واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: واكنش راوي كتاب «دا» به مجيدي
خبرگزاري فارس: سيده زهرا حسيني در واكنش به ادعاي شباهت ميان كتاب «دا» با فيلم «بچههاي آسمان» ساخته مجيد مجيدي، گفت: مجيدي هيچ وقت اين خاطرات را از من نشنيده و هر چه بوده از ذهن خودش بوده كه به اتفاق شبيه هم در آمده است و اين فيلم ربطي به خاطرات من ندارد. به گزارش فاس، عصر ديروز (دوشنبه 7 ارديبهشت) نشست نقد كتاب «دا» با حضور سيده زهرا حسيني، راوي كتاب و عليرضا كمري، مدير واحد پِِِژوهش دفتر هنر و مقاومت در محل كتابفروشي معارف تهران برگزار شد. حسيني در اين نشست با بيان اينكه آنچه در كتاب «دا» روايت شده تنها بخشي از حوادثي است كه در سالهاي دفاع از سر گذراندهايم، عنوان كرد: آنچه در اين كتاب آمده ذرهاي از وقايع هولناك جنگ خصوصاً در منطقه «جنتآباد» است كه ما لحظهاي در آنجا آرام و قرار نداشتيم. وي با اشاره به نقش مؤثر مدون كتاب «دا» در نقل جزء به جزء وقايع يادآور شد: لطف خدا بود كه خانم حسيني بر سر راه من قرار گرفت و با سوالات دقيق و مؤثرش باعث شد تمام ذهنياتم را بيرون بريزم. وي ادامه داد: اگر من تا امروز حاضر نبودم خاطراتم را بيان كنم به اين دليل بود كه فكر ميكردم اگر كاري كردهام براي رضاي خدا بوده است اما وقتي بيگانگي يا دورافتادگي نسل امروز را با حوادث دوران جنگ ديدم با خودم فكر كردم كه آنها حق دارند آن چيزها را بدانند تا خودشان بتوانند قضاوت كنند. وي افزود: من نميخواهم خوانندگان كتاب با نقطه نظرات و ديدگاههاي من موافق باشند و آنها را تأييد كنند، اما دوست دارم آنها كتاب را بخوانند و همه چيز را بدانند تا بتوانند قضاوت كنند كه ما جنگ طلب بودهايم يا نه. راوي كتاب «دا» با اشاره به اين كه هر چه در متن كتاب آمده است به عينه گفتههاي خود من است، اظهار داشت: حتي اگر جايي ميگفتم «پيش رفتيم» و خانم حسيني مينوشت «پيشروي كرديم» من اعتراض ميكردم و ميگفتم من اين جمله را نگفتهام و ايشان آن را پاك ميكرد و مجدد مينوشت. وي با بيان اينكه از بچگي ياد گرفته بودم كه خوب ببينم و دقيق باشم، اظهار داشت: اين دقت را از پدرم و سختگيري او در اين رابطه فرا گرفتم و از طرف ديگر من با اين خاطرات 20 سال زندگي كردهام حتي موقع آشپزي هم وقتي گوشتي را تكه تكه ميكردم به ياد جنازههاي قطعه قطعه شده شهدا و غسالخانه ميافتادم و يادم هست كه ميگفتم ديگر لب به گوشت نميزنم. حسيني در پاسخ به اين ادعا كه شباهتي ميان برخي خاطرههاي كتاب «دا» با فيلم «بچههاي آسمان» ساخته مجيد مجيدي است، عنوان كرد: مجيدي هيچ وقت اين خاطرات را از من نشنيده و هر چه بوده از ذهن خودش بوده كه به اتفاق شبيه هم در آمده است و اين فيلم ربطي به خاطرات من ندارد. وي ادامه داد: خرمشهر در طول تاريخ سه بار اشغال شده و هر بار قدرتهاي بزرگ براي به رسميت شناختن حق حاكميت ما بر آنجا سرزمينهاي ديگري را به ناحق از ما گرفتهاند، ما به اين دليل از آزادي خرمشهر در جنگ تحميلي خوشحاليم كه اين بار اين شهر را با سرافرازي به دست آورديم و كساني كه عرق ملي داشته باشند به خوبي اين حرف من را ميفهمند. حسيني سپس با بيان اينكه ما در ابتداي جنگ هيچ تجربهاي نداشتيم اظهار كرد: ما حتي بدنهاي مجروحان شيميايي را با صابون ميشستيم و نميدانستيم كه اين براي آنها مضر است و وقتي موج ما را ميگرفت و حالتهاي ما عوض ميشد، متوجه دليل آن نميشديم. وي در باره سرنوشت لباسهاي چال شده علي، برادر راوي، عنوان كرد: لباس هاي علي را هرگز پيدا نكردم چون محيط غسالخانه را مين گذاري كرده بودند و بعدها هم آنجا تبديل شد به يك مسجد بزرگ و ديگر نتوانستم لباسهاي علي را پيدا كنم . راوي «دا» در باره شخصيت نجار كتاب نيز توضيح داد: بعد از اين كه كتاب چاپ شد خيلي از شخصيتها مثل دختر «زينب رودباري» پيدا شدند اما متاسفانه با وجود پي گيريهايي كه كرديم هيچ نشاني از آقاي نجار نيافتيم. حسيني درباره كوتاه كردن كتاب «دا» عنوان كرد: از بچه هاي دبيرستاني نظرسنجي كردهاند و همه به طور كامل گفتهاند حتي يك كلمه هم حذف نشود و حالا قرار است از دانشگاهيها هم در اين مورد نظر سنجي بشود. وي در خصوص اظهارنظر هاي نويسندگان و هنرمندان پيرامون كتاب «دا»، تصريح كرد: اين كتاب صميمانه و صادقانه نوشته شده است و هر چه از دل برخيزد بر دل مي نشيند، بعضي از همين هنرمندان خودشان صاحب درد هستند، خانواده شهيد هستند و در جنگ بوده اند. اين است كه «دا» را ميفهمند و به مطالب آن دلبستگي نشان ميدهند. وي اضافه كرد: با اكثر خانم هايي كه در كتاب نام آنها برده شده است در ارتباط هستيم، دكتر سعادت را بعداز 25 سال پيدا كرديم، زهره فرهادي، و طنخواه و مهرانگيز دريانورد خانمهايي هستند كه هر از گاهي دور هم جمع مي شويم و گاهي به گذشته گريزي مي زنيم و از خاطراتمان ميگوييم. حسيني در پايان تصريح كرد: اگر جايي گفتهام پايم در امحاء و احشاء شهيدان فرو رفته است قصد اغراق نداشتهام چون واقعا اين طور بوده و تدوينكننده كتاب با سوالات ريزي كه مي پرسيد من را به خاطرات ريز ميبرد طوري كه خيلي وقتها از بازگويي آنها حالم بد ميشد حال اگر اين خاطرات براي برخي دوستان باورپذير به نظر نميرسد مشكل از من نيست. تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 125]