واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آن جمعه مقدس یادی از شهید محمد مهدی خادم الشریعهتاریخ و محل شهادت: 31 اردیبهشت 1361 در عملیات آزادسازی خرمشهر (بیت المقدس) مزار شهید: حرم مطهر امام رضا(ع)
خردادماه سال 1337 بود كه محمد مهدی در شهرستان سرخس چشم به جهان هستی گشود. پدرش به دلیل علاقه فراوانی كه با ساحت مقدس امام رضا(ع) داشت، به همراه خانواده به شهر مشهد عزیمت نمود و از آن پس محمد مهدی در سایه ملكوتی امام رضا (ع) زندگی را تجربه كرد. دوران تحصیل با موفقیت به پایان رسید و آغاز جوانی با قیام و مبارزه مردم همزمان شد.ساواك بارها برای دستگیری مهدی نقشه كشید اما هر بار با زیركی او مواجه و در اجرای نقشه هایش موفق نشد. پس از پیروزی انقلاب، نظم و مدیریت تشكیلاتی اش باعث شد تا مسؤولیت دفتر فرماندهی سپاه پاسداران خراسان را به او واگذار كنند. پس از آن، دوره فشرده خلبانی را در تهران طی كرد و راهی جبهه های جنوب شد. در آنجا نیروهای خراسانی را در تیپ 21 امام رضا (ع) سازماندهی كرده، خود به عنوان اولین فرمانده، مسؤولیت رهبری این تیپ را به عهده گرفت. حماسه آفرینی های او و یارانش در چزابه چنان بود كه پیر جماران در وصفشان فرمود: «كار رزمندگان ما در چزابه در حد اعجاز بود و این اعجاز به حول و قوه الهی از بازوان پرتوان رزمندگان به خصوص رزمندگان تیپ 21 امام رضا (ع) به فرماندهی این سردار شهید نمایان شد.» محمد مهدی در عملیات بیت المقدس در تاریخ سی و یكم اردیبهشت ماه سال 1361 به دست باغبان هستی گلچین شده و به یاران كربلایی اش پیوست. پیكر مطهرش را در حرم با صفای امام رضا (ع) به خاك سپردند. اقدام به موقع پیش از پیروزی انقلاب، من و مهدی در دبیرستان، فعالیتهای مبارزاتی می كردیم. یكی از دبیرها كه به رژیم وابسته بود، متوجه فعالیتهای من شد و به پلیس خبر داد. روزی مرا به همراه فرزند یكی از روحانیون دستگیر كردند. در كیف من تعدادی از اعلامیه های امام راحل (ره) وجود داشت كه اگر به دست مأموران می رسید، اسباب گرفتاری جدی می شد. دلهره و نگرانی لحظه ای مرا تنها نمی گذاشت. واقعاً نمی دانستم كه این كیف را چطور نیست و نابود كنم، در همین افكار بودم كه ناگهان شخصی از دور رسید و در حالی كه می دوید، كیفم را از دستم ربود و رفت. مأموری كه همراهمان بود برای اینكه ما فرار نكنیم، به او توجهی نكرد. خلاصه چون مدركی علیه ما نیافتند پس از بازخواست و مختصر برخوردی، ما را آزاد كردند. بعدها فهمیدم كه آن شخص از طرف مهدی آمده بود تا مدارك را از من برباید و نجاتم دهد. بزرگترین عیدی صبح روز مبعث، حال و هوای عجیبی داشت. همراه بقیه نیروها برای ادای نماز صبح حاضر و پس از نماز با حالت معنوی خاصی، در یك گوشه مشغول راز و نیاز شد. موقع صبحانه هر چه اصرار كردیم كه سر سفره بیاید، گفت:«می خواهم صبحانه را از دست پیامبر در بهشت میل كنم.» بعد از صبحانه یكی از دوستان سیبی به او تعارف كرد. محمد نگاهی به آن سیب انداخت، خندید و گفت:«نه، دلم می خواهد امروز از میوه های بهشتی بخورم.» هنوز روز به پایان نرسیده بود كه محمد مهدی بزرگترین عیدی عمرش را از دستان رحمة للعالمین دریافت نمود و با تناول میوه شیرین شهادت به بهشت جاودان وارد شد. و آن جمعه مقدس سرنوشت محمد مهدی در سه جمعه مقدس رقم خورده بود. سه جمعه ای كه با یاد آقا امام زمان (عج) و آرزوی ظهورشان شكل گرفت و سیر زندگی یكی از یاران آن حضرت را در خود خلاصه كرد. جمعه اول، روز تولد مهدی كه همزمان با بیست و پنجم ذیقعده (روز دحوالارض) بود.دومین جمعه، روز بیست و هفتم رجب (عید مبعث رسول اكرم (ص)) كه به فیض عظیم شهادت نائل آمد. وجمعه آخر روز تشییع و خاكسپاری اش كه مصادف شده بود با چهارم شعبان و ایام میلاد مبارك سالار شهیدان و علمدار كربلا حضرت ابوالفضل (ع). به امید آن جمعه ای كه محمد مهدی و هزاران یار گلگون پیكرش به همراه صاحب الامر و الزمان (عج)، زمین را از جور و ستم پاك گردانند. * راوی:دوست شهید منبع: آیه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 180]