تبلیغات
تبلیغات متنی
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
راهنمای انتخاب شرکتهای معتبر باربری برای حمل مایعات در ایران
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1866419309


گفتگویی درباره همه چیز، با شهاب حسینی
واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی:
گفت و گویی درباره همه چیز، از زندگی تا سینما، با شهاب حسینی تغییر نکنی، باختهای سینمای ما - تلويزيون كم كار و بيحاشيه ابتداي دهه هفتاد، يك برنامه عصرانه براي نوجوانان و جوانان داشت كه مجرياش هم پرانرژي بود و هم حرفهاي عجيبوغريبي ميزد. شهاب حسيني، همان مجري سرحال و پرانرژي، در فاصلهاي كوتاه بهعنوان بازيگر در سريال «پليس جوان» حاضر شد و بعد از چند قسمت خودش را مطرح كرد. تلويزيون بيسروصداي آن سالها ديگر ستارهاي جوان داشت كه همه را به آينده اميدوار ميكرد. شما شروع بهكار را بگذاريد در همان سالهاي بيحاشيه و جلوتر بياييد تا همين سالها كه او ديگر بيش از 15 فيلم سينمايي در كارنامهاش دارد و با كارگردانهاي خوبي هم كار كرده است. شهاب حسيني اين روزها، همان شهاب حسيني روزهاي شروع است. همچنان به نقدها و نظرات سازنده ديگران خوب گوش ميدهد و ميگويد. هنوز در آغاز راه بازيگري است و نبايد به او ستاره خطاب كرد. او همچنان ميخواهد تجربه كند و بعد از يك دهه حضور فعال در سينما و تلويزيون بازي در هر فيلم و سريال را يك تجربه ميداند. اگر ميبينيد پاي حرفهايش نشستهايم بهخاطر نگاه به همين يك دهه است. به روزهاي اوج و فرود، به روزهاي پركاري و كمكاري و بهخاطر سر زدن به تمام كوچهپسكوچههاي ذهن بازيگر. موافقید اول عکس بگیریم؟ شرايط خيلي مهم است، گاهي اوقات آنقدر انسان در تلاطم زندگي و كار قرار ميگيرد كه حفظ آرامش، كار بسيار سختي است. به همين دليل هميشه خواهش ميكنم كه از عكس كار استفاده شود. همه ستارههاي سينما كه شناخته شده هستند چنين وجه تصويري هم دارند. خواهش ميكنم كه راجع به ستارهها صحبت نكنيد. من الان مدتهاست كه راجع به همين موضوع مصاحبه ميكنم كه چرا ستاره، چرا ستاره نه؟ خوشبختانه بنده جزو ستارهها به حساب نميآيم. چرا اينطور فكر ميكنيد؟ دوست نداريد جزو ستارهها باشيد يا فكر ميكنيد ستاره محسوب نميشويد؟ گويا اينطور است. تا جايي كه از بازتاب سوالاتي كه در مصاحبهها مطرح شده اينطور متوجه شدهام كه خيليها يك جدول تهيه كردند و براي خط سير بازيگرها منحني رسم كردند و براساس همان فرمول، همه بازيگرها را ميسنجند و تعيين ميكنند كه طبق آن نمودار چه كسي Star هست چه كسي نيست. شهاب حسيني ستاره نيست؟ آره، خوشبختانه. طبق آن نمودار شهاب حسيني ستاره نيست. تعريف خود شما از ستاره چيست؟ سوال سخت نپرسيد. وقتي ميپذيرد كه ستاره نيستيد حتما معيارهايي براي ستاره شدن در نظر ميگيريد كه خودتان را داراي آنها نميدانيد. من هيچوقت با خودم نگفتهام كه n سال كار ميكنم تا از نقطه A به نقطه B برسم. نميتوانستم چنين پيشبينياي بكنم. شايد اولين كارم آخرين كار من بود، پس موظف بودم آن كار را تا جايي كه ميتوانم بهخوبي انجام دهم. تعريفي كه از بيرون براي جنس هنرمند و ورزشكار صورت ميگيرد براساس الگوهايي است كه من از آنها خبر ندارم. نميدانم چي بعلاوه چي منهاي چي مساوي ميشود با سوپراستار. در اغلب مصاحبههاي اخير به من گفتهاند كه شهاب حسيني! به تو ميگويند بازيگر فرصتسوز يا ميتوانستي سوپراستار باشي ولي حالا نيستي و.... معلم تجربه، به من آموخته كه چطور حركت كنم. اين معلم تجربه من را گوشمالي داده، از او جايزه هم گرفتهام. تشويق هم شدهام، سيلي هم خوردهام. اينطور نبود كه من هميشه نمره خوب بگيرم و قدمهايم را پشت سر هم طي كنم. نوسان و شكست هميشه وجود داشته است. فيلمي داشتهام كه در اكران موفقيت داشته، از طرفي فيلمي هم داشتهام كه فقط 2 روز اكران شده، و تمام زحمتها و در باران ايستادنها و در سرما لرزيدنها طي 2 روز مثل يك حباب تركيده و رفته. اين براي من تجربه است. اگر سوپراستار را به بازيگر پرفروش تعريف ميكنند، من سوپراستار نيستم. لااقل شايد زمان پرفروش بودن فيلمهاي من الان نيست و من هم هيچ عجلهاي براي اين ماجرا ندارم. چون بازيگرهاي مرد از 40 سال به بعد زماني كه به پختگي ميرسند خودشان را نشان ميدهند، البته به شرطي كه پشت آن حداقل 15 10 سال سابقه كار بوده باشد. مثلا در فيلم پدرخوانده 1 بازيهاي شاهكارتر از آلپاچينو را بسيار ميبينيم ولي آلپاچينوي امروز قاعدتا از آلپاچينوي آن زمان خيلي پختهتر و بهتر است. در آن فيلم هم خيلي خوب بازي كرده ولي بعد از آن فيلمهايي ميبينيم كه اگر آلپاچينو بازيگر آنها نبود هرگز به موفقيت نميرسيدند. شايد به اين دليل باشد كه در جواني هنر و استعداد، تحتالشعاع چهره است ولي وقتي بازيگر به پختگي ميرسد خود هنر بازيگري است كه خودش را نشان ميدهد. دقيقا همينطور است. به هر حال اگر بخواهيم از نظر marketing به سينما به چشم يك بيزينس پولساز نگاه كنيم، نبايد خودمان را گول بزنيم؛ سينما در ايران سينماي اقتصادي و پولساز و فرامرزي نيست. پس بهتر است تعاريفمان را با توجه به امكانات و شرايط و محدودهاي كه داريم ارائه دهيم. در جهان بازيگراني وجود دارند كه بالاي 20 ميليون دلار دستمزد ميگيرند و عضو فعال يونيسف هستند. اين بازيگران وجهه جهاني دارند. بعضي از بازيگران متعلق به بشريت هستند. اگر نام چنين فردي را بگذاريم سوپراستار من قبول دارم. يك نسبتي وجود دارد. يك بازيگر هست كه در يك مقياس عجيب و غريبي سوپراستار است، يك بازيگر هم در محدوده كشور خودش سوپراستار است. تناقضي وجود ندارد. تناقضي ندارد ولي تعاريفشان فرق ميكند. وقتي گفتي اگر تعريف سوپراستار را معادل پولساز بودن بگيريم من سوپراستار نيستم، اين نكته را در خودش داشت كه براساس تعاريف و معيارهاي ديگري سوپراستار هستي. اين بستگي به تعريف امروز آن دارد. شايد 10 سال ديگر تعريف آن عوض شود. تعريف شخصي و برداشت افراد، ماجرايي ديگر است ولي شهاب حسيني هم در سينما موفق بوده و هم در تلويزيون به اوج محبوبيت رسيده، و ديگر نميتوان گفت كه صرفا يك جرقه بوده و به خاطر چهره و تيپش معروف شده چون تو هم فيلم هنري بازي كردهاي و هم فيلم بفروش داشتهاي. به هر حال به نظر من اين همان چيزي است كه ديگران در مورد آن فكر ميكنند و آن را تجربه و تحليل ميكنند. من در بطن حركتم هدف ديگري دارم. مثل هر انسان ديگري، مثل شما. مثلا نشريه شما با خيلي از نشريات ديگر متفاوت است، به دليل قطعاش، كيفيت و مطالبش و... اين حاصل انديشه شماست. شما با اين انديشه آمدهايد كه بگوييد ما ميخواهيم، به سهم خودمان يك تحول در كارمان ايجاد كنيم و به سليقه مخاطب بيشترين احترام را بگذاريم و كار ميكنيم كه مخاطب مجله ما را آرشيو كند. اگر چنين اتفاقي افتاد، اين موفقيتي است كه شما به دست آوردهايد. در مورد كارهايم همينطور است، اينكه به گذشته نگاه كنيم تا ببينيم در تاريخ هنر مملكتمان چه اتفاقهايي افتاده خوب است. اما اينكه از گذشته براي تكرار موفقيتهايمان استفاده كنيم جواب نميدهد. امروز بايد با نگاه به گذشته، به آينده چشم داشت. شما براي كسب موفقيت چه ميكنيد؟ اول از همه به خدا توكل ميكنم. اين كار را همه ما ميكنيم با توجه به صحبتي كه راجع به سهم تجربههاي گذشتهات داشتي، اتفاقهايي كه در بيرون و درون تو افتاده چه تاثيري روي تو داشته؟ تصور كنيد كه من قرار است يك قايق بسازم و با آن يك اقيانوس را طي كنم. به راحتي ميتوانم بگويم كه در 12 10 سالي كه از سابقه كاري من ميگذرد، خيلي از ساحل دور نشدهام. در تمام اين مدت من مشغول امتحان كردن و رفع نواقص اين قايق بودهام. يعني هميشه خواستهاي كه حاشيه امنيت خودت را حفظ كني؟ نه، قطعا از ساحل فاصله گرفتهام ولي طي كردن اقيانوس تصور ذهني من است. بايد ببينم اين قايق در برابر موجهاي مرتفع و صخرهها چقدر مقاوم است و.... من تلاش خودم را ميكنم كه خردم، كارم و يافتههايم را آزمايش و پردازش كنم. سعي ميكنم به محصولي برسم كه براي من و كارم حركتي رو به جلو باشد. من ترجيح ميدهم به جاي واژه سوپراستار يا استار يا ستاره از لفظ مشاهير استفاده كنيم. تو يكي از چهرههاي مشهور سينما و تلويزيون هستي، نمونه مشابه تو وجود ندارد. حتي در دنيا هم خيلي بازيگر سينمايي و تلويزيوني نداريم. در ايران فقط شهاب حسيني است كه جمع اضداد را دارد، اين اتفاق چطور افتاد؟ (حتي تو پيشنهادهاي همزمان بسياري براي بازي در تلويزيون سينما داري) من كارم را از تلويزيون شروع كردم و اولين پلههاي ترقي را در آنجا پيمودم و به نوعي به آن دوره از كارم مديونم. دورهاي كه از تئاترهاي دانشجويي شروع شد. مدتي بعد بازي در نمايشنامههاي راديويي و گويندگي به آن اضافه شد. ما با اغلب بچههاي بازيگري كه كار طنز ميكنند تيمي داشتيم كه به شهرهاي مختلف ميرفتيم و برنامههاي شاد اجرا ميكرديم. من آيتم روي صحنه بازي كردهام و فهميدم كه كارم طنز نيست و در اين زمينه بشدت بياستعداد هستم. شايد در زندگي عادي خلاقيت خنداندن ديگران را داشته باشم ولي در بازي اينطور نيستم. زيبايي طنز اين است كه از يك عمق و ژرفا بيرون ميآيد. به اين ترتيب بچهها كار طنز را ادامه دادند و من شومن بودم. سلام و عرض ادب و... چه كساني در آن تيم بودند؟ ميگويم ولي درج نكنيد: نادر سليماني، نصرالله رادش، يوسف صيادي، يوسف تيموري، رضا شفيعيجم. حالا اجازه بده بنويسيم. اماچه سالي اين برنامهها را اجرا ميكرديد؟ 75 76. در فرهنگسراي شفق،كيش و اراك. اوايل كار كمي تپق ميزدم. بعد به تدريج با تماشاگر ارتباط پيدا كردم و توانستم ادامه دهم. به چه دليل تو را براي اين كار (اجرا) انتخاب كردند؟ اينها همه پله بود. آن زمان من تئاتر دانشجويي كار ميكردم، يكي از بچههايي كه در آن تئاتر كار ميكرد دستيار آقاي فردرو شد، ايشان ميخواستند مجموعهاي به نام «جمعهها با شبكه 2» تهيه كنند. آن دوست ما موظف شد براي آيتم درطنز بازيگر انتخاب كند، بديهي بود كه اول سراغ ما آمد كه يك سال بود با هم تئاتر كار ميكرديم. آنجا بود كه من با 2 نفر آشنا شدم كه يكي كامران ملكمطيعي و ديگري نادر سليماني بود. از طريق كامران براي گويندگي در راديو دعوت شدم و از طريق نادر به آن تيم رفتم. در آن برنامهها بين مردم مسابقه اجرا ميكرديم، مثل مسابقه خوانندگي و...و خلاصه جو شاد ايجاد ميكرديم و هر چقدر انسان از كاري كه ميكند انرژي مثبت كسب كند اعتماد به نفساش براي ادامه كار بيشتر ميشود. در همين ايام يكي از دوستانم به من گفت: «آقاي رسول يك برنامهاي را براي شبكه دو تهيه و توليد ميكند به اسم اكسيژن و براي مجري آن تست ميگيرد». بين 150 نفر در تست شركت كردم و لطف خدا كه همواره همراهم بوده انتخاب شدم. به اين ترتيب كار من در تلويزيون شروع شد. آن برنامه خيلي موفق بود. در آن زمان اميرحسين مدرس و كاميار اسماعيلي در برنامه نيمرخ اين راه را هموار كرده بودند و ما در برنامه اكسيژن يكسري موزيكهاي پاپ و رپ كار كرديم كه خيلي باعث جذابيت برنامه شد. اجراي شما در آن زمان خيلي انرژيك بود، شهاب حسيني امروز نشاني از آن همه انرژي ندارد. يكي از بدترين حرفهايي كه 2 نفر بعد از يك زمان طولاني به هم ميزنند اين است كه فلاني تو اصلا تغيير نكردهاي. آن زمان مجرد بوديد؟ نه من از سال 74 متاهل هستم. شادابي كه در آن اجرا داشتي...؟ فضاي آن برنامه ميطلبيد كه اجرا آنطور باشد. من از ابتدا با مسووليتهاي زندگي خانوادگي وارد اين حرفه شدم. كساني كه اين مسووليت را دارند ميدانند كه چقدر دغدغههاي خاص خودش را دارد ولي آن برنامه ايجاب ميكرد كه اين اتفاقها در آن بيفتد. بنابراين من يك دورهاي از كارم را به تلويزيون و جوابي كه مردم و مخاطبين به من دادهاند مديون هستم و حالا كه در سينما 4 3 فيلم بازي كردهام نميتوانم بگويم خداحافظ تلويزيون و مخاطبين تلويزيون! چون اگر اين كار را بكنم احساس ميكنم تمام استقبال و جواب مثبتي كه گرفتم را تبديل به پلكان كردهام و از آنها رد شدهام و بالا رفتهام. اينطور نيست. همه ما در اين جامعه مثل خانواده هستيم. همه هم از شرايط يكساني برخوردار هستيم و مشكلات و نقاط قوتمان چنين است. اگر نانواي محلي شما نان خوبي به دست شما بدهد ارزش دارد. بازيگر اگر بازي خوب ارائه دهد ارزشمند است، شما اگر نشريه خوبي داشته باشيد ارزش داريد. تلويزيون يك امتياز دارد و آن اين است كه آدم به آن وسيله به بطن جامعه ميرود ولي در سينما طيف كمتري به سينما ميروند. ولي در تلويزيون كساني كه سينما ميروند و در شهرستانها بازيگر را ميبينند. اين بخش قضيه چقدر برايت مهم بوده است؟ وقتي شما به عنوان مجري كار ميكنيد ناچاريد كه گويشات را تقويت كني، اين موضوع براي بازيگر يك نقطه مثبت است. بازيگراني هستند كه تا وقتي دهان باز نكردهاند نميتوانيم با آنها ارتباط برقرار كنيم ولي وقتي با گويش خودش مينوازد و خوشآهنگ حرف ميزند، انسان را جذب ميكند. من اگر در كار اجرا نميرفتم به اين گويش نميرسيدم. سينما يك هدف را دنبال ميكند. ما يك قصه تعريف ميكنيم كه در آن يك سري آدم وجود دارند. اين آدمها ميتوانند هر كدام از ما باشند. در داستاني كه اين افراد شكل ميدهند يك حرفي نهفته است كه تماشاگر، آخر ماجرا بايد آن را درك كند. خيلي از فيلمها بودهاند كه در انسانها دگرگونيهاي عميق ايجاد كردهاند مثل فيلم «ديگران». وقتي من اين فيلم را در «سينما فرهنگ» ديدم نميدانستم كه مردهام يا زندهام. روحم يا جسمم. اين فيلم را من صرفا به خاطر خانم نيكول كيدمن دوست ندارم هرچند كه ايشان بازي حرفهاي و محشري داشتند ولي درواقع عضو موثر يك تيم بوده است، چون من همان قدر كه لحظات برجسته بازي خانم كيدمن را به خاطر سپردهام، لحظههايي از بازي آن مستخدمه را هم به ياد ميآورم. موسيقي فيلم، تدوين، دكوپاژ، همه و همه بسيار موثر بودند. يك دانه سنگ شايد به خودي خود ارزشي نداشته باشد ولي وقتي دانههاي بيشتري در كنار هم قرار ميگيرند شكل يك تنديس يا يك فرم را ارائه ميدهند. پس به نظر شما بازيگر براي رساندن يك مفهوم يا ايجاد يك هنر متعالي كمك ميكند؟ بازيگر،آدم يك قصه است. در اين قصه مهم نيست كه من خوش بدرخشم يا نه. مهم اين است كه من آن قصه را باور كنم و كاري كنم كه تماشاگر هم آن را باور كند. اين نظر خيلي متواضعانه است. نه، اصلا. يك موضوع را نبايد در نظر گرفت. وقتي يك نفر در كارش سختي ميكشد يعني نسبت لذت بردنش به سختي كشيدنش يك به 10 است. كاري كه ارائه ميدهد خيلي ارزشمند است. هيچ بازيگري نيست كه از كار خودش لذت نبرد. بازيگر هنگام بازي در وهله اول خودش از كار خودش لذت ميبرد. وقتي كات ميدهند ديگران به او ميگويند كه چه كرده است. به هر حال لحظهاي كه بازي صورت ميگيرد بازيگر لذت ميبرد و وقتي بازيگر احساس لذت ميكند سهم خودش را از كار ميگيرد. حالا موظف است اين لذت را به ديگران هم منتقل كند. البته منظورم اين نيست كه نگاههاي دلبرانه به تماشاگر بكند،گاهي اوقات وقتي نقش اقتضا ميكند تماشاگر بايد از من بدش بيايد. ما شخصيتهاي قصه هستيم و نميتوانيم كاري غير از قصه بكنيم. البته ميتوانيم نقشمان را چند وجبي كنيم تا به باور تماشاگر برسد. مثلا آدم خوب را از تمام وجوه خوب نشان ندهيم. وقتي شخصيت را چند وجهي نشان دهيم نقش براي تماشاگر ملموس و بازي بازيگر درخشان ميشود. همه بازيگران كار ميكنند كه بدرخشند، ولي نتيجه كار بستگي به نوع مانيفست و ديدگاهي كه درمورد كارشان دارند، برميگردد. بعضيها ميآيند و معتقدند همه شرايط جمع شده تا من بدرخشم و به چشم بيايم. اين يعني تير خلاص. اگر آقاي رونالدينيو به اين حس برسد كه همه توجهات روي من متمركز است بازي خوب خودش را ارائه ميدهد. به من شهاب حسيني بازيگر، چه ربطي دارد كه كارگردان از من كلوزآپ بگيرد يا اكستريم كلوزآپ بگيرد يا لانگشات يا اكستريم لانگشات. من در آن لحظه شخصيت يك قصه هستم كه از زاويه چشم كارگردان نشان داده شدم. اگر بازيگر خوبي باشم از زاويهاي ديگر هم مورد توجه تماشاگر قرار ميگيرم. وقتي شما وارد مقوله عشقبازي با كارتان ميشويد به ماجراهاي ديگر فكر نميكنيد. مجنون هيچ وقت فكر نميكرد مردم پشت سرش چه ميگويند، چون عاشق بود. در جهان اينطوري به كارشان نگاه ميكنند. ديشب من فيلمي ديدم به اسم (King) داستان آدمي بود كه ميتوانست زندگي خودش را كنترل كند. اين فيلم كمدي بود ولي دقايقي شما بغض ميكردي و اشك ميريختي. اين فقط حاصل عشق كردن با كار است. شما چقدر از كارتان لذت ميبريد؟ من وقتي تماشاگر از كارم راضي است لذت ميبرم. ولي هيچ وقت كاري كه انجام دادهام به نظر خود من آرماني و ايدهآل نيست. هميشه به نظرم ميتوان بهتر بود. پس آدم سختگيري هستيد. الان فهميدم به چه كسي ميگويند سوپراستار. سوپراستار كسي است كه بتواند از تمام داشتههاي دروني خودش به نحو احسن يا نزديك به كمال استفاده كند. اين شخص ديگر انسان نيست يك ابرانسان است. كسي كه 56 زبان صحبت ميكند، چند نوع ورزش حرفهاي، ساز را زيبا مينوازد، خوب صحبت ميكند، دست به قلم است و... اين ديگر خيلي كمالگرايي است. انسان يك مدل از خداوند است كه آفريده شده است. به نظر خودت حركت كردن جلوتر و رفتن و تجربههاي عجيب و غريب داشتن چگونه به دست ميآيند؟ يك زمان شما يك فيلم كار ميكنيد، اتفاقاتي كه براي آن فيلم ميافتد به شما نشان ميدهد كه دفعه بعد چقدر بايد راه برويد. مثلا براي من افتخاري بوده كه در كنار آقاي خسرو شكيبايي كار كنم. دريايي از تجربيات خلاق در لحظه، من كاري نداشتم كه آن فيلم ميفروشد يا نميفروشد. من فقط ميخواستم بروم با عموخسرو كاركنم. رفتيم و در شرايط بسيار سخت در زمستان چالوس شبها كار ميكرديم. تا به حال پيش آمده كه كاري را كه نپسنديدي، صرفا به خاطر شرايط مالي زندگيات قبول كني؟ نه، نشده. به اين خاطر ميگويم كه قبلا سه چهار فيلم، تلهفيلم، سريال و اجرا پروژه همزمان به من پيشنهاد شد كه اگر آنها را قبول ميكردم ميتوانستم 7060 ميليون به دست بياورم. اگر اين پول را گرفته بودم الان خانهام را خريده بودم و راحت در خانه خودم زندگي ميكردم. بعد ميتوانستي سالها هر فيلمي كه دلت خواست بازي كني و هر پيشنهادي را كه نميپسنديدي رد كني. بله. چون آن 7060 ميليون تومان پول خونم بود. نجومي ميتوان گفت ديه هنري من بوده. تا به حال به آن شكل كار نكردهام. البته كارهايي بوده كه كرديم و دستمزد آن را گرفتهايم. ولي به نظر من در هر كاري كه قبول ميكنيم بايد از آن چيزي كسب كنيم. ضمن اينكه معتقدم بازيگر بايد شعور را در خودش پرورش دهد كه جايگاه خودش را در فيلمنامه تشخيص دهد و ببيند ميتواند در اين جايگاه قرار بگيرد يا نه. صرفا به اين دليل كه پيشنهادي به ما شده دليلي ندارد كه آن را بپذيريم. در زندگي به دنبال چه هستي؟ به خدا نميدانم. در حال حاضر من دارم پيچهاي يك جاده مهآلود و پرپيچ و خم را طي ميكنم كه نميدانم پشت پيچ بعدي چه چيز در انتظارم است. كجا ميروي و چرا؟ اگر بايستم يخ ميزنم. اگر بايستم بايد تا ابد همان جا بمانم. ميتواني مسير را عوض كني. مگر اين جاده به كجا ميرسد؟ اين جاده بعد از طي كردن پيچ و خمهايش از نظر من به يك دشت سبز و خرم با گل و پروانه ميرسد. من به آن اميد حركت ميكنم. اين كه استعاره است، غايت كار حرفهايات چيست؟ ميخواهم آدمي باشم كه بعدها از من ياد شود. چرا نخواهم يكي از مشاهير باشم؟ اين روزها كم كم سروصداي كار در مجامع بينالمللي و مشترك درميآيد. بالاخره سينماي ايران با تمام مشكلات و مسائلي كه داشته خودش را در دنيا معرفي كرده، سينماي ايران ميگويد من سينماي ايران هستم، سينماي پرطمطراق هند نيستم كه در آرشيو سالانه 900800 فيلمي آن، كمتر فيلم جدي ميتوان پيدا كرد. ميگويد من سينماي تركيه و سينماي كشورهاي عربي، افغانستان و پاكستان نيستم. خيلي جالب است من يك سفر به مجارستان كه يك كشور درجه دوم اروپايي است، داشتم. در آنجا به سينما رفتم. كسي كه بليط ميفروخت از ما پرسيد از كجا آمديد؟ وقتي گفتيم از ايران گفت آهان، عباس كيارستمي، بهمن قبادي. من آنجا به سينماي ايران افتخار كردم كه يك بليتفروش مجارستاني ما را ميشناسد. اگر سينماي ما تا اينجا جلو آمده به همت همينها بوده است. آقاي كيارستمي، آقاي بيضايي بايد باشند چون اينها افرادي هستند كه به تعالي در كارشان فكر كردهاند. من هم ميخواهم در اين جلو رفتن سهم داشته باشم. ماجراي آن فيلم فرانسوي چه بود؟چطور شد در فيلم يك كارگردان فرانسوي بازي كردي؟ اسرار ازل را نه تو داني و نه من. اين اتفاق براي من مثل ابر و باد و مه و خورشيد پيش آمد. همه چيز دست به دست هم داد. اين خانم فرانسوي تدوينگري است كه در هاليوود زندگي ميكند. گويا در چند نوبت هم كانديدا شده، تهيهكننده يك فيلم كوتاه هم بوده كه برنده يك جايزه نقدي خيلي خوب شده است كه آن جايزه قطعا براي ساختن يك فيلم سينمايي بلند كافي بود. يك تهيهكننده بسيار حرفهاي هم پشت اين كار قرار گرفته،تهيه كننده اين فيلم سه چهار تا فيلم را به طور همزمان هندل ميكرد. به طوري كه از شوشتر براي يك قسمت آن پروژهها با مدير برنامههاي آقاي برد پيت و آقاي ديكاپريو مذاكره ميكرد. قرار بود اين فيلم در لبنان فيلمبرداري شود كه شرايط لبنان فراهم نشد. بعد قرار شد در عراق كار انجام شود كه آن اتفاق هم نيفتاد. نهايتا تصميم گرفته شد كه فيلم در ايران فيلمبرداري شود. خدا را شكر. چون تهيهكننده ما خانم طائر بود و براي cast هنري اين كار اين مساله را مدنظر داشت كه آدمهايي را انتخاب كند كه داراي گروههاي دروني نيستند و ميآيند كه كار كنند. منظورتان از گرههاي دروني چيست؟ بعضي آدمها دو تا حركت دارند كه فلان تهيهكننده آن را ديده. در آن لحظه چيزي نگفته ولي دفعه بعد ديگر سراغ آن بازيگر نميرود. ما نياز داشتيم وقتي اين خانم به ايران ميآيد، شرايط «مهمان حبيب خداست» را فراهمكنيم. با بچهها صحبت كرديم و گفتيم غر زدن و ناراحتي را تعطيل كنيم. چون وقتي اين آدم از ايران ميرود سفير نوع سينماي ايران است. در اين كار بهرام بدخشاني كه از حرفهايترين فيلمبرداران ماست، پشت دوربين قرار گرفت، مهران ملكوتي صدابردار است، آقاي ميلاجي و تيماش كار صحنه را انجام دادند و من متوجه شدم آنچه سوار تكنيك در اين آدمها مشترك است خصيصه همراهي و اعتقاد به كار گروهي بوده است. همه آمده بودند كه گل بزنند. رونالدينيو نداشتيد؟ اگر هم داشتيم مجابش كرديم كه در خدمت فيلم باشد. به هر حال روند كاري كه من با هر اعتقادي طي كردم منجر به اين شد كه از آن دفتر كاري با من تماس بگيرند. وقتي من فيلمنامه را خواندم به آن خانم گفتم دقت كنيد كه هدفتان از ساختن اين فيلم نشان دادن يك سري محدوديتها نباشد. شما آمدهايد يك فيلم بسازيد و فيلم با قصه و داستان پيش ميرود. شايد بهتر باشد همان شكوهي كه در فيلمهايتان رعايت ميكنيد اينجا هم ملاحظه كنيد. خلاصه ما به اين ترتيب كار را شروع كرديم. سر بعضي از سكانسها با هم بحث كرديم و گاهي از دست هم دلخور شديم. ولي پايان روز هميشه ميگفتيم آن دلخوري و بحث لازم بود چون به كار كمك ميكرد و هيچ مساله شخصياي پشت آن نبود. فرآيندي شكل گرفت كه تهيهكننده و كارگردان با رضايت قلبي ما را ترك كردند و رفتند. يكسري راش با خودشان بروند كه قاعدتا از زمان تدوين، خاطراتي را برايشان يادآوري ميكند كه اگر اين خاطرات شيرين باشند به نفع ماست. به هر حال كار با اين كارگردان و تهيهكننده اين طور نبود كه من با خودم بگويم بهبه، يك تهيه كننده خارجي و بروم در آن فيلم بازي كنم. به هر حال دلت كه ميخواست چنين تجربهاي داشته باشي. چرا كه نه. قاعده داشتن چنين تجربياتي مسير برنامه داشتن است. اين فيلم قرار بود كه در «جشنواره كن» شركت كند. اگر اين فيلم در جشنواره كن به نمايش دربيايد و مردم از تصاوير و نور و موسيقي و بازيهاي آن لذت ببرند، آن وقت است كه نقش آن agent يا مديربرنامه هويدا ميشود. به هر حال بهتر است كه انسان اميد به آينده را حفظ كند ولي از آنجا كه هيچكس نميداند يك ثانيه بعد قرار است چه اتفاقي بيفتد، بهتر است براي لحظه حال بازيگرهاي خوبي باشيم و در سكانسهاي زندگي خوب بازي كنيم. شايد من هم بدون آنكه خبر داشته باشم يك سري گرههاي دروني داشته باشم ولي اين گرهها با كار من اصطكاك ايجاد نميكند، كار را مختل نميكند و جلوي جريان كار را نميگيرد. باعث تغيير مسير كار نميشود. من سعي ميكنم گرههاي دروني خودم را در خلوت باز كنم. موزيك گوش ميكنم، فرياد ميزنم وگريه ميكنم. همسرتان؟ خيلي سخت است. كساني كه با هنرمندان يا بازيگران زندگي ميكنند از زندگي خودشان چيزي نميفهمند. جدا از ساعتهايي كه سركار دور از خانواده هستيد چه مشكلاتي در خانه ممكن است به واسطه روحيه هنرمند شما ايجاد شود؟ بدبختانه وقتي كار ما تمام ميشود فايل كار را نميبنديم. رابطه ذهني ما هم چنان با آن كار مقطعي ميشود. اين فكر كه مورد كار، در خانه، زمان ديدن فيلم حتي اخبار تمام مدت با من است ولي بچه من متوجه نميشود كه من دارم به كارم فكر ميكنم. بچه پدرش را ميخواهد. پدري كه با او بازي كند و... نميتوان به بچه گفت من از اين ساعت تا اين ساعت ميتوانم با تو باشم؛ يا اين هفته نه، هفته بعد يا بيار و.... به همين خاطر بين زندگي خانوادگي و زندگي هنري يك تفاوت 180 درجهاي وجود دارد. ميگويند فلاني شغلش ماموريتي است. 6 ماه خانه است و 6 ماه ماموريت است. اين آدم برنامهريزي ميكند كه براي هر شش ماه چه كار كند. ولي وقتي تايم كار آدم مشخص نيست روز و شب و تعطيل و غيرتعطيل در آن معني ندارد. براي خانواده بازيگر خيلي سخت ميشود. وقتي به منزل برميگردي خيلي سخت است نقش مرد خانه بودن را بازي كني؟ بله يك جاهايي سخت ميشود. چون تنهايي يكي از عناصر خيلي خيلي مهم براي بازيگري است و اين تنهايي، انسان را وادار به فعاليتي كه به آن ميل دارد ميكند. اين فعاليت ميتواند موزيك گوش دادن باشد يا نوشتن و حتي خواندن. اين كارها پازل آدم را تكميل ميكند. يكي از كساني كه در كنار تو اين ويژگي را دارد، محمدرضا فروتن است كه در كنار حواشي زندگي هنري زندگي خانوادگياش را دارد و شما توانستهايد مشكلاتي كه در تمام زندگيهاي خانوادگي وجود دارند را وارد كار هنريتان نكنيد. چهبسا خيلي از هنرمندان بزرگي كه نتوانستهاند مرز بين اين دو را حفظ كنند و در حواشي زندگي خانوادگي فرو رفتهاند ولي تو به خوبي توانستهاي تعادل اين دو جريان را حفظ كني. من هميشه تلاشم اين است. گاهي اوقات آدم به مو ميرسد، مهم اين است كه نگذاريم پاره شود. ولي به مو رسيدن واقعا دست خود آدم نيست. ممكن است در قعر شرايط روحي، خودش را از همه چيز گلهمند باشد. ولي يك نگاه منصفانه به زندگي روحيه را برميگرداند. اگر 8 تا اسكار هم در گنجه خانهات حفظ كني، تاريخ ميشود. ولي اثري كه تو از خودت به جا ميگذاري نسل به نسل منتقل ميشود. مثلا فرزند تو ثمره انديشه توست. من متاسفانه در اين زمينه هم آدم موفقي نبودهام. يعني نتوانستهام پدر خيلي خوبي براي فرزندم باشم. بعضي از بيحوصلگيهايم را آن بچه تحمل كرد. اما اگر قرار باشد هم هنرپيشه باشي، هم پدر فرزندنت باشي، هم همسر باشي و هم براي پدر و مادرت فرزند باشي بايد تلاش كني كه حتي شده نيمبند آن را حفظ كني و وضعيت افراد را جلب كني. الان تا چه حد رضايت اطرافيان را جلب كردهايد؟ من هميشه معتقدم كيفيت زندگي را بايد حفظ كرد. كميت مهم نيست. بالاخره يك سقفي هست، لباس و اتومبيل و تنپوشي در حد بضاعت به دست ميآيد. من بايد سعي كنم كيفيت زندگيام را حفظ كنم، قبول دارم كه اگر پشت سر هم كار كنم از اطرافيانم وقت دزديدهام، ولي هدفم اين بوده كه آنها در زندگيشان احساس آرامش كنند. آيا شما در زمانهايي كه كار كمتري داريد يا بين كارهايتان، خانواده را به مسافرات ميبريد تا جبران وقتهايي كه نبوديد را بكنيد؟ يا بين كارهايتان فاصله مياندازيد تا بيشتر در خدمت آنها باشيد؟ به خصوص در دوره اوايل فعاليت هنري، بايد از خانواده خواهش كنيم كه خودشان را با ما هماهنگ كنند، چون من مجبورم پشت سر هم يا حتي به طور موازي كارهاي مختلف داشته باشم. اين، دوره اول، ريشه يا پايه است كه بايد محكم و اصولي باشد. از يك دورهاي به بعد ديگر زمان آنهاست. چون ريشه دوانده شده. الان ديگر حسابي كه بايد باز ميشده، باز شده است. من شايد براي دوره بازيگريام سقفي تعيين ميكنم و بعد از آن هرچه را كه در اين مدت فرا گرفتهام انتقال دهم. مثل ورزش دوي امدادي. ما از يكسري افراد كسب كرديم و به افراد ديگري منتقل ميكنيم. بارها به من پيشنهاد شده كه براي تدريس به آموزشگاه بروم. من هنوز خودم چيزي بلد نيستم كه بخواهم تكنيك بازيگري را آموزش بدهم ولي تجاربي كسب كردهام كه ميتوانم درباره آنها صحبت كنم. بعضا تجارب واقعي هستند كه گاهي تلخاند. اگر اين تجارب تلخ گفته شود شايد كاخ آرزوهاي خيليها را ويران كند. شايد خيلي از انگيزهها را از بين ببرد. در يك دورهاي از زندگيام شايد دلم بخواهد اين كار را بكنم. بازيگري يك مرحله است، شايد مرحله بعدش كارگرداني باشد. علاقه دارم. - مرحله بعد از بازيگريات چيست؟ درباره مرحله بعد آنچه احساس ميكنم اين است كه ما در حال حاضر بايد تيم را تجربه كنيم. يعني اول به همدلي برسيم. خودمان را به رخ هم نكشيم بلكه در كنار هم قرار بگيريم. يكي از عشقهاي من ديدن درخشيدن بچههايي است كه با آنها كار ميكنم. بچههايي كه مثل الماس منتظر استخراج شدن هستند. - منظورت همان بندي است كه با آنها كار موسيقي كردي؟ بله. من خودم منتقد سرسخت اولين اثري هستم كه از اين گروه وارد بازار شده است. من كه آن قدر سرسختانه انتقاد كردم بايد براي بهتر شدن اثر بعدي كار ميكردم. كار بعدي ما يك آلبوم با 25 track است كه 20 track آن كارهاي خوبي است و نسبت به كار احساس خوبي دارم چون تيم و كار گروهي را تجربه كردم. - براي تو كار گروهي بيشتر مهم است يا كاري كه ميكني؟. اگر افراد يك گروه با هم خوب كار كنند قطعا نتيجه كار خوب ميشود. وقتي بازيكنان يك تيم فوتبال با هم هماهنگ هستند حتي اگر شكست هم بخورند به دل آدم مينشيند و آدم ميگويد چقدر تميز بازي كردند. - اين گروه به خاطر سالهايي كه با هم كار كردند اين قدر موفق شدهاند؟ من اميدوارم كه وقتي آلبوم به بازار آمد تفاوت نتيجه كار در مقايسه با آلبوم قبلي ديده شود. من ادعا نميكنم كه بازار موسيقي را تكان خواهيم داد اما ميتوانيم ادعا كنيم كه نسبت به كار قبلي حداقل 5 پله صعود داشتهايم. ـ از ميان كساني كه در سينما و تلويزيون چهرههاي شناخته شده بودند چه كساني به گروه شما آمدند؟ اميرحسين مدرس. ـ حميد گودرزي هم بود. بله ولي حميد رفت. ـ اين چهرهها به چه دليل دعوت شدند؟ علت دعوت از آنها به خاطر مسائل تبليغاتي بود؟ همه چيز مدنظر بوده. ما اول فكر ميكرديم شايد يك تيم موسيقي كه سه نفرشان بازيگر هستند براي مخاطب جالب باشد ولي بعد ديديم شرايطي بايد فراهم كرد كه افراد را با رضايت نگه داريم. كسي كه دلش راضي باشد براي كارش انرژي ميگذارد. بعضي از بچهها نتوانستند خودشان را با شرايط هماهنگ كنند، دوستيمان سر جاي خودش بود. ولي گروه را ترك كردند. ـ كار موسيقي هميشه يكي از دغدغههايت بوده است؟ كار موسيقي نه. ولي من هميشه عاشق موسيقي بودهام. در ساعتهاي تنهاييات موسيقي چقدر تاثير دارد؟ چقدر مطالعه، چقدر فيلم ديدن؟ به طور كلي در اوقات تنهايي چه ميكني؟ دلم ميخواهد كه قوه تخيلم را قوي كنم. وقتي فكر ميكنيم، دريافت ميكنيم. وقتي فكر ميكنيم مثل آن است كه بلوتوث خودمان را روشن كرده باشيم تا نشانهها را در اطراف جذب كنيم. پس تفكر در واقع اولين كاري است كه دلم ميخواهد انجام دهم. براي اين تفكر به مكملهايي نياز دارم. موسيقياي كه ارزش هنري دارد يكي از اين مكملهاست و ميتواند به تفكرات جهت و شكل بدهد. من با موسيقي از طريق آلبوم The wall پينك فلويد آشنا شدم. خوشبختانه يا متاسفانه! قبل از آن من هميشه به دنبال فوتبال و موتورسواري و كارهايي از اين قبيل بودم. كسي از دوستانم براي تولد 14 سالگي من روي يك نوار 90 دقيقهاي آلبوم The wall را ضبط كرد و به من هديه داد. نميدانم چه چيزي باعث شد كه شب وقتي ميخواستم بخوابم آن را از طريق هدفن گوش دادم. تجربه خيلي عجيبي بود. به نظر من فضاساز و كيفيت اين آلبوم از بقيه آلبومهاي پينك فلويد خيلي بهتر است. زماني كه آن را گوش ميكردم حس كردم در ذهنم يك سري تصويرسازي انجام ميشود. بعد علاقهمند به موسيقيهايي از اين دست شدم مثل بقيه كارهاي پينك فلويد و موسيقي فيلم. موسيقيهايي كه وقتي گوش كني ميتواني كسي را تصور كني كه روي يك صخره رو به دريا ايستاده و افق را تماشا ميكند. اينها را دكوپاژ ميكني و به چشمهاي اين آدم ميرسي. خب همه اينها جذاب است. به همين خاطر است كه اين نوع موسيقي و كتاب و فيلم ميتواند به نگاه انسان جهت بدهد. ـ كدام نويسندهها براي تو جذابتر هستند؟ يكي از كتابهايي كه هرگز خواندن آن را فراموش نميكنم، كيمياگر پائولوكوئيلو بود. شعر شاملو را دوست دارم. بعضي از كارهاي سهراب را ميپسندم. اينها سليقه است. اگر هم ميگويم كار شاملو، منظورم همه كارها نيست. ـ در كارهاي آخرت هم از كارهاي شاملو استفاده كردي، تحتتأثير شاملو بودي؟ نه. حتي ميتوانم بگويم كه CDهايي كه با صداي مرحوم شاملو هست را به خوبي و دقت گوش ندادهام. ولي به هر حال اگر هدف مشخص باشد در هر انساني يكطور متبلور ميشود. همه ما تعالي و سعادت را جستوجو ميكنيم. دلمان ميخواهد برگزيده باشيم و يك مرگ شكوهمند در انتظارمان باشد. شاملو تبديل به شاملو ميشود. اسكورسيزي، اسكورسيزي ميشود. يكي انيشتين ميشود يكي ورزشكار. ـ چه چيزي به تعالي شما كمك ميكند؟ كتاب، موسيقي، فيلم؟ همهشان. يك وقتهايي هم هيچكدام. يك وقتهايي طبيعت، يك وقتهايي فوتبال. من يك وقتهايي آنقدر محو خود بازي و آدمهاي آن ميشوم كه نتيجه را فراموش ميكنم. حتي رياكشن مربيها و بازيكنها .... براي من خيلي جذاب و اورجينال است. ـ در فوتبال چه كسي به نظرت از بقيه بهتر بازي ميكند؟ من زيدان را از همه بيشتر دوست داشتم. اولين اسطورهاي كه در فوتبال داشتم مارادونا بود بعد زيدان. ـ از آن حركتش چه برداشتي داري؟ به نظر من خيلي شكوهمندانه بود. با آن حركتي كه كرد خداحافظياش از زمين را با يك كارت قرمز همراه كرد و در واقع اخراج شد. به خاطر اينكه به بقيه بگويد حتي اگر زيدان هم كه باشي دورهات تمام ميشود. از ارزشهايش كه كم نشد. ـ كدام جام جهاني و كدام تيمها برايت از بقيه جالبتر بوده است؟ بچهتر كه بودم عشق برزيل بودم. ولي من يك دورهاي طرفدار سرسخت آرژانتين شدم. البته در كنار تيم ملي خودمان (اگر بتواند نتيجهاي به دست بياورد و دلمان را شاد كند). ـ كدام باشگاه را بيشتر دوست داري؟ فرصت دنبال كردن بازيهاي باشگاهي را ندارم ولي وقتي قضيه ملي ميشود جذابيتش بالا ميرود، بقيهاش سرگرمي است. وقتي رئال با بارسلونا بازي ميكند، براي اسپانياييها مهم است و براي من فقط سرگرمي است. ـ آسمان شما آبي است يا قرمز؟ هيچكدام. من واقعا درگير اين ماجراها نميشوم. خوب است كه آدم طرفدار تيمي باشد ولي اينك دغدغه فكري بشود و باعث جر و بحث باشد خيلي جالب نيست. ولي وقتي موضوع مهمي است قشنگ ميشود. يكي از قشنگترين بازيهايي كه يادم است بازي دانمارك و سنگال در جام 1994 بود. دانمارك آن بازي را برد ولي تا آخر عمرم گل دوم سنگال را فراموش نميكنم. دقيقا با 3 پاس و يك ضربه گل از دروازهبان اين گل زده شد. يعني تجسم كار تيمي. كارگردان تلويزيوني بلافلاصله چهره مربي دانمارك را نشان داد. واقعا از گلي كه خورده بود لذت برده بود. به نظر من شكوه انساني از هر چيزي بالاتر است. از خوب كار كردن ديگران لذت ببريم تا زندگي باعث لذت ما بشود. ـ روحيهات خيلي ورزشي است. من بچه خيابان هاشمي و سلسبيل و آن طرفها هستم. مردم آن محله نه خيلي محروم بودند نه آنقدر بالا بودند كه از چيزي خبر نداشته باشند. ما آدمها را در موفقيتها و بالا و پايينهايشان ديدهايم. اينها تجربه است و باور. من آقاي پرستويي را مثال ميزنم اگر الان ايشان بازياي ميكند كه تا عمق وجود شما ميرود، به خاطر اين است كه در اين بازي يك ژانرهايي هست كه شايد در زندگي شخصي ايشان مشاهده شده است. زندگي همين فراز و نشيبهاست. اگر من از بچگي هر چيز را در اختيار داشته باشم فردي تكبعدي ميشوم و باقي چيزها را نميدانم. من ميتوانم اين را در جواب دوستاني كه ميگويند تو چرا ميروي اجراي تلويزيوني ميكني بگويم. كساني كه ميگويند با اجراي تلويزيوني تبديل به يك فرد دمدستي ميشوي و همه فكر ميكنند شهاب حسيني را هر شب ميتوان ديد. بله ميتوان ديد. قبلا هم ميشد. من هم مثل بقيه بودم. يك روز نوجواني بودم كه يك موتور هونداي 125 داشتم كه تمام شهر را با آن چرخيدم، از خزانه بخارايي و عليآباد تا فرمانيه و فرشته و دربند. وقتي عيد ميشود از ما دعوت ميشود كه اجرا كنيم. من بگويم نه نميآيم؟ عيد است من هم دوست دارم با مردم باشم و از عيدم لذت ببرم. در بازيگري كه نميتواني به لنز دوربين نگاه كني اما در اجرا به چشمان مخاطبانت نگاه ميكني. در اجرا من خودم هستم، ديگر كيانفرد، حبيب پارسا و... نيستم. ـ شايد با توجه به نقشهاي تلخي كه در اين چند سال اخير بازي كردي براي شب عيد خيلي گزينه خوبي براي اجرا نباشي؟ من اگر يكي از طرفدارنت باشم و تو را ببينم ميترسم كه نزديك بيايم و ازت امضا بگيرم. جديتي كه در نقشهايت داري به ظاهر بيرونيات هم سرايت كرده است. در همان فيلمي كه گفتم ديشب ديدم، با اينكه در ظاهر كمدي بود ولي موضوع خيلي جدي را مطرح ميكرد. هيچكس دلش نميخواهد تلخ به نظر بيايد ولي وقتي لازم است در بيان يك واقعيت تلخ صحبت كنيد تا تأثير خودش را بگذارد اين كار را ميكنيد. من 2 ماه بعد از «تب سرد» كه قرار بود از پدرزن خودم اخاذي كنم و بچه خودم را بدزدم حالم بد بود چون بايد آن شرايط را احساس ميكردم. مگر در زندگي يك آدم عادي چند تا اتفاق بد ميافتد. مگر چند بار پدر و مادر انسان فوت ميكنند؟ چند بار انسان ورشكسته ميشود؟ شما به عنوان بازيگر بارها و بارها اين نقش را بازي ميكنيد و پا به پاي شخصيت قصه داغان ميشويد. ـ ولي ممكن است 10 بار هم عروسي كنيد. بله، حق با شماست. بازي در اين نقشها شادي زندگيتان را كم كرده يا نه؟ آيا مثل سابق ميتواني در جمعها بگويي و بخندي؟ تصور درباره افراد به مرور زمان پيش ميآيد اما براي يك بازيگر اينطور نيست. هر چقدر هم جلوتر ميروي بقيه با يك تصور از پيش تعيين شده سراغ آدم ميآيند. بازيگر ميتواند از تجربههاي خودش براي نقشاش كمك بگيرد ولي نميتواند از شخصيت خودش براي نقش وام بگيرد. براي بازي نقش يك آدم دزد پست فطرت كه لازم نيست آدم دزد پست فطرت باشد. ميتواند پستي را براي نقش ايجاد كند، با استفاده از تجربه رذالتي كه در فلان كتاب خوانده يا نمونههايي كه ديده و... يك ماجرايي در مورد شما وجود دارد. شما اول اكسيژن را خيلي با انرژي اجرا كرديد، بعد نقش پليس جوان را داشتيد. ولي انگار آن سرد بودن پليس جوان با شما باقي مانده و از شما جدا نشده و مدام در نقشهايتان تكرار شده است. در اين 10 سال چه اتفاقي افتاد كه اينطور شد؟ آدم در اوايل كار، خيلي به معروفيت و مشهوريت فكر ميكند. ولي هيچوقت از آن طرف قضيه به ماجرا نگاه نميكند كه علاوه بر چيزهاي خوبي كه براي آدم ميآورد چه مشكلاتي به همره دارد. بعضي وقتها ميديدم كه در كنار همه سختيها يك حركتهاي ديگر هم ميشود. ميديدم كه بين دو نفر يك علامت ماتريكسي مافيايي رد و بدل ميشود و بعد جريان كار عوض ميشود. بعد آدم متوجه ميشود كه اين حرفه ادبيات ديگري هم دارد كه شايد شما از آن مطلع نباشيد. در بعضي پروژهها دوست داري زودتر صبح شود كه بروي دوش بگيري، بري سر كار گريم شوي و زودتر جلوي دوربين بروي. در بعضي از پروژهها دلت ميخواهد در خواب سكته بزني كه فردا نروي سر كار. من احساس كردم اين حرفه جاي اينكه در آن سرمست بشوي نيست. مستي و خوشايند بودنش هر چقدر هم هست نبايد كنترل آدم را بگيرد. تنهايي براي يك بازيگر يك جواهر و امري حياتي است. ممكن است بازيگر فكر كند كه بازيگر شده كه در مجامع مختلف رفت و آمد كند و آدمهاي مختلف را ببيند و فضاهاي جديد را تجربه كند. من بعد از يك سال اين آقا را ميبينم، ميبينم حيران است. وقتي ميپرسيم چه مشكلي دارد، ميگويد آقا امشب كجا برويم؟ فكر ميكند حتما بايد مدام بيرون باشد و آرامش را از بيرون كسب كند ولي اينطور نيست. شما دوست صميمي داريد؟ بله ولي خيلي محدود. ميتوانيد نام ببريد؟ اگر نام ببرم ممكن است دلخوري پيش بيايد. آدم با بعضيها همزبانتر است، با بعضيها همفازتر است. با بعضيها ممكن است در حد گفتوگوهاي معمول باشد. وقتي دو نفر بازيگر كنار هم مينشينند ديگر دو تا بازيگر نيستند، دو تا رفيق هستيم كه ماجرا را با هم تجربه و تحليل ميكنيم. مثلا با احمد ساعتچيان اينطور هستم. ساعتها گپ ميزنيم و صحبت ميكنيم. چرا اينقدر زود ازدواج كردي؟ عشق بود. آره عشق بوده ولي ناگهان پيش آمد. من تصميم به ازدواج نداشتم. وقتي انسان مجرد است يك بمب انرژي است كه اگر در مسير هدايت نشود انرژياش تخريبي است. وقتي ما مجرد بوديم شرايط موفقي نداشتيم و فكر نميكرديم كه از همه چيز استفاده نميكنيم. قبل از ازدواج شغلت چه بود؟ سرباز بودم. تازه آموزشي را تمام كرده بودم. به پدرزنت چه گفتي؟ گفتم من قبل از اينكه به سربازي بروم تئاتر كار ميكردم. پدرزنم هم انسان دموكراتيك و لوطيمنشي بود. موضوع مو و پيچيش مو بود. متوجه شده بود كه اين ارتباط واقعي است. پدر عشق بسوزد؟ نه. فقط بايد مواظب بود كه مسووليتها و روتينشدنها و وظايف و عادتها عشق را نابود نكند. عشق را بايد براي همه جريانات زندگي به عنوان مكمل استفاده كرد. من خودم سرباز بودم و درسم (روانشناسي) را هم نيمه كاره رها كرده بودم و قصد مهاجرت به كانادا داشتم. وقتي ازدواج كردم زندگيام را با يك وضعيت خيلي معمولي كم و كوچك شروع كردم. بعد هم پلهپله جلو رفتيم. خدا هم هميشه در كنارم بوده و كمكم كرده است. آيا كسي در سينما هست كه به او اعتقاد داشته باشي؟ بله، حتما هستند. ولي به يك نفر منحصر نميشود. من هميشه دلم ميخواسته بدانم اگر يك نفر كسي شده، چطور به اينجا رسيده است. مثلا مارلون براندو، پرويز فنيزاده، جيمز دين. جيمز دين فقط 3 تا فيلم در پرونده بازيگرياش دارد، ولي تبديل به اسطوره سينماي جهان شده، پرويز فنيزاده كلا 14 اثر تصويري دارد. بايد به دنبال چرايي آن بود. بايد ببينيم چه اتفاقي ميافتد كه داستين هافمن با آن قد كوتاه و دماغ بزرگ داستين هافمن ميشود، ولي اين همه مانكن و مدل كه از زيبايي آنها حيرت ميكنيم در بازيگري به جايي نميرسند و جالب است كه روحيه اصيل بشري، جنس اورجينال را طلب ميكند. كاري به چاقي و لاغري، زشتي و زيبايي و بلند و كوتاهي ندارد. اگر در شما چيزي پيدا كند با شما همراه ميشود و اگر آن را نداشته باشيد با شما كاري نخواهد داشت. در مورد سه فيلم جيمز دين به چه نتيجهاي رسيدي، آن سه فيلم چه داشته كه جيمز دين را به آن مرحله رساند؟ با ديدن آن فيلمها فهميدم جيمز دين حواسش نبوده كه دارد چه كار ميكند اگر حواسش بود ديگر جيمز دين نميشد. در مرگش هم حواسش نبوده. بله. وقتي حواست نيست زيباتريني ولي وقتي حواست هست فقط زيبايي. جمله بسيار جذابي است. جيمز دين اينطور بود، مارلون براندو همينطور بود يا مثلا جك نيكلسون وقتي ديوانهاي از قفس پريد را بازي ميكرد، نميتوانسته جواس
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 638]
صفحات پیشنهادی
گفتگویی درباره همه چیز، با شهاب حسینی
گفتگویی درباره همه چیز، با شهاب حسینی-گفت و گویی درباره همه چیز، از زندگی تا سینما، با شهاب حسینی تغییر نکنی، باختهای سینمای ما - تلويزيون كم كار و ...
گفتگویی درباره همه چیز، با شهاب حسینی-گفت و گویی درباره همه چیز، از زندگی تا سینما، با شهاب حسینی تغییر نکنی، باختهای سینمای ما - تلويزيون كم كار و ...
خداحافظی شهاب حسینی از دنیای بازیگری
پس از این اتفاق حضورش را در سینما پررنگ کرد و برای مدتی، با موسیقی خداحافظی کرد. ... گفتگویی درباره همه چیز، با شهاب حسینی گفتگویی درباره همه چیز، با ...
پس از این اتفاق حضورش را در سینما پررنگ کرد و برای مدتی، با موسیقی خداحافظی کرد. ... گفتگویی درباره همه چیز، با شهاب حسینی گفتگویی درباره همه چیز، با ...
گفتوگو با «براد پیت» درباره همه چیز
2735 عکس و گفتگو با زهره حمیدی و پسرانش 13640 عکس : بزرگترين هواپيماي جهان ... گفتگویی درباره همه چیز، با شهاب حسینی 3016 عکس : برخورد پلیس با اراذل و ...
2735 عکس و گفتگو با زهره حمیدی و پسرانش 13640 عکس : بزرگترين هواپيماي جهان ... گفتگویی درباره همه چیز، با شهاب حسینی 3016 عکس : برخورد پلیس با اراذل و ...
شهاب حسینی در مجارستان!
در حالی خبر از بازی شهاب حسینی در این فیلم داده میشود كه این بازیگر فعلاً در مجارستان به سر میبرد.تص. ... گفتگویی درباره همه چیز، با شهاب حسینی. ... خيلي جالب ...
در حالی خبر از بازی شهاب حسینی در این فیلم داده میشود كه این بازیگر فعلاً در مجارستان به سر میبرد.تص. ... گفتگویی درباره همه چیز، با شهاب حسینی. ... خيلي جالب ...
شهاب حسینی می گوید........ - واضح
در این گفتگو حسینی درباره همکاری با محمد هادی کریمی کارگردان فیلم سینمایی ... باید این را بگویم که شاید همه چیز با هم چیده شده بود تا من به گونهای روحی و عصبی ...
در این گفتگو حسینی درباره همکاری با محمد هادی کریمی کارگردان فیلم سینمایی ... باید این را بگویم که شاید همه چیز با هم چیده شده بود تا من به گونهای روحی و عصبی ...
همه چیز به خاطر پدر بزرگ
گفتگویی درباره همه چیز، با شهاب حسینی - اضافه به علاقمنديها گفت و گویی درباره همه چیز، از زندگی تا سینما، با شهاب حسینی تغییر نکنی، ... اگر ميبينيد پاي ...
گفتگویی درباره همه چیز، با شهاب حسینی - اضافه به علاقمنديها گفت و گویی درباره همه چیز، از زندگی تا سینما، با شهاب حسینی تغییر نکنی، ... اگر ميبينيد پاي ...
همه چیز در مورد جنیفر لوپز
با وجود اینکه جنیفر از نژاد پورتوریکویی است ولی والدین مادربزرگ پدریش ... و زیبائیها 2930 خاطرات ازدواج 3289 گفتگویی درباره همه چیز، با شهاب حسینی .
با وجود اینکه جنیفر از نژاد پورتوریکویی است ولی والدین مادربزرگ پدریش ... و زیبائیها 2930 خاطرات ازدواج 3289 گفتگویی درباره همه چیز، با شهاب حسینی .
عکس جدید از شهاب حسینی و همسرش
6178 عکسهای جدید و دیدنی از جشن خانه سینما 6099 عکس جدید آيشواريا راي و همسرش ... 2943 خاطرات ازدواج 3391 گفتگویی درباره همه چیز، با شهاب حسینی 3095 عکس .
6178 عکسهای جدید و دیدنی از جشن خانه سینما 6099 عکس جدید آيشواريا راي و همسرش ... 2943 خاطرات ازدواج 3391 گفتگویی درباره همه چیز، با شهاب حسینی 3095 عکس .
عکس: شهاب حسینی و همسرش در جشن خانه سینما
6178 عکسهای جدید و دیدنی از جشن خانه سینما 6099 عکس جدید آيشواريا راي و همسرش ... 2943 خاطرات ازدواج 3391 گفتگویی درباره همه چیز، با شهاب حسینی 3095 عکس .
6178 عکسهای جدید و دیدنی از جشن خانه سینما 6099 عکس جدید آيشواريا راي و همسرش ... 2943 خاطرات ازدواج 3391 گفتگویی درباره همه چیز، با شهاب حسینی 3095 عکس .
برادر فاطمه رجبی: همه چیز از اخراج خواهرم شروع شد
گفتگویی درباره همه چیز، با شهاب حسینی · دغدغه های والدین و انتظارات فرزندان ! برادر فاطمه رجبی: همه چیز از اخراج خواهرم شروع شد · سيدجــــــــواد هاشـــمي به اتفاق همسر و .
گفتگویی درباره همه چیز، با شهاب حسینی · دغدغه های والدین و انتظارات فرزندان ! برادر فاطمه رجبی: همه چیز از اخراج خواهرم شروع شد · سيدجــــــــواد هاشـــمي به اتفاق همسر و .
-
گوناگون
پربازدیدترینها