تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
بهترین سایتهای خرید تیک آبی رسمی اینستاگرام در ایران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1815500241
داستان احمد و سامان در سعادت آباد تهران
واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی:
"احمد" 57 ساله با موهای سفید ، بازنشسته اداره کشتیرانی بندرعباس است . او در زمان خدمت در کشتیرانی مدیریت واحدهای بسیاری را برعهده داشت اما پس از بازنشستگی به شاهین شهر آمد. می گوید این بیستمین روزی است که در تهران است. روی زمین نشسته ، عینک مطالعه ای برچشم و کارت ملی در دست دارد. "حسن" 46 ساله است. مغازه ای کوچک در سر گذر یکی از بازارهای شیراز دارد. سال ها زحمت کشیده تا توانسته حداقل از پس اجاره گران مغازه برآید و سودی مناسب هم نصیبش شود. با امروز او دو ماه تکمیل در تهران است. روی دو زانو نشسته کارت ملی اش را در دست دارد و نیمه نگاهی به برادرش محمد دارد. کنار حسن، "عادل" نشسته. لهجه زیبای شمالی اش و فرم صورتش بدون اینکه بگوید معلوم می کند که اهل کجاست. می گوید اهل رودسر است. موهایش ریخته و آنچه باقی مانده هم سفید سفید است. حتما چند تا نوه هم دارد. کارت ملی و شناسنامه اش را لای انگشتانش گرفته. او بلند می شود و آن طرف تر روبه دیوار دو زانو می نشیند. او یک هفته بیشتر نیست که در تهران است. کمی آن طرف تر اما "فرید" به شکم روی زمین دراز کشیده است. او دانشجوی کامپیوتر دانشگاه آزاد اهواز است. صورتش نشان می دهد کاملا جوان است. فقط 21 سال دارد. او حدود 10 ماه در تهران است. از روی زمین بلند می شود . به یکی از اتاق ها می رود و شروع می کند به گشتن دنبال کارت ملی اما پیدا نمی کند به همان شناسنامه بسنده می کند. شناسنامه در دست بر می گردد اما به جای دراز کشیدن به کناری می نشیند. "سامان" دوست فرید اما از اول عید تا الان تهران است یعنی 11 ماهی می شود. چپ چپ همدیگر را نگاه می کنند. سامان البته تنها چند هفته ای است که آپارتمان جدیدی اجاره کرده و به همراه دوستانش و افراد دیگری از جوانان همسن وسال در جای جدید مستقر شده اند. دیگ بزرگی روی اجاق است که ته مانده ماکارونی دارد. کابینت ها پر است از قوطی های رب گوجه و بسته های ماکارونی . چند بسته برنج هم آن طرف آشپزخانه قرار داده شده. یخچال را باز می کنم. کلی شیشه های دارو می بینم. آپارتمانی که سامان اجاره کرده 70 متری است ، دو خواب و یک راهرو دارد و در یکی از کوچه های بلوار فرحزاد منطقه شهرک غرب واقع است. شهرک غرب از مرفه ترین و شیک ترین مناطق تهران است. به قول یکی از دوستان برخی وقت ها سر و ته بلوار را ببندی حداقل 10 میلیارد قیمت خودروهای آن می شود. سامان و فرید بارها این خودروها رو به هم نشان داده و درباره قیمت ،مدل وکیفیت آنها باهم صحبت کرده اند. سامان از برنامه خودش برای خرید یک بی ام و آبی نقره ای مدل 2009 حداکثر تا یک سال آینده می گفت. فرید هم می گفت در ابتدا می خوام یک زانتیای طوسی رنگ بخرم ولی بعدها ممکن است با یک ماشین بنز عوضش کنم. آنها برج ها و ساختمان های بزرگ و شیک سعادت آباد را به هم دیگر نشان می دادند و درباره قیمت و امکاناتشان باهم صحبت می کردند. اینجا یک واحد 70 - 80 متری حداقل با پول پیش دو سه میلیون ، ماهیانه یک و نیم تا دو میلیون اجاره می شود. سامان هم برای واحدی که اجاره کرده همین مبلغ را می دهد. حتما درآمدش به این اندازه می رسد که چنین اجاره هنگفتی می دهد.سامان روبه روی کسی که نقاب زده می نشیند. شروع به جواب دادن می کند: -نام؟- سامان -نام خانوادگی؟ م...- اهل کجایی؟-دزفول -چقدر پول دادی ؟- 8 میلیون-چند تا زیرشاخه داری؟ -9 نفر بعد که این سئوالات تمام می شود به سمت نفر دیگری می رود که او هم نقاب زده: اطلاعات شخصی اش را وارد لپ تاپ می شود و با دوربین کوچکی از او عکس می گیرند. سامان به همراه فرید، احمد و حسن و عادل در خانه هایی که به "هوم آفیس" معروفند برای شرکت گولد کوئست کار می کنند. آنها مبلغی بین هفت و نیم تا هشت میلیون پول داده اند. آمده اند تهران و به خانواده های خود گفته اند کار می کنند. نه کار در شرکت هرمی بلکه در بازاریابی شبکه ای! این توجیهی است که همه فعالان این کار می گویند. کالایی را می خرند و بعد از معرفی آن کالا به دیگران مبلغی را دریافت می کنند و همینطور وقتی آنها هم همین کالا را به دیگران معرفی می کنند پولی می گیرند اما پس از مدت ها معلوم می شود نه کالا ارزش این پول را داشته و نه قابل تبدیل به پول است. بله سود دارد اما نه برای همه بلکه حداکثر برای یک بیستم که اگر اینگونه نبود هم اکنون همه وارد این شغل(!) می شدند و همه هم پولدار بودند. تلویزیون و روزنامه ها نه یک بار بلکه هزاران بار گفته اند که این شکل از فعالیت های شبکه ای و هرمی، کلاهبرداری و غیرقانونی است اما انگار هنوز به کت بعضی ها نمی رود و خیلی ها با سطح تحصیلات و آگاهی های مختلف وارد این فعالیت می شوند.غروب یکشنبه ، دهم بهمن 1389 خورشید ، سامان به همراه اعضای زیرمجموعه اش جلسه داشتند. دورهمدیگر نشسته بودند. سامان با صدایی بلند و رسا و مسلط درباره سیستم و آینده و ... توضیح می داد که نیروهای پلیس وارد آپارتمان آنها شدند. بلافاصله همه را روی زمین دراز کش به شکم خواباندند. آپارتمان آنها پر بود از کتاب و جزوه و دفتر. از "قورباغه ات را قورت بده" تا "دولت فرزانگی" و "راز". کتاب هایی که هر روز باید بخوانند تا در خوشبینی مطلق فرو بروند. بعد یکی یکی کارت ملی شان را آوردند تا مشخصاتشان ثبت و وارد کامپیوتر شود. موبایل ها را تحویل می دهند. مامور دیگری همه جا را جستجو می کند. همه از شهرستان آمده اند ، این را می شود از ساک های مسافرتی شان فهمید. بعد از ثبت مشخصات از آنها عکسبرداری می شود و دوباره باید روی زمین دراز بکشند البته این بار با دست هایی که با بست های پلاستیکی بسته شده اند. ساک بزرگی هم آورده می شود تا همه جزوه ها و کتاب ها درون آن ریخته شود. فعالان گلدکوئست و شرکت های دیگر هرمی پس از اینکه در تهران نتوانسته اند مشتری جذب کنند این بار رو به شهرستان ها آورده اند تا از احمد بازنشسته تا سامان دانشجو ، به هر شیوه ممکن هفت هشت میلیون تومان تهیه کنند و در تهران ساکن شوند و خود افراد دیگری را به بهانه کار به تهران دعوت کنند به امید اینکه این روند ادامه یابد و آنها به آرزوهای مادی خود برسند. آنها همینطور در تهران می مانند بدون اینکه بدانند بسیاری از وعده ها و حرف هایی را که خود می زنند یا به آنها زده شده دروغ است و واقعیت ندارد. فعالان گلد کوئست جزوه ایی دارند که جواب همه سئوالات و ابهامات را در آن می نویسند تا وقتی کسی را دعوت کردند و سوالات و ابهاماتی را پرسید حاضر جواب باشند. آنها حتی وقتی می خواهند با دوستان خود تلفنی حرف بزنند و دعوتشان کنند. متن را از قبل می نویسند تا هنگام حرف زدن جدی و مصمم جلوه کنند.اما این فعالیت آن گونه که در ابتدا گفته می شود جلو نمی رود یک تا دو سال طول می کشد آن وقت می بینند با این همه زمان از دست رفته و دور از خانه بودن حتی اصل پول را هم به دست نیاورده اند چه رسد به سود. معلوم نیست چگونه می خواهند هفت هشت میلیون قرض گرفته شده را پس دهد؟ در برابر این سئوال خانواده در شهرستان که درآمد کارکردن در تهران کجا رفت هم جوابی وجود ندارد.نیروهای پلیس در آپارتمان اولی که احمد بازنشسته و دیگر افراد همسنش آنجا بودند احتمالا رعایت سن و موی سپدش را کردند که آنها را روی زمین نخواباندند و به نشاندن دو زانو روی زمین کفایت کردند گرچه آنها هم مثل همه 1000 نفری که یکشنبه شب در بیش از 50 واحد آپارتمان در شهرک غرب تهران بازداشت شدند، به دستشان دست بند زده شد و شب را در بازداشتگاه سپری کردند تا از توهم کسب پول و ثروت از طریق غیرقانونی خارج شوند و لابد الان با خود می گویند جواب خانواده هایشان را چه خواهند داد.پی نوشت:گزارش فوق واقعی و توسط خبرنگار عصر ایران از عملیات شب گذشته پلیس تهران تهیه شده است.پلیس یکشنبه شب ساعت 18 و 30 دقیقه همزمان به 50 دفتر شرکت های هرمی در مناطق سعادت آباد و شهرک غرب تهران حمله و بیش از 1000 نفر از فعالان شرکت های هرمی را بازداشت کرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 321]
صفحات پیشنهادی
داستان احمد و سامان در سعادت آباد تهران +عکس
داستان احمد و سامان در سعادت آباد تهران +عکس-"احمد" 57 ساله با موهای سفید ، بازنشسته اداره کشتیرانی بندرعباس است . او در زمان خدمت در کشتیرانی مدیریت واحدهای ...
داستان احمد و سامان در سعادت آباد تهران +عکس-"احمد" 57 ساله با موهای سفید ، بازنشسته اداره کشتیرانی بندرعباس است . او در زمان خدمت در کشتیرانی مدیریت واحدهای ...
هر دو دقيقه يك نفر در تهران بازنشسته ميشود
داستان احمد و سامان در سعادت آباد تهران-"احمد" 57 ساله با موهای سفید ، بازنشسته اداره ... سمت نفر دیگری می رود که او هم نقاب زده: اطلاعات شخصی اش را وارد لپ تاپ می شود و ...
داستان احمد و سامان در سعادت آباد تهران-"احمد" 57 ساله با موهای سفید ، بازنشسته اداره ... سمت نفر دیگری می رود که او هم نقاب زده: اطلاعات شخصی اش را وارد لپ تاپ می شود و ...
داستان شب بلوار
داستان احمد و سامان در سعادت آباد تهران-"احمد" 57 ساله با موهای سفید ، بازنشسته ... دو خواب و یک راهرو دارد و در یکی از کوچه های بلوار فرحزاد منطقه شهرک غرب واقع است.
داستان احمد و سامان در سعادت آباد تهران-"احمد" 57 ساله با موهای سفید ، بازنشسته ... دو خواب و یک راهرو دارد و در یکی از کوچه های بلوار فرحزاد منطقه شهرک غرب واقع است.
ماجرای گلد کوییست
داستان احمد و سامان در سعادت آباد تهران فعالان گلد کوئست جزوه ایی دارند که جواب همه سئوالات و ابهامات را در آن می نویسند تا وقتی کسی را دعوت کردند و سوالات و ابهاماتی ...
داستان احمد و سامان در سعادت آباد تهران فعالان گلد کوئست جزوه ایی دارند که جواب همه سئوالات و ابهامات را در آن می نویسند تا وقتی کسی را دعوت کردند و سوالات و ابهاماتی ...
80 نفر از اعضاي يك شبكه هرمي جديد بازداشت شدند
داستان احمد و سامان در سعادت آباد تهران اینجا یک واحد 70 - 80 متری حداقل با پول پیش دو سه میلیون ، ماهیانه یک و نیم تا دو ... روزنامه ها نه یک بار بلکه هزاران بار گفته اند ...
داستان احمد و سامان در سعادت آباد تهران اینجا یک واحد 70 - 80 متری حداقل با پول پیش دو سه میلیون ، ماهیانه یک و نیم تا دو ... روزنامه ها نه یک بار بلکه هزاران بار گفته اند ...
کوئستی ها فرحزاد دستگیر شدند
داستان احمد و سامان در سعادت آباد تهران +عکس سال ها زحمت کشیده تا توانسته حداقل از پس اجاره گران مغازه برآید و سودی مناسب هم ... دو خواب و یک راهرو دارد و در یکی از کوچه ...
داستان احمد و سامان در سعادت آباد تهران +عکس سال ها زحمت کشیده تا توانسته حداقل از پس اجاره گران مغازه برآید و سودی مناسب هم ... دو خواب و یک راهرو دارد و در یکی از کوچه ...
پیشنهاد هنگفت به گلدکوئیست
داستان احمد و سامان در سعادت آباد تهران +عکس حتما درآمدش به این اندازه می رسد که چنین اجاره هنگفتی می دهد. ... فعالان گلدکوئست و شرکت های دیگر هرمی پس از اینکه در ...
داستان احمد و سامان در سعادت آباد تهران +عکس حتما درآمدش به این اندازه می رسد که چنین اجاره هنگفتی می دهد. ... فعالان گلدکوئست و شرکت های دیگر هرمی پس از اینکه در ...
گرفتن این عکس سه سال طول کشیده است
داستان احمد و سامان در سعادت آباد تهران کمی آن طرف تر اما "فرید" به شکم روی زمین دراز کشیده است. ... اینجا یک واحد 70 - 80 متری حداقل با پول پیش دو سه میلیون ، ماهیانه ...
داستان احمد و سامان در سعادت آباد تهران کمی آن طرف تر اما "فرید" به شکم روی زمین دراز کشیده است. ... اینجا یک واحد 70 - 80 متری حداقل با پول پیش دو سه میلیون ، ماهیانه ...
صداگذاري فيلم زندگي «زريندست»
فيلمبرداري اين اثر به مديريت عليرضا زريندست در تهران و شمال صورت گرفت. ... در مرحله صداگذاري نيز فيلمهاي يك حبه قند (رضا ميركريمي) ، سيزده و پنجاه و نه (سامان ... فيلمهاي قفس طلايي (محمد زريندست) ، سعادت آباد (مازيار ميري)، در انتظار معجزه . ... داستان این فیلم به نویسندگی و کارگردانی سیروس الوند درباره زندگی یک زوج جوان ...
فيلمبرداري اين اثر به مديريت عليرضا زريندست در تهران و شمال صورت گرفت. ... در مرحله صداگذاري نيز فيلمهاي يك حبه قند (رضا ميركريمي) ، سيزده و پنجاه و نه (سامان ... فيلمهاي قفس طلايي (محمد زريندست) ، سعادت آباد (مازيار ميري)، در انتظار معجزه . ... داستان این فیلم به نویسندگی و کارگردانی سیروس الوند درباره زندگی یک زوج جوان ...
همه فيلمهايي كه راهي جشنواره فيلم فجر هستند
عنوان فیلم نام کارگردان مرحله تولید خلاصه داستان بازیگران برف روی شیروانی داغ ... هفت سال پیش برای کسب درآمد به تهران آمدهاند، در یک پیتزافروشی مشغول کار هستند تا ... مهران غفوریان، رضا شفیعیجم، سیدجواد هاشمی، احمد پورمخبر، مهدی امینیخواه، ... جلال پیشوائیان و شبنم درویش سعادت آباد (راویولی) مازیار میری تدوین یاسی که در ...
عنوان فیلم نام کارگردان مرحله تولید خلاصه داستان بازیگران برف روی شیروانی داغ ... هفت سال پیش برای کسب درآمد به تهران آمدهاند، در یک پیتزافروشی مشغول کار هستند تا ... مهران غفوریان، رضا شفیعیجم، سیدجواد هاشمی، احمد پورمخبر، مهدی امینیخواه، ... جلال پیشوائیان و شبنم درویش سعادت آباد (راویولی) مازیار میری تدوین یاسی که در ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها