تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836277203
اسد بهروزان، ناگهان گُم شد و پیدا نشد
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: در بیشتر تابلوها، كه روی تمی از اشعار حافظ كشیده است، به شكل مفتضحانهای شراب ازلی را در جام بلور و پیاله نشان میداد و آنجا كه حافظ میگفت... تندیس اسد بهروزاندكتر اسد بهروزان، نقاش، شاعر، عكاس و فیلمبردار هنری، یكی از مهمترین استادان شفاهی در تاریخ هنر معاصر است. او كه جزو مؤسسین دانشكده هنرهای تزئینی بود، بعدتر استاد تاریخ هنر در همین دانشكده شد و تعداد زیادی از هنرمندان هنر مدرن را در ایران آموزش و پرورش داد.شروع كار بهروزان، هرچند در سال اول دانشجویی در دانشكده زیرزمینی هنرهای زیبا بود، اما، پیشتر از آن، به واسطه دوست صمیمی خود، منوچهر یكتایی، در مدرسه مروی زغال به دست گرفته بود! اغلب كسانی كه همزمان با تأسیس دانشكده هنرهای زیبا به آنجا آمده بودند، پیشتر از آن، در مدرسه مروی، تحت تأثیر افكار كمالالملكی و فضای سنتی آن مدرسه بودند.عصرها اهالی دانشكده- آنهایی كه طبع شاعری داشتند- در خیابان نادری، میان میزهای كافهقنادی مینو، دو شاعر در هیأتی غریب با اوزان بعید میدیدند كه یكتایی و بهروزان بودند. اسد كه شیفته هنر مدرن بود، نقاشان كپیكار در مسجد مروی را دیده بود و نمیخواست عمر خود را جهت واقعنمایی و اسكیسكشی از مجسمه میكل آنژ و گوش دادن به درس معلمینی كه جهت توضیح آثار نقاشان تا محمودخان ملكالشعرا جلوتر نمیآمدند، تلف كند. در نتیجه، با توجه به این كه در اوایل دهه 20 در ایران رویكردی شرقشناسانه- توسط مستشرقین- به وجود آمده بود و امكان حضور هنر، در تنفسگاهی مدرن را نمیداد، پس از اخذ دیپلم خوش داشت تا به دانشكده حقوق برود. اما بی آن كه بخواهد، در كنكور دانشكده هنرهای زیبا پذیرفته شد. وارد شدن به این دانشكده و طرح رفاقت با دانشجویانی كه دیگر همشكل و همفكر اهالی مسجد مروی نبودند، علاقه او را به تحصیل در این رشته بیشتر كرد. هرچند تا یكی دو سال بعد از آمدن كلاسهای هنرهای زیبا از مسجد مروی به دانشگاه، هنوز استاد حیدریان دانشجویان را وادار به زغالكشی از روی مجسمههای میكل آنژ و طبیعتنگاری از روی وقایعنگاریهای استاد خود- كمالالملك- میكرد، اما یك مهم قابل انكار نبود و آن این كه مهمترین سرمنشأ هنر مدرن جهان در همین زیرزمین و در میان دانشجویان داشت دیده، خوانده و مطرح میشد؛ چون جدا از استادانی كه همه دستآموخته كمالالملك بودند،معلمینی فرنگی هم جزو استادان این دانشكده شدند. سالی كه اسد بهروزان وارد این دانشكده شد، دانشجویان دوره اول هنوز فارغالتحصیل نشده بودند؛ یعنی میشد در میان كسانی نظیر عنقا، ریاضی و ضیاءپور راه رفت، از هنر مدرن حرف زد، با هنر گذشته به ستیز درآمد و نفس تازه كشید. مهمتر این كه، در سال بعد، دانشجویانی وارد سال اول دانشكده خود میشدند كه اصولاً گذشته نقاشی را حتا از غرب خوانده بودند. اینها اغلب كسانی بودند كه یك دهه بعد نقاشان مهم ایران تلقی شدند. بهروزان، كه دودل بین دانشكده حقوق و هنر مانده بود، با آمدن این دانشجویان جوان به طور كلی خواندن رشته حقوق را فراموش كرد؛ چون نسلی تازهنفس و پیجوی عوالم دنیای جدید، فضای دانشكده را دگرگون كرده بود. منصوره حسینی و منیر فرمانفرمائیان (شاهرودی) از مهمترین این تازهواردان بودند كه در كنار بهروزان و چند تن دیگر، فضای دانشكده را به دو گروه مخالف هم تبدیل میكردند. این گروه تازهنفس مابین شاگردی از ذهنیت سنتی استاد حیدریان و ذهنیت مدرن مادام آشوب، دومی را پذیرفته بودند. با تأمل در شیوه زندگی این دو استاد و عقبه آنها به وضوح دو تفكر مقابل هم در دانشكده واضح میشود. استاد حیدریان از شاگردان كمالالملك بود و بیشتر كارهایش در كاخهای سلطنتی ضبط میشد. او فرزند آقا میرزا حیدرعلی جواهرساز بود كه بهترین انگشترها و سینهریزهای زنان قاجار را میساخت. استاد حیدریان روی خوشی به هنر نوین نشان نمیداد و تسلط خودش تنها در نمایاندن حالت صورت بود. او خوش داشت دانشجویان در ادامه ذهنیت كمالالملك از خیالگرایی دست بشویند و بدون مُدل نقاشی نكنند. در عین حال، سختگیریهایی از پی این ذهنیت در او وجود داشت. به شدت به دنبال ریزهكاری در نقاشی بود و حتا نقاشی جدید را هم- اگر كه قبول میداشت- منوط به یك نوع ظرایف مینیاتوری بود. عجله را همچون ا ستاد خود- كمالالملك- از بدترین چیزها میدانست، و زمان نزد او گویی كه هزار سال عقبتر از این زمانه بود. در صورتی كه استاد مادام مارتین، فارغالتحصیل مدرسه هنرهای تزئینی پاریس، بود و به واسطه ازدواجش با یكی از دانشجویانی كه دولت در 1307، جهت تحصیل به فرانسه اعزام كرده بود- به نام رحمتاللهخان آشوبامینی-1 به ماداب آشوب ملقب شد! مادام آشوب به عناصر رنگ و قلممو و حركت سریع آن فكر میكرد و در پی جزییات كار نبود. او كه زبان فارسی را نمیدانست، به زبان فرانسه تعلیم میداد. به همین علت همواره یكی در كنار او برای شاگردان ترجمه میكرد. اغلب اوقات شكوه ریاضی- كه خود در پاریس درس خوانده بود- در نقش مترجم، در كنار او، دیده میشد. مادام آشوب به شاگردان یاد میداد كه گوش و چشم، لزوماً روی بوم،نباید همانی باشند كه در بیرون تابلو دیده میشود. او اعتقاد داشت كه شیوه كلاسیك عمر خود را به پایان رسانده است و دیگر هیچ چیز قطعیت ندارد. او شبیهسازی را مربوط به قدیم میدانست و تلاش داشت تا بر خلاف استاد حیدریان، از میان دانشجویان، شبیهساز بیرون ندهد. بر خلاف استاد حیدریان كه عاشق قلمموی ریشبزی بود، مادام آشوب قلمموی فرچهای را باب كرد. دیگر چشم نیاز به پلك و مژه و دقت در سفیدی و گردی نداشت و با فشار دادن یك فرچه، چشمی كشیده میشد. نقاشیهای شكوه ریاضی نمونه بارز تدریس مادام آشوب در ایران بود. دانشجویان یك بار دیدند، چه طور شكوه ریاضی پرترهای را كه كشیده بود، یكهو قلمموی فرچهای را به رنگ سیاه آغشته كرد و محكم بر بوم و روی چشم فشار داد. در حقیقت، چشم را از ریخت انداخت.2مادام آشوب و شكوه ریاضی در مقابل ذهنیت كمالالملكی استاد حیدریان نشان میدادند كه هنر مدرن خارج از قیدوبند و فارغ از تعلقات از پیش تعیین شده است و، در حقیقت، نقاش، نه یك شبیهساز، بلكه یك خالق و به وجود آورنده است.در نتیجه، هر آنچه در فرایند این خلقت به او الهام میشود، ولو این كه با حقیقت منافات داشته باشد، باید ثبت شود و قابل ستایش خواهد بود. بهروزان، همچون اغلب دانشجویان، بین ذهنیت استاد حیدریان و تفكر مدرن مادام آشوب، دومی را انتخاب كرد. در حقیقت، علاقه نسل جدید به هنر و هنرمندان مدرن در خارج از ایران، این بود كه دیگر در میان نقاشان ایرانی چیز جدیدی نمیجستند. اغلب استادان وقت، در دهه اول و دوم، شاگردان كمالالملك بودند و او حتا با خیالیسازی مخالفت میكرد. نگاه ابتدایی، ساده و سنتی شاگردان كمالالملك، ولو این كه در كار خود استاد و به حق بودند، ذهنیتی عقبافتاده برای جوانان ساخته بود. یحیی دولتشاهی، از شاگردان مهم كمالالملك، میگفت: “استاد كمالالملك بر این باور بود كه باید از تخیل در نقاشی دوری جست، و همواره به ما میگفتند، هنگامی كه- برای مثال- مشغول نقاشی انسان هستید و رنگ ابرو و پیشانی را ریختهاید و میخواهید آنها را با هم تلفیق كنید و، در حقیقت، رنگها را در هم محو نمایید، اگر مدل از جای برخاست، شما نیز قلم را زمین بگذارید؛ چرا كه خصوصیات مدل آن نیست كه شما میاندیشید، بلكه آن است كه شما در خود مدل میبینید.”3 با وجود این نظرها از سنت گرایان، مادام آشوب كتابهایی كوچك با خود سر كلاس میآورد كه عكس تابلوهای مهم مدرن در آن چاپ شده بود و میگفت كه جهان مدرن ساختمان نقاشی را امروزه دیگر به هم ریخته است. مادام آشوب تأكید داشت تا شاگردان وقت خود را برای ظریفكاری جهت كشیدن برگها تلف نكنند و میگفت: “به عوض ساختن دانهدانه برگها، با یك حركت سریع قلممو، كه مملو از رنگ است، چند تا شاخه را بسازید.” او ون گوگ را مثال میزد و بر دو شاخصه مهم او، كه رنگهای روشن و افروخته و قلم بیتاب و سریع بود، تأكید داشت. یك روز مادام آشوب تابلو زن دهقانی كه جارو میكشد از ون گوگ را نشان داد كه ببینید این چهره چشم و ابرو و دهان ندارد و بیشتر حالت صورت را تداعی میكند. یك تكه رنگ است؛ با چند خط، لباس كشیده شده و دستها بیضرافت و بدون انگشتاند! بعد اشاره كرد كه مشكل ما با مینیاتور ایرانی همین عدم دقت به سرعت جهان مدرن است. بعد گفت، ون گوگ میخواست خودش باشد، نمیخواست ادامه دیگران باشد. میگفت، بچهها! اواخر عمر به تیمارستان بردندش، و جوان بود كه با شلیك تیر به زندگی خود خاتمه داد! این حرفها به جوانان دانشكده میآموخت كه به غیر از نقاشیهایی كه میبینند، در جهان اتفاقاتی رخ داده و شرایطی جدید نقاشی را به سویی دی گر كشانده است. قابل تأمل است كه این آموزهها در دهه 30 تازه و عجیب بود. نقاشی ایرانی به حقیقت چیزها معتقد است و نقاش ایرانی پیوسته در حال شبیهسازی و رعایت عینبهعین بوده است، در صورتی كه ون گوگ “بیشتر به بیان حالتها و ابراز عواطف میپردازد تا نمایش صرف واقعیت ظاهری ... ون گوگ برای توصیف واقعیت خشن، طبعاً نمیتواند قالبی شستهرفته برگزیند. بدینسان، او با تحریف شكلها و ایجاد بافت خشن، اسلوبی مناسب برای بیان محتوای مورد نظرش به دست میآورد.”4 جدا از گروه كوچك دوستان، مجادلههای بینتیجه و طرفداریهای مجدانه یكتایی و بهروزان با سنتگرایان سرانجامی چون تنهایی و در خود فرو رفتن نداشت. زمانه برای ظهور آثار مدرن مناسب نبود. اهالی نوگرای دانشكده خوش بودند كه كارمندی از دانشكده معماری را شبها در كافهكنتینانتال میدیدند كه گاهی به واسطه مترجم سرپایی مادام آشوب بودن، حرفهای تازه و عجیبی میزد. از نقاشان فرانسه و زندگی آنها صحبت میكرد و این همان نویسنده معروف، صادق هدایت گیاهخوار بود. بهروزان و یكتایی از فضای دانشكده به كافهها و جلسات شعرخوانی راه پیدا میكنند و در شبنشینیها و كافهرویها متوجه جنبش جدیدیاند- از حرفهای خارجرفتهها- كه در جهان به راه افتاده و گویی چون كاروانی از كشور فرانسه گذشته و هماكنون در نیویورك اتراق كرده است. اسد، در سال دوم دانشكده، جهت ادامه تحصیل، درخواست ویزای امریكا میكند و كمی بعدتر، به محض دریافت ویزا، از راه جنوب ایران و از خرمشهر با كشتی به سفری در آبهای خلیجفارس میپردازد كه در این مسیر از اقیانوس هند و خاور دور به كشور امریكا میرود. بهروزان، كه عكسهای آثار مهم تاریخ هنر را جز در قطعی كوچك- در كتابهای جیبی كه مادام آشوب به آتلیه میآورد- ندیده بود، با ورود به نیویورك و دیدار از موزه متروپولیتن شیفته جهان مدرن شد. برای اولین بار با اصل كارهای ون گوگ در همین موزه مواجهه میشود و متوجه تذكرات و نظرات مادام آشوب و تأكیدهای شكوه ریاضی از این اعجوبه میگردد. او در آتلیه نقاشان نیویورك میدید كه بوم را روی زمین پهن میكنند و رنگ را روی آن میریزند و كودكی را روی آن میگردانند و آن جاپای كودك خود اثری هنری تلقی میشود. دیده بود كه رنگ خود دچار یك نوع متن و مفهوم است و تنها ابزاری جهت تزیین سوژه نیست. تركیببندیهایی میدید كه تنها از روی هم قرار دادن چند رنگ مربعشكل به وجود میآمد. شگفتزده میشد، در جهانی كه برای خلق یك مینیاتور ایرانی هرگز نمیتوانستی حتا از رنگهایی مخصوص و از قبل تأیین شده افول كنی، میتوانی در همان جهان- اما در مكانی دیگر- با فشار قلممو بر بوم یا پاشیدن رنگ، یك اثر هنری به اعتبار و همسنگ با مینیاتور ترسیم كنی! او برای دوستانش در دانشكده تهران نامه مینوشت و شگفتزده، اعلام میكرد كه انقلاب هنری قرن بیستم از دل آثار نقاشانی ظهور خواهد كرد كه در حال تصمیمگیری و نامگذاری بر خود به عنوان نقاشان مكتب نیویوركاند. در این شهر، در شرایطی، جكسون پولاك داشت تابلوهای ترسناك و آشوبگرانه این قرن را با پاشیدن رنگروی بوم افتاده بر زمین میكشید، كه اسماعیل آشتیانی- مهمترین شاگرد كمالالملك در ایران- وقتی كه داشت برای اشعار حافظ تابلوهایی نقش میكرد، برای تابلو معروفی كه این بیت حافظ در آن بود، در آسمان نه عجب كه به گفته حافظ/ سماع زهره به رقص آورد مسیحا را، دختر جوان را- از پی وصیت كمالالملك، كه كار خیالی نكنید- مقابل خود روزها نشاند تا زهره را ترسیم كند و برای ترسیم شخصیت حافظ و مسیح از دو تن از دراویش پایین میدان فردوسی خواست مدل شوند و از روی چهرههای آنان، تابلو را به اتمام رساند. این سطحیترین شیوه برای ترسیم فضای شعری بود كه خود اصلاً وامدار زهره و مسیح نبود، بلكه صحبت از شیئی كهكشانی و قمری در آسمان، در مقابل نَفَسی مسیحایی بود! ذهنیت بسته و الگویی كهنگرایانه به آشتیانی اجازه نمیداد تا به این شعر فراواقعی (سوررئال) حافظ، كه نزدیك میشود، برای بوم خود الگویی غیر از رئالیسم و واقعیتسازی بیابد. در نتیجه، در بیشتر تابلوها، كه روی تمی از اشعار حافظ كشیده است، به شكل مفتضحانهای شراب ازلی را در جام بلور و پیاله نشان میداد و آنجا كه حافظ میگفت، مرغ باغ ملكوتم نَیم از عالم خاك ... یك مرغ به جای خواجه حافظ میكشید، و این نشان میداد كه نقاشی سنتی ایران، توان انتقال زندگی- عرفان و هنر نوین را به خود راه نمیدهد. جالب این كه اسماعیل آشتیانی به عنوان بارزترین ذهن در میان شاگردان كمالالملك، تلقی میشد؛ چون با دعوتنامههای رسمی و دولتی و به سفارش كمالالملك به صورت مجانی سه سال در كشورهایی نظیر ایتالیا، آلمان، اتریش و فرانسه جهت یادگیری نقاشی، تابلو دیده بود! بهروزان با آموختههای جدید خود و داشتههایش از فرهنگ و هنر ایران در ابتدای ورود به نیویورك با پروفسور پوپ آشنا میشود. دقیقاً در زمانی كه شیفته هنر مدرن شده است و در حال دل كندن از هنر نقاشی ایرانی است، به سفارش پوپ ترغیب میشود كه به ایران بازگردد و در شهر اصفهان آموزش مینیاتور ببیند. اما او نمیپذیرد و اشاره میكند كه هر چه باید، از هنر شرق آموخته است و حالا میخواهد كه هنر مغرب زمین را بشناسد! جنون و داهای جوانی، اطلاعات وسیع، دریافتهای عجیب و خلاقیت در عرصههای مختلف هنر، به اضافه اطلاعات و شناخت كامل از هنر و تاریخ و تمدن ایران، باعث شد پروفسور پوپ، كه روی هنر و مسائل تاریخی ایران تحقیق میكرد، او را به سمت دستیار و منشی خود، بپذیرد. این آشنایی منجر به ماندن حدود یك ربع قرن در خانواده پوپ شد. بهروزان، كه عصرها با لباسهای شیك در خیابان نادری با دوست خود یكتایی، پیپ را به صورت فرنگی كنار لب جا میداد تا با ژست تفاوت اشعار خود را با همه شاعران زمانه نشان دهد، به واسطه پوپ به دانشگاه ییل، یكی از مهمترین مراكز خوشپوشان هنری، راه مییابد و در رشته نقاشی ثبت نام میكند. روزی كه بهروزان ایران را ترك میكرد، قشون متفقین در خیابانهای تهران دیده میشدند. او در دانشگاه ییل بود كه از طرف دولت امریكا به وی اخطار داده شد به سربازی برود. وی برای جنگیدن با ژاپنیها به خاور دور اعزام شد. در همین جنگ است كه با جان كندی، در یك جبهه، آشنا میشود. زندگی در شرایط جنگی و دیدن مصائب زمین، برای او كه آمده بود زیبایی ببیند، موجب تحولی در بازگشتش از جبهه شد، و این ایجاد تحولی عجیب در روحیه وی بود كه باعث شد یك بار دیگر هر چه داشت، به دور بیندازد. خوشحال بود كه اشعارش را در ایران منتشر نكرده بود. خوشحال بود كه تابلوهایش را، پیش از آن كه در معرض دید قرار گرفته باشند، نابود كرده بود.بهروزان پس از بازگشت از جبهه جنگ، در پی این تحول، دانشگاه ییل را رها میكند و به گروه نقاشان پیشرو نیویورك میپیوندد. این نقاشان از چند نقطه جهان گرد آمده و تحت عنوان آبستراكتاكسپرشنیست معرفی شده بودند تا به قول خود، دنیای هنر را به هم بزنند. بهروزان، كه بر اثر وقایع جنگ كمی محزون و گوشهگیر شده بود، در عین همكاری با گروه پیشتاز مكتب نیویورك و حضور در جمعنشینیهای آنها، در تنهایی خود، در اتاقی كه در منزل شخصی پوپ داشت، از پی نگاهی معرفتشناسانه رو به عرفان ایرانی آورد و دلبسته مینیاتورهای شرق شد. در تنهایی این خانه یك دوره فلسفه و ادبیات و هنر شرق را در كتابخانه بزرگ پوپ مطالعه میكند. بهروزان در 1338 به ایران میآید تا درباره كوچ ایل قشقایی فیلمی مستند بسازد. در یكی از شبنشینیهای تهران با فریدون رهنما آشنا میشود. رهنما، كه حالا پس از سالها از فرنگ به ایران بازگشته و تحولی در ذهن گروه هنر و ادبیات ایجاد كرده بود، به بهروزان توصیه میكند، حالا كه لوازم و وسایل سینما را به همراه خود دارد، فیلمی را از او، درباره تخت جمشید، فیلمبرداری كند. بهروزان میپذیرد و با رهنما و عوامل دیگر به سمت شیراز حركت میكنند. اما حضور دو غول دنیادیده در كنار هم منجر به اختلافاتی شد كه باعث گردید چهار روز بعد بهروزان با دلخوری تخت جمشید را ترك كند؛ هرچند صحنه آخر فیلم را حتا گرفته بود و این آنجایی بود كه پرندهای در آب بالبال میزد و تخت جمشید در ابدیتی ساكت، با سنگهای خود به خواب رفته بود. این فیلم آغاز سینمای مستند در ایران بود و یكی از مهمترین فیلمهای مستند ایرانی بود كه در جهان شناخته شد.5درباره اختلاف پیشآمده و عدم همكاریهای بعدی، اسد بهروزان حرفی به میان نیاورد، اما، بعدتر، در گفتوگویی كه كریم امامی با رهنما داشت، وی گفته بود: “به تصادف برخوردی روی داد؛ یعنی با اسد بهروزان، كه تازه از امریكا آمده بود، آشنا شدم. او آمده بود برای دانشكده هاروارد فیلمهای كوتاه بسازد. دربارهسینما گفتوشنود كردیم. شرایط مرا پذیرفت و قرار شد دوربین و مقداری فیلم در اختیارم بگذارد و باقی كار [را] خود به عهده بگیرم ... چون او برای فیلمبرداری فیلم خود شتاب داشت، زمان فیلمبرداری من از چهار روز تجاوز نكرد6.” اسد بهروزان از هنرمندان گمنام در هنر نوین ایران است. نقاشی كه حتا یك تابلو از او بجا نمانده، شاعری كه جز از زبان دوستان نزدیك شعری از او نشنیدهایم و استادی كه جز یكی دو نفر از بیحُبوبغضهایی كه درسخوانده دانشكده هنرهای تزئینی بودند، در یكی دو جا از او بیشتر حرف نزدهاند. پیگیریها و جستجو در تاریخ هنر، آثار آنچنانی از او به ما نشان نداد. تنها یك كاتالوگ نمایشگاه آثار كامران كاتوزیان مطلبی از بهروزان را در خود دارد كه از بهترین بحثها در هنر پاپ آرت هست7. بعدتر- در پوستری كه در كتاب آتلیه كبود از پرویز تناولی چاپ شده- بهروزان را میبینیم كه جزو سخنرانان انجمن ایران و امریكا در 1344 است8. البته، تاریخ عكاسی در ایران، عكسهایی از او را كه برای سازمان جلب سیاحان در دهه 40 گرفته بود و همراه با تعدادی از عكسهای پروفسور پوپ در سالن موزهمردمشناسی به نمایش گذاشته شده بود، از یاد نمیبرد. در اواخر دهه 40 دیگر از نقاشِ شاعر و عكاسِ فیلمبردار ما خبری شنیده و دیده نشد. گویی كه چون احمد فردید، فیلسوف شفاهی ما، از پی كنایه به زمانه خود، خوش داشت اثری از خود بر جا نگذارد. اما تاریخ هنر نوین د ر فارسی تلاش دارد، دقیق و منسجم، به كمترین حركتهایی كه منجر به ایجاد روند مدرنیزاسیون در ایران شده است، نظر كند. اسد بهروزان، همچون مادام آشوب و شكوه ریاضی- به عنوان استادان هنر مدرن- هرچند آثاری از خود به یادگار نگذاردند، اما آثاری از آنها بعدتر در میان شاگردان ایشان دیده شد كه به نوعی نشان از آن كسان داشتند. اسد بهروزان ناگهان گُم شد و پیدا نشد. پینوشت:1- رحمتاللهخان آشوبامینی، متولد 1284، در تهران، در بیستوسهسالگی با كاروان اعزامی (1307)، به هزینه دولت، جهت اخذ مدرك در علوم مالی و اداری به پاریس اعزام شده بود. او سالها در فرانسه زندگی كرده بود و دكترای علوم اداری داشت.2- برای دیدن این اثر نگاه كنید به: پیشگامان هنر نقاشی معاصر ایران، نسل اول، نشر هنر ایران، 1376، ص 264.3- یحیی دولتشاهی، هنر و مردم، تیر و مرداد 2537، شماره 90-189.4- در جستجوی زبان نو، رویین پاكباز، انتشارات نگاه، چاپ سوم 1381، صص 9-268.5- تخت جمشید، فیلم كوتاه، 1339.6- به نقل از: نامآوران سینما در ایران (فریدون رهنما)، نوشته حمید شعاعی، چاپ اول نیمه دوم 2535، ص 76.7- كامران كاتوزیان همان است كه در 1346، در نمایشگاه بیستوپنج سال هنر ایران، كه به همراه آثار دویست نقاش ایرانی در موزه مردمشناسی برگزار شده بود، در یكی از تابلوها مردی را نشان میدهد كه بر اثر ازدواج دچار هیجانات قلبی میشود و هشت عدد لامپ سمت چپ كُت و روی قلبش دائم روشن و خاموش میشوند.8- نگاه كنید به: آتلیه كبود، نشر بُنگاه، چاپ اول 1384، ص 49. تهیه شده توسط: مجله تندیس /culture اختصاصی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 695]
صفحات پیشنهادی
نظر بسیار زیبای یک ریاضیدان درمورد زن و مرد!
اسد بهروزان، ناگهان گُم شد و پیدا نشد · توصیه های لازم به مادران شاغل جهت حفظ و تداوم شیردهی ... ممنوعیت ورود بانوان به سینما تکذیب شد / خانمها بیایند ولی . ...
اسد بهروزان، ناگهان گُم شد و پیدا نشد · توصیه های لازم به مادران شاغل جهت حفظ و تداوم شیردهی ... ممنوعیت ورود بانوان به سینما تکذیب شد / خانمها بیایند ولی . ...
نقاشیهای آرامشبخش جعفر روحبخش را باید از بالا دید!
نیم رخ میخواهد، کم اما طولانی، به چهرههای گریخته شده از ما نگاه کند! .... پروسههای عاشقانه و عارفانه نقاش اسد بهروزان، ناگهان گُم شد و پیدا نشد نقاشانی كه ...
نیم رخ میخواهد، کم اما طولانی، به چهرههای گریخته شده از ما نگاه کند! .... پروسههای عاشقانه و عارفانه نقاش اسد بهروزان، ناگهان گُم شد و پیدا نشد نقاشانی كه ...
حکم دادگاه اسرائیلی: 5 سال حبس مجازات جاسوسی برای ایران
اسد بهروزان، ناگهان گُم شد و پیدا نشد · فیلم آموزشی آشنایی و کار با لایه های ابزار شیپ فتوشاپ · تصویر : قابل اطمینان ترین فرد انگلستان ...
اسد بهروزان، ناگهان گُم شد و پیدا نشد · فیلم آموزشی آشنایی و کار با لایه های ابزار شیپ فتوشاپ · تصویر : قابل اطمینان ترین فرد انگلستان ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها