واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: حوادث > داخلی - مرد ایرانی مقیم آلمان که 32 سال قبل با دلی شکسته برای ادامه تحصیل و زندگی راهی اروپا شده بود برای یافتن مادر واعضای خانوادهاش کمک خواست. روزنامه ایران نوشت: یدالله در نامهاش آورده: «سال 1335 در آبادان متولد شدم. یک ساله بودم که برادرم احمد به دنیا آمد اما افسوس که عمرش کوتاه بود و پس از چند ماه به دلیل بیماری فوت کرد و من بشدت تنها شدم. دوران کودکیام با سختیهای زیادی همراه بود تا اینکه پدر و مادرم به خاطر مشکلات شدید خانوادگی از هم جدا شدند. آن طور که شنیدهام مادرم «ملیحه» که متولد حوزه چهار مشهد بود پس از طلاق به زادگاهش برگشت. اما پدر مرحومم «عوض نریمانی» که اهل روستای «دوان» شهرستان کازرون بود مرا نزد خود نگه داشت. او پس از مدتی با زن دیگری ازدواج کرد و از همسر دومش نیز صاحب یک دختر و پسر شد. من هم تا 18 سالگی در کنار آنها زندگی کردم. هنوز زخمهای دلم خوب نشده بود که توفان دیگری زندگیام را به هم ریخت. خبر تلخ بود، اما افسوس که حقیقت داشت، چرا که سال 1354 و در یک روز تلخ و شوم پدر و مادرخواندهام در سانحه رانندگی در جاده آبادان - اهواز، کشته شدند. پس از این حادثه دردناک چند وقتی با خواهر و برادر ناتنیام زندگی کردم. بعد هم با کمک و یاری آنها و با دلی شکسته برای رهایی از زندگی پر اندوهم راهی آلمان شدم. داشتم میرفتم اروپا و دلم میخواست فقط درس بخوانم تا حواسم پرت شود و یادم نیاید که چه زندگی تلخ و سرنوشت تاریکی داشتهام. چرا که زندگیام همیشه شبیه طناب پوسیدهای بود که هرچه زمان بیشتر میگذشت جدایی را در تار و پودش بیشتر احساس میکردم.در هوای سرد آلمان دلم برای آفتاب سوزان آبادان هم تنگ میشد. دلم برای خیلی چیزهای دیگر هم تنگ میشد... برای برادرم احمد، پدر و مادرم و همه خاطرات تلخ و شیرین گذشته. چند سال بعد همزمان با پایان تحصیلاتم و یافتن شغلی مناسب با یک دختر آلمانی ازدواج کردم. با این وجود یک لحظه هم از یاد مادر و خانوادهام غافل نبودم. به همین خاطر طی سالهای گذشته با کمک دوستان و آشنایان به تلاش برای یافتن سرنخی از عزیزان گم کردهام ادامه دادم. اما افسوس که تاکنون به نتیجه نرسیدهام. سرانجام پس از 32 سال دوری از وطن، چند ماه قبل همراه همسرم به ایران آمدم و در ملاقات با یکی از دوستانم متوجه شدم بخش جویندگان عاطفه روزنامه ایران با انتشار گزارشها و اخبار مربوط به سرگذشت زندگی افرادی شبیه من در حل مشکلات مردم و بویژه دلشکستگان تلاش میکند. بنابراین وقتی به آلمان بازگشتم با هزار امید و آرزو نامهای برایتان ارسال کردم. شاید دل غمگین من هم در گوشه غربت شاد شود.... خدا میداند در تمام شبهایی که با چشمان اشکبار سر بر بالش میگذاشتم دست به سوی آسمان گرفته و از خالق بیهمتا کمک خواستهام چرا که حسی به من میگوید جایی در این گوشه دنیا مادرم هم به یاد من است. دلم میخواهد اگر روزی مادرم را یافتم تمام درددلهایم را برایش با گریه بگویم. حالا هم سطر سطر این نامه را با توکل به خدا برای شما مینویسم برای شمایی که بعد از خدا تنها امیدم برای رسیدن به آرزوی دیرینهام هستید. هنوز بعد از حدود 50 سال دلم برای آغوش مادرم تنگ است. به همین خاطر نذر کردهام. نذر امام رضا (ع) و از امام هشتم خواستهام مادر مهربانم را به من برگرداند. راستی که چقدر دلم میخواهد روزی برای مادرم بنویسم «ما داریم برمیگردیم تا برای همیشه در کنارت باشیم». پس اگر نشانی از مادرم داری با گروه جویندگان عاطفه روزنامه ایران - 88761621 - تماس بگیر و از یک عمر تنهایی و رنج دوری از مادر نجاتم بده. /56
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 528]