «من» بود كه به هنگام بازي در نقش حميد هامون نيز بهكار گرفته بود و گاه در ديگر نقشهايش نيز جلوهگر ميشد. اگر در برخي فيلمها، شباهت نقش شكيبايي به حميد هامون زيادتر از اين ميشد و توي ذوق ميزد، اين نه گناه شكيبايي كه اغلب خطاي فيلمسازاني بود كه به نيت موفقيت و استفاده از مسيرهاي از پيش پيموده و ضامن موفقيت، از او چنين طلب ميكردند و نقشي را پيش روي او ميگذاشتند براساس تصوراتي كه از شكيبايي دركسوت حميد هامون شكل گرفته بود. بازي در چنين فيلمهايي اين مشكل را براي شكيبايي به همراه داشت كه در بسياري از اين آثار، نقش، فيلم و سازندهاش بسيار كوچكتر از قد و قامت او بودند و اين خود باعث ميشد كه ابتكار عمل و نحوه كار، دست خود شكيبايي باشد تا سازنده فيلم؛ آنها فيلمسازاني بودند كه نميتوانستند يا نميدانستند كه چگونه بايد بازيگري در اين سطح را هدايت كرده و با اصلاح تلقي او درباره نقش، قابليتهاي او را در جهتي تازه و متفاوت در خدمت فيلم قرار دهند.حميد هامون نماد روشنفكران سرگشته و شكستخوردهاي بود كه دغدغههايي ملموس و جذابي را به لحاظ ذهني و عيني در رابطه با دنياي پيرامون خود و آدمها مجسم ميساخت و جالب اينكه در هامون، ديگر كشف مهرجويي در زمينه بازيگري (بيتا فرهي) نيز با موفقيت در نقش مقابل شكيبايي ظاهر شد و همچنين حاصل رويارويي شكيبايي با يكي از بازيگران بزرگ سينماي ايران (عزتالله انتظامي) فصلهايي ديدني را در اين فيلم رقم زد.در واقع اندك بودند فيلمسازاني كه از عهده كارگرداني شكيبايي برميآمدند و تصور و دريافت او را از نقش، دگرگون كرده و به اين ترتيب اجرايي متفاوت و مطابق ميل خود از او طلب ميكردند. با اين حال كساني كه از شكيبايي درست و بجا بهره بردند، نه تنها نتايج بسياري خوبي براي فيلم بهدست آوردند، بلكه حاصل كار نيز بهگونهاي نبود كه آن را در رديف شمايل كليشه شده شكيبايي و يا تكرار شخصيت حميد هامون به حساب آورد.براي نمونه تفاوت زيادي وجود دارد ميان شخصيتهايي كه او در برخي از فيلمهاي شاخص كارنامه بازيگرياش ايفا كرده است، همچون، كارگر نقاش ساختمان در فيلم «يك بار براي هميشه» كه رؤياي رفتن به ژاپن را در سر ميپروراند، آزاده تنهايي كه در فيلم كيميا دختر گمشدهاش را ميجويد، خلافكار عاشق همچون عادل مشرقي در فيلم سالاد فصل كه به سبك خود در راه عشق گذشت ميكند، گانگستري بذلهگو و جذاب در فيلم حكم، دكتر آشفته فيلم رئيس، راننده دردمند فيلم اتوبوس شب، شوهري كه از درك دغدغههاي همسرش ناتوان است در فيلم كاغذ بيخط، پليس وظيفهشناس در فيلم سايه به سايه، روشنفكر تنهاي فيلم درد مشترك و يا حتي روشنفكر به بنبست رسيدهاي در فيلمي ديگر از خود مهرجوييمثل پري و... .نكته مهم آنكه شكيبايي در هر مديوم كه كار كرد، درخشيد. سواي تئاتر و سينما، به تلويزيون هم كه رفت، حضوري درخشان و فراموش نشدني داشت. براي نمونه بازي دلچسب و باطراوت او در سريال خانه سبز، آشكارا بر ديگر بازيگران تاثير گذاشته و آنها را نيز به تحرك واميداشت. مجموعهاي كه به لطف همين بازيها تماشاگران بسيار داشت و حتي در نمايشهاي مجدد آن از سيما همچنان طراوت خود را حفظ كرده بود. در روزي روزگاري، كاكتوس، سرزمين سبز، تفنگ سرپر و... همگي حكايت از تداوم اين حضور موفق بر صفحه تلويزيون بود.تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 191]