واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: فاصله "پسر تهروني" از واقعيت زندگي"پسر تهروني" از واقعيت زندگي مخاطب فاصله دارد
فيلم "پسر تهروني" مانند آثار مشابه، گويي در خلاء، نوشته و ساخته شده و اصلاً پلي براي ارتباط ميان فيلم و مخاطب وجود ندارد. انگار فيلمساز سرگردان است که چه چيزي تاثير کميک دارد و چه چيزي ندارد و هر چه به ذهنش رسيده را رو کرده است. به گزارش خبرنگار مهر، براي نوشتن نقد بر فيلمهايي از اين دست و البته ضعيفتر از "پسر تهروني" قاعدتاً ناچاري پشت ميز بنشيني و جملاتي را در مورد کليشه و سهلانگاري، که از فرط تکرار حوصله خودت را هم سر ميبرد کنار هم بچيني و نوشتهات را به اتمام برساني. ميبينيد! ميخواهي از کليشهها و تکرارهاي کلافه کننده فاصله بگيري و به آنها اعتراض کني و مدتي بعد متوجه ميشوي که خودت هم ناچاري به نوعي ديگر در گرداب اين تکرارها دست و پا بزني.اما شايد بد نباشد که اين بار از نگاه موافق با کليشهها به سراغ اين فيلم برويم. همه ميدانيم که اين قانونهاي مشخص فيلمفارسي کاربردهايي هم دارد و گاه، چه در طول تاريخ گذشته سينماي ايران و چه حتي در اين چند سال اخير، موفق شده مخاطبان زيادي را به سينما بکشاند و فيلمسازان و تهيهکنندگاني که همچنان به دنبال يافتن راه حل به سراغ اين کليشه ها ميروند، وسوسه تکرار موفقيتهاي مالي آن آثار را در سر ميپرورانند.براي نوشتن نقد بر فيلمهايي از اين دست و البته ضعيفتر از "پسر تهروني" قاعدتاً ناچاري پشت ميز بنشيني و جملاتي را در مورد کليشه و سهلانگاري، که از فرط تکرار حوصله خودت را هم سر ميبرد کنار هم بچيني و نوشتهات را به اتمام برسانيکليشهها اگر خوب پرداخته شوند و حتي اگر تا اندازهاي خود را به خواست مخاطب و برآوردن نيازهاي او نزديک کنند نه تنها بد نيستند، بلکه شايد به عنوان اکسيري سهل الوصول، در اين دوره سکون و سکوت و انجماد سينما به شمار آيند."پسر تهروني" مانند آثار مشابه گويي در خلاء نوشته و ساخته شده است. اصلاً پلي براي ارتباط ميان فيلم و مخاطب وجود ندارد وقتي مي گويد جوانهاي امروزي از يک چيزي حرف ميزنند که خودشان به آن ميگويند عشق و در واقع هوس است و ... خود نويسنده و فيلمساز هم فقط جملهاي مي گويند که ديالوگي برقرار شود و داستانشان پيش برود.انگار منظوري از گفتن اين جمله ندارند و فقط ميگويند که گفته باشند. اصلاً کدام نسل را مخاطب قرار ميدهند؟ اين حرفها حرف کيست؟ اين حرفها همان حرفهايي است که در فيلمفارسيهاي پنجاه سال پيش زده ميشد و آن موقع شايد کاربرد بيشتري داشت و فيلمسازان امروز ما براي استفاده مجدد حتي آن را به روز نميکنند.
پنجاه سال گذشته است و در اين پنجاه سال شکل روابط و خواستهها عوض شده. باز هم ميشود از کليشهها استفاده کرد و از آنها جواب گرفت به شرطي که دست کم سطحيترين لايههاي زندگي آدمهاي امروز را مد نظر قرار دهيم نه سطحيترين لايههاي زندگي در خلاء را...فيلمساز تلاش کرده که رنگ و لعاب زيادي بر فضا و صحنه و گريم بپاشد، رنگهاي تند و شاد در لباس و رنگ ماشين و طراحي صحنه به چشم ميخورند (تلويزيون هم مدتهاست که چنين رنگ آميزي را ياد گرفته است) .انگار فيلمساز سرگردان است که چه چيزي تاثير کميک دارد و چه چيزي ندارد و هر چه به ذهنش رسيده را رو کرده است. نکته ديگر چيزي است که فيلمفارسيهاي موفق گذشته و موفقترينشان يعني گنج قارون از آن بهرهمند بودند، اما فيلمفارسيهاي امروزي يا از آن بيبهرهاند و يا به شکلي به سراغش رفتهاند که براي مخاطب ملموس نيست و آن "اميد" است. اميد به معجزه، اميد به يک جرقه، اميد به افتادن يک اتفاق متفاوت و غير منتظره، اين اتفاق، همان چيزي است که بيشتر اوقات (و البته نه هميشه) به عنوان نقص فيلمنامه نويسي فيلمفارسي به شمار ميآيد و جزء قوانين نانوشته آن نيز هست. اصلاً کدام نسل را مخاطب قرار ميدهند؟ اين حرفها حرف کيست؟ اين حرفها همان حرفهايي است که در فيلمفارسيهاي پنجاه سال پيش زده ميشد و آن موقع شايد کاربرد بيشتري داشت و فيلمسازان امروز ما براي استفاده مجدد حتي آن را به روز نميکنند.مهم اين بود که "گنج قارون"، مخاطب عام را خرسند و "اميدوار" از سالن سينما بيرون ميفرستاد.
در آثار جديد، اثر از مخاطب و جنس او و زندگي او و واقعيات او آنقدر فاصله دارد که در اميدواري شخصيتهايش شريک نميشود. براي مثال به سراغ "پسر تهروني" ميرويم. سروش يا همان پسر تهروني ناچار است در مدت کوتاهي ازدواج کند (تا اين جايش طبق قانون فيلمفارسي درست پيش ميرود) چون اگر ازدواج نکند پدرش او را به زندان مياندازد! تماشاگر ميگويد خب بياندازد! مگر چه مي شود؟ نه تماشاگر پدر او و تصميمش را جدي ميگيرد و نه زندان رفتن سروش به معني کتک خوردن و شکنجه اوست و نه قرار است اعدام شود و نه هيچ چيز ديگري از اين قبيل انتظارش را ميکشد تا تماشاگر علاقمند به رهيدن او از زندان باشد.حتي يک آبروريزي ساده و پيشگيري از آن ميتوانست بسيار موثر تر از اين زندان و آن سرگرد مهربانش (!) عمل کند. در چنين شرايطي واضح است که مخاطب در داستان و در پي آن با اميدها و آرزوهاي شخص اول بازي شريک نميشود و اما نکته آخر اخلاقگرايي است (که خوشبختانه"پسر تهروني" کمتر از ساير فيلمهاي اينچنيني خودش را درگير آن کرده) در اين نقطه بيشتراين فيلمها در حد و حدود محدوديتهاي تلويزيوني عمل ميکنند و حتي گاهي روي تلويزيون را هم سفيد کردهاند."پسر تهروني" مانند آثار مشابه گويي در خلاء نوشته و ساخته شده است. اصلاً پلي براي ارتباط ميان فيلم و مخاطب وجود ندارد وقتي مي گويد جوانهاي امروزي از يک چيزي حرف ميزنند که خودشان به آن ميگويند عشق و در واقع هوس است و ... خود نويسنده و فيلمساز هم فقط جملهاي مي گويند که ديالوگي برقرار شود و داستانشان پيش برود.
به اين مفهوم که در تعريف آنها، اخلاق داراي يک مرز کاملاً مشخص مانند سيم خاردارهاي الکتريکي است. اگر از اين سمت قدمي به جلو برداري پودر ميشوي، نيست و نابود ميشوي و به مفهوم ديگر کاملاً فاسد و مضر براي اجتماع به شمار ميروي. و در عوض در ورودي بزرگي آن سوتر براي پدرها قرار ميدهند که بدون اينکه کک شان هم بگزد ميتوانند از آن عبور کنند و به بهانههاي کلافه کننده همه چيز را زير پا بگذارند و شمشير تيز قضاوت فيلمساز که جوانترها را با يک لرزش به دو شقه مساوي تقسيم ميکرد براي آنها به چتر حمايت بدل ميشود که بارزترين نمونهاش را همين اواخر در فيلم "پاتو زمين نذار" ساخته ايرج قادري شاهد بوديم که بيشک و در اين وانفسا کلنگي بر گور دسته جمعي اخلاقيات و فرهنگ به شمار ميرود. تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 358]