واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: تاوان عملقسمت اول :
مکافات عمل در شاهنامه فردوسی از جمله پندارهایی است که نمونه های فراوانی دارد. مکافات سرنوشت های نیک و یا شومی هستند که در اثر کردار شخصیتهای شاهنامه پیش روی آنان قرار می گیرد. اعمال و رفتار هر شخص در طول عمر تقدیری محتوم را پیش روی او قرار می دهد. مکافات بسته به نوع اعمال مراتب و درجاتی دارد و به حتمی و معلق و کوچک و بزرگ تقسیم می شود. برخی اعمال کوچک مکافاتی دارند به اندازه خود کوچک، و برخی دیگر بزرگ، حتمی و لایتغیر. این مجال اندک بر آن است تا ضمن شرح گوشه هایی از داستان غم انگیز رستم و سهراب به این واقعیت برسد که آنچه بر سر رستم آمد تاوان عمل او بود که وی را به سوی فرزند کشی کشاند. شاید تاوان گناهی نا بخشوده که فقط مرگ سهراب آنهم با دشنه پدر می توانست اثر آنرا از وجود رستم بزداید. آنچه بر سر رستم آمد تاوان عمل او بود که وی را به سوی فرزند کشی کشاند. شاید تاوان گناهی نا بخشوده که فقط مرگ سهراب آنهم با دشنه پدر می توانست اثر آنرا از وجود رستم بزداید. درباره داستان رستم و سهراب بسیار گفته اند و کتابها نوشته اند. داستانی تراژدیک که حقیقتاً از جهت زیبایی در اوج است و از نقطه نظر پرداخت بسیار استادانه و در اوج پرداخته شده است. و بدون تردید در ردیف برجسته ترین آثار ادبی جهان قرار دارد.یکی از تفاوتهایی که شاهنامه فردوسی با دیگر منابع سیرملوک عجم دارد وجود داستانهای منفردی است که در کمتر متونی دیده می شوند، چنین بر می آید که حکیم توس منابعی غیر از منابع عمومی مثل شاهنامه ابومنصوری در اختیار داشته است چه اگر اینگونه داستانها به تواتر در منابع مختلف می آمد می توانستیم اثری از آنها را در سایر متون بیابیم. داستان رستم و سهراب از این دست داستانهاست که می توان فردوسی را از جمله معدود ناقلین روایت آن دانست. آنگونه که در مقدمه این داستان می خوانیم گویا منبع اصلی فردوسی در نقل این داستان اقوال شفاهی بوده است:
ز گفتـــار دهقان یکی داستان بپیـــوندم از گفتــه باستان ز موبَد بر این گونه برداشت یاد که رستم یکی روز از بامـداد بدیهی است به جهت لزوم اختصار و پرهیز از اطاله کلام و حصول مقصود که همان نشان دادن مکافات عملی است که رستم باید بدان دچار می شد اصراری بر بازگویی کل داستان نیست.فردوسی در آغاز این منظومه زیبا ابتدا از مرگ سخن می گوید:چنان دان که داد است و بیداد نیست چــو داد آمدش جای فریاد نیست فردوسی تأیید می کند که مرگ به هر نوعش داد است و بیداد نیست و تلویحاً مرگ سهراب و ماجرای غم انگیز آن را داد می داند و گله ای بر آن روا نمی دارد و اصولاً برای آنکه امر ناخوشایندی را داد بدانیم باید دلایلی قانع کننده داشته باشیم.فردوسی در ادامه پیش درآمد سخنان خود، مرگ سهراب جوان را در کنار دیگر مرگها ارزیابی می کند و می گوید:جوانی و پیری به نزدیک مرگ یکی دان چو ایدر بُدَن نیست برگ
بر زبان آوردن این سخن برای فردوسی کار سختی نیست زیرا وی در سرتاسر شاهنامه هزاران بار مرگ را آزموده و دیده و مرگ را به عنوان پدیده ای عادی و از اجزاء هستی ارزیابی نموده است. از اولین انسان و اولین شهریار یعنی کیومرث تا پایان زندگی یزدگرد دوره های متعدد را آنگونه به نظم کشیده که گویی خود در زمان آنان زیسته است، دوره شاهانی که هر کدام تخت و قدرت خود را در چنگال مرگ اسیر دیده و نوبت به دیگری سپرده اند. سخن فردوسی از مرگ سخنی شاعرانه و از سر مستی و نشأگی نیست که مرگ را از سر اندوه و یا فراق یاران سروده باشد، بلکه گفتار فردوسی در باب مرگ از سر تجربه و آزمون هزارباره است.در همین مقدمه فردوسی تأکید می کند که لزوماً نباید انسانها پی به علل حقیقی برخی اتفاقات ببرند. مرگ یک واقعیت است، وقوع آن حتمی است و مرگهای نا بهنگام و خلاف عادت دید و فکر بشر هم ضرورتاً دلیلی برای خود دارند و ممکن است که بشر این دلایل را نتواند به درستی دریابد. بر این کار یزدان تو را راز نیست اگر جانت با دیـــو انباز نیستمحمدجعفر محمدزادهتنظیم : بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 647]