واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: استاد گفتوگونويسي
زندگينامه ارنست همينگويارنست در 21ژوئيه 1899 در ايالت «يلينويز» آمريکا متولد شد. وقتي کودکي بيش نبود، علاقهي شديدي به ماهيگيري، اسبسواري و تيراندازي داشت. در جواني به عنوان گزارشگر روزنامهي «استار» مشغول به کار شد اين نشريهي درجهي يک، به کارکنان خود کتاب راهنمايي ميداد که در آن توصيه شده بود: «از جملات کوتاه و پاراگرافهاي موجز و فشرده استفاده کنيد. قاطع و صريح باشيد و منفي بافي نکنيد.» و بدين گونه بود که سبک همينگوي شکل گرفت.پيرمرد و دريا سبب شد، او را به عنوان بهترين نويسندهي سال 1953 و برندهي جايزهي ادبي «پوليتزر» معرفي کنند و در 1954 جايزهي ادبي نوبل را براي او به ارمغان آورد
با آغاز جنگ جهاني اول داوطلبانه وارد ارتش شد، اما ضعف بينايي او را از ادامهي راه بازداشت. ناچار و به اصرار او، به عنوان رانندهي آمبولانس صليب سرخ به فرانسه و ايتاليا اعزام شد. در سال 1918، هنگامي که ميخواست مجروحي را با عبور از زير رگبار گلولههاي اتريشيها به پناهگاه امني برساند، صدها ترکش خمپاره پاهايش را به شدت مجروح کردند و ماهها در بيمارستان بستري شد. وقتي به کشورش بازگشت، مانند يک قهرمان از او استقبال کردند ارنست کار گزارشگري را از سر گرفت و پس از ازدواج، داستاننويسي را نيز آغاز کرد او در بسياري از شهرهاي اروپا به ويژه اروپاي مرکزي زندگي کرد.از جملات کوتاه و پاراگرافهاي موجز و فشرده استفاده کنيد. قاطع و صريح باشيد و منفي بافي نکنيدهمينگوي تا پايان دههي 1920، علاوه بر کار به سفرهاي تفريحي، شکار، ماهيگيري و تماشاي مسابقات گاوبازي ميرفت و از اين موضوع در کارهاي خود بهره ميجست و حوادث اين دوره را در کتابهاي خود منعکس ميکرد. هنگامي
که در پاريس زندگي ميکرد، نثرش را تکامل داد. خودش ميگويد: «در آن زمان ميکوشيدم بنويسم، و اين معما را حل کنم که در يک نوشته، چه چيزي موجب انتقال احساس و عاطفه ميشود، و چه چيزي باعث ميشود، نوشته سالها اعتبار خود را حفظ کند و تاريخ مصرف نداشته باشد.»
او معتقد است، نثر بايد مانند کوه يخي باشد که در دريا شناور است. وقار حرکت کوه يخ به اين دليل است که فقط يک هشتم آن روي آب ديده ميشود.همينگوي بيش از يکصد داستان کوتاه نوشت و در دورههاي متفاوت زندگي خود کارهاي بزرگي خلق کرد. از مهمترين آثار او ميتوان به اين کتابها اشاره کرد: خورشيد همچنان طلوع ميکند، وداع با اسلحه، مرگ در بعدازظهر، تپههاي سبز آفريقا، مردان بدون زنان، داشتن و نداشتن، زنگها براي که به صدا در ميآيند، و پيرمرد و دريا.خودش ميگويد: «در آن زمان ميکوشيدم بنويسم، و اين معما را حل کنم که در يک نوشته، چه چيزي موجب انتقال احساس و عاطفه ميشود، و چه چيزي باعث ميشود، نوشته سالها اعتبار خود را حفظ کند و تاريخ مصرف نداشته باشد.»پيرمرد و دريا سبب شد، او را به عنوان بهترين نويسندهي سال 1953 و برندهي جايزهي ادبي «پوليتزر» معرفي کنند و در 1954 جايزهي ادبي نوبل را براي او به ارمغان آورد.او در اين انديشه بود که نويسندگي را با رفتار و کردار پيوند زند و تفکر را با عمل مردانه و سخن مردان واقعي زندگي بخشد. همينگوي صدها حادثه را از سر گذراند. او قهرمان دو جنگ جهاني و شکارچي پيروز کوسه ماهي و شير بود و قويترين قصههاي زمان خود را نوشت. سرانجام به سال 1962 درگذشت. نوشته: محمدعلي قرباني تنظيم براي تبيان: خرازي*****************************مطالب مرتبطدر روياهايم سفر خواهم کرد نويسنده اي که حامي فقرا بود... يک فيلسوف يک انديشه اگوستينوس جين وبستر نويسنده بابا لنگ دراز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 173]