واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: شب میلاد پیامبراعظم(ص)
بلغ العلی بكمالهكشف الدجی بجمالهحسنت جمیع خصالهصلوا علیه و آلهپیامبر اعظم(ص) درسال عام الفیل به سال 570 میلادی در روز جمعه 17 ربیع الاول قدم به عرصه این جهان خاکی نهادو با وجودش عالمی را از جهل و گمراهی نجات بخشید. او عرش نشینی بود که با فرش نشینان همراه گشت تا آنان را هم با خود به عرش ببرد.نقل کردهاند که در آن شب ایوان کسرى که با سنگ و گچ ساخته شده بود و سالها روى ساختمان آن زحمت کشیده بودند و هیچ کلنگى در آن کارگر نبودـشکافت،و چهارده کنگره آن فرو ریخت. شیخ صدوق(ره)در کتاب امالى حدیث جامعى از امام صادق(ع)روایت کرده است که،در این حدیث بیشتر اتفاقات آن شب ذکر شده است.متن آن حدیث شریف این گونه است که آن حضرت فرمود: ابلیس به آسمان ها بالا مىرفت و چون حضرت عیسى(ع) به دنیا آمد از سه آســمان ممنوع شد و تا چهار آســمان بالا مىرفت،و هنگامى که رسول خدا(ص)به دنیا آمد از همه آسمانهاى هفتگانه ممنوع شد و شیاطین به وسیله پرتاب شدن ستارگان ممنوعگردیدند و قریش که چنان دیدند گفتند :قیامتى که اهل کتاب مىگفتند بر پا شده! عمرو بن امیه که از همه مردم آن زمان به علم کهانت و ستاره شناسى داناتر بود بدانها گفت:بنگرید اگر آن ستارگانى است که مردم به وسیله آنها راهنمایى مىشوند و تابستان و زمستان از روى آنها معلوم گردد پس بدانید که قیامت بر پا شده و مقدمه نابودى هر چیز است و اگر غیر از آنهاست امر تازهاى اتفاق افتاده است.و همه بتها در صبح آن شب به رو درافتاد و هیچ بتى در آن روز بر سر پا نبود،ایوان کسرى در آن شب شکافت و چهارده کنگره آن فرو ریخت،دریاچه ساوه خشک شد و وادى سماوه پر از آب شد. آتشکدههاى فارس که هزار سال بود خاموش نشده بود در آن شب خاموش گردید. و مؤبدان فارس در خواب دیدند شترانى سخت اسبان عربى را یدک مىکشند و از دجله عبور کرده و در بلاد آنها پراکنده شدند،و طاق کسرى از وسط شکافت و رود دجله در آن وارد شد. و در آن شب نورى از سمت حجاز برآمد و همچنان به سمت مشرق رفت تا بدانجا رسید،فرداى آن شب تخت هر پادشاهى سرنگون گردید و خود آنها گنگ گشتند که در آن روز سخن نمىکردند. دانش کاهنان ربوده شد و سحر جادوگران باطل گردید،و هر کاهنى از تماس با همزاد شیطانى خود ممنوع گردید و میان آنها جدایى افتاد. و آمنه گفت:به خدا فرزندم که بر زمین قرار گرفت دست هاى خود را بر زمین گذارد و سر به سوى آسمان بلند کرد و بدان نگریست،و نورى از من تابید و در آن نور شنیدم گویندهاى مىگفت :تو آقاى مردم را زادى او را «محمّد» نام بگذار. پانصــــد و هفتــاد از میلاد رفت از ربـیع الاوّلش شــد ده و هــفت 1در عرب این سال عام الفیل بود نقشـــه ی آن ابرهـــه بر نـیل بـود نــــور دیدی آمــنه در آســـمان گشت شرق و غرب روشن ناگهان قصرها در شام و در بصری بدید شـــاد گردیــدش بدان بخـت جدیـد در شب مــیلاد بت ها سـرنگون تخــت چندین پادشــه شـد واژگون بحر ساوه خشک گردید و بتافت بیت کسری چهارده جایش شکافت پارســــی را بود یـک آتشــکده آتشــی روشــن بدان از ده ســـده نام احمــد چون بشد اندر برش خاک خاموشی نشستی بر سرش 2آمنـــــه آورد فــرزنـدی یتیــــم شـــد مَلــک اندر فلــک او را نـدیم مثنوی محمّدیفهرست مآخذ1. زندگانی محمد (ص) ، محمّد حسین هیکل ، سیری در تاریخ صدر اسلام ، قنبری ، ص 372 . تاریخ پیامبراسلام (ص) مرحوم ابراهیم آیتی ، ص 44 ؛ تاریخ یعقوبی ، ج 2 ، ص 8.
تنظیم برای تبیان : صادقی جهت سفارش اشتراک کتاب تبیان کلیک کنید
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 334]