واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: اما در «خاطره» آنچه بیش از همه لنگ میزند، بازیهاست. مهناز افشار با مشخصات یك بازیگر سینمای تجاری كه تماشاگر او و نقشهایش را در آثاری مشابه... كمبود ظرافتچند سال پیش در سینمای آمریكا فیلمی ساخته شد به نام «نقشه پرواز». بازیگر اصلی این فیلم جودی فاستر بود و قرار بود این اثر، یك نوع معرفی و تبلیغ باشد برای هواپیمای بوئینگ غولپیكری كه تازه وارد بازار شده بود. داستان فیلم درباره زنی بود كه با دخترش سوار هواپیما میشود، اما پس از مدتی او را گم میكند. سپس به جستوجوی دختر برمیآید، اما هیچكس نشانهای از او ندارد و بتدریج این ذهنیت شكل میگیرد كه این زن دیوانه است و اصلا بچهای در كار نبوده است. این فیلم كه از تلویزیون ایران هم بارها پخش شده، یك كلاس درس است در نمایش نحوه ایجاد تعلیق و گرهگشایی. فیلم دیگر «فراموش شده» نام دارد با بازی جولین مور كه آن هم درباره زنی است كه یك روز متوجه غیبت فرزندش میشود و رفتهرفته شواهد و قرائن از این حكایت دارند كه او هرگز بچهای نداشته و اینها همه زاییده ذهن زن بوده است. از این دست فیلمها در سینمای جهان زیاد است؛ فیلمهایی درباره تصورات و تقابل آن با واقعیت. گاه ماجرا سویهای جنایی پیدا میكند (مثل «نقشه پرواز») و گاه به تاثیر نیروهای متافیزیكی در این گمانپردازیها هم میرسد (مثل فراموششده). نمونه ایرانی این فیلمها «خاطره» نام دارد كه نخستین ساخته كارگردانش نادر طریقت است. طریقت پیش از این به كار مستندسازی مشغول بوده و سالها در سینما در حرفههای گوناگون تجربهاندوزی كرده است و اینك نخستین فیلم داستانی بلندش را روی پرده میبیند. قصه فیلم «خاطره» بیشباهت به قصه دو فیلمی كه در ابتدای نوشته آمد، نیست و كارگردان و فیلمنامهنویس خواستهاند با روایتی روانكاوانه، به درون شخصیت اصلی بروند تا بفهمند كه ریشه ماجراها از كجا آب میخورد. قهرمان قصه، زنی به نام پریچهر (با بازی مهناز افشار) است كه از یكسو مشغول نگارش رمانی است با موضوع كودكآزاری یك پدر و از سوی دیگر در چالش با همسر دومش با نام حمید. حمید (با بازی پژمان بازغی) همسر دوم پریچهر است كه زن تصور میكند، او با سینا ـ پسری كه از ازدواج اول داردـ بدرفتاری میكند. این موتور محركه فیلم «خاطره» است. اما برای تحلیل دقیق این فیلم باید از اینجا شروع كنیم كه آیا كارگردان توانسته پازل گمراهكننده تماشاگرش را درست بچیند یا خیر؟ نكته اساسی در طراحی فیلمهای غافلگیركننده این است كه پازل نباید بهگونهای طراحی شود كه پس از حل شدن (پایان فیلم) تماشاگر با مرور حوادث احساس كند كه برخی اطلاعات این پازل، خلاف هدفی بوده كه از ابتدا مدنظر بوده است. منباب مثال، در پرسشهایی كه پاسخها از میان چند گزینه باید انتخاب شود، نباید كاری كرد كه پاسخگو احساس كند همه گزینههای پاسخ، غلط است. بلكه برعكس، هنر یك طراح باید این باشد كه پاسخگو را میان چند پاسخ درست سردرگم كند كه او احساس كند كه باید از بین درستها، درستترین را كشف كند. به این ترتیب هم قوه تفكر مخاطب بیشتر به كار میافتد و هم در همان مسیر گمانهزنی، یافتن پاسخ دشوارتر میشود. اما معادلهای كه نادر طریقت در فیلمش طراحی میكند، خیلی زود به جواب میرسد و این موضوع ناخواسته، از اهمیت و البته جذابیت كار میكاهد. اینكه پریچهر همزمان درباره موجودیت پسر نداشتهاش در حیرت و سردرگمی است و نیز در حال نگارش رمانی درباره مردی است كه فرزندش را آزار میدهد و بیدرنگ دچار تشویش از نوع رابطه شوهر كنونیاش با سیناست، آشكارترین فلش و روشنترین آدرس است برای اینكه بدانیم او از سلامت عقل برخوردار نیست. این نوع اطلاعرسانی اگرچه منطبق با الگوهای سینمای جهان است، اما لحن فیلم و كیفیت و ظرافت چینش این دیتاها، فیلم «خاطره» را به كلی از هدف خود دور میكند. اخیرا حسین سهیلیزاده تلهفیلمی را ساخت كه «برگی بر شاخه» نام داشت و از شبكه اول سیما پخش شد. این فیلم برگرفته از اثری هالیوودی با نام «پیشآگاهی» با بازی ساندرا بولاك است. صرفنظر از هر بحث انحرافی پیرامون جنبههای مختلف نسخه اصلی و بازسازیشده، باید روی این موضوع تكیه كرد كه كار فیلمساز ایرانی در درآوردن فضا و لحن فیلم و بومی و اینجایی كردن ماجراها، شایسته تقدیر است، اما در صورتی كه چنین تلاشی اتفاق نیفتد، ما آنگاه با یك موجود عجیب و غریبی مواجه خواهیم بود كه نه به فرهنگ غرب ربط دارد و نه متعلق به ماست.با توجه به نمونههای این نوع سینما در خارج از كشور، یك ویژگی بنیادین و مهم، حضور بازیگرانی در نقشهای اصلی است كه بتوانند با قدرت بازیگریشان بخشی از تكیه فیلمنامه روی تعلیق و به اشتباه انداختن تماشاگر را بر دوش بگیرند. بازی جودی فاستر و جولین مور در دو فیلم بالا همانقدر قدرتمند و موثر است كه مثلا بازی ساندرا بولاك در «پیشآگاهی» یا از میان نمونههای قدیمیتر بازی آنتونی پركینز در فیلم «بیمار روانی» ساخته آلفرد هیچكاك و یا وارن بیتی در فیلم زیبای «لیلیت» اثر رابرت راسن. اما در «خاطره» آنچه بیش از همه لنگ میزند، بازیهاست. مهناز افشار با مشخصات یك بازیگر سینمای تجاری كه تماشاگر او و نقشهایش را در آثاری مشابه «پوپك و مشماشاالله» به یاد دارد، اصلا نمیتواند در هیات یك نویسنده ظاهر شود. با اینكه نادر طریقت خود از مستندسازان و پژوهشگران سینمای ایران است (مستند او درباره سینماهای از كارافتاده تهران، یكی از پژوهشهای سخت و قابل احترام است كه امیدواریم شرایط برای نمایش آن بزودی فراهم شود) اما در تبیین یك شخصیت نویسنده، به همان ایدههای كلیشهای نمونههای فیلمفارسی متوسل شده است. پژمان بازغی در ارائه شخصیت شوهر با همه پیچیدگیهایش كه از ابتدای فیلم تا انتها، از شخصیتی منفی به سمت شخصیتی مثبت و عاقل میل میكند، بازی بسیار خونسردانه و سادهای دارد و ایفای نقشش تفاوت زیادی با نمونههای تلویزیونیاش ندارد. به اینها باید اضافه كرد موسیقی متن پرهیاهو و سنگین فیلم را كه گاه اعصاب تماشاگر را برهم میریزد. با وجودی كه ناصر چشمآذر یكی از باسابقهترین موسیقیدانان سینمای ایران است و از او خاطرات بسیار خوبی در برخی فیلمهای مهم دهه 60 داریم، اما تجربیات اخیرش در سینمای ایران (بویژه با همین فیلم «خاطره» و پیش از آن با «تسویهحساب» اثر تهمینه میلانی) ناامیدكننده است. در مواردی كه صحنه هیچ نیازی به باند صوتی اضافه ندارد، موسیقی شلوغ و پر سروصدای چشمآذر آرامش تماشاگر را برهم میریزد و گاه او را از مسیر قصه دور میكند. در عوض حضور علیرضا زریندست در این فیلم نشان از آن دارد كه هنوز سینمای ایران میتواند روی این فیلمبردار بزرگ و صاحبسبك حساب ویژهای باز كند. بسیاری از صحنهپردازیهای این فیلم به قصد رسیدن به فضایی مالیخولیایی و غیرواقعی و البته ذهنی، محصول خلاقیت و ابتكار این فیلمبردار سرد و گرم چشیده سینمای ایران است. «خاطره» با اینكه تلاش محترمی برای نمایش قصهای متفاوت است، اما اثر موفقی در سینمای تجاری ایران قلمداد نمیشود. مهمترین مشكل آن، همچنان كه اشاره شد شخصیتپردازی و قصهگویی است. با این حال جنبههای مثبتی هم دارد كه میتوانند ما را به آینده حرفهای نادر طریقت امیدوار سازند. در شرایط كنونی سینمای ایران، همین كه كارگردانی تصمیم بگیرد برای فیلم اولش، قصهای پیچیده و متفاوت از كمدیهای سخیف بازاری را دستمایه قرار دهد، جای احترام دارد. همچنین نادر طریقت با «خاطره» نشان میدهد كه اهل فیلمسازی به شیوه برخی همكارانش نیست كه مخاطبان اصلیشان جشنوارههای فرنگی هستند. او از بازیگران چهره برای ایفای نقشهای اصلی استفاده كرده تا هم بتواند تماشاگر عادی سینما را جذب فیلم خود كند و هم با در دست گرفتن فیلمنامهای پیچیده ـ نوشته دخترش هستی طریقت ـ درصدد ارتباط با تماشاگر خاصپسند و تحصیلكرده و فیلمبین هم بوده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 515]