واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: فلاسفه یونانی:علیه حرکت زمیندر مقاله ی پیشین خواندیم که بعضی از فلاسفه ی یونان باستان مثل فیثاغوریان، معتقد به مرکزیت و سکون زمین نبودند. ایشان معتقد بودند که زمین بدور آتش مرکزی می چرخد.
درباره ی حرکت یا سکون زمین نیز، فیثاغوریان و فیلسوفان دیگر عقاید مخصوص خود را داشتند. همه ی کسانی که منکر مرکزیت زمین بودند، برای زمین حرکت دایره ای به گرد مرکز قائل بودند، از طرف دیگر «پاد زمین» نیز همین حرکت را داراست، به گونه ای که همیشه پشت زمین قرار می گیرد و از زمین دیده نمی شود، ولی گاهی اوقات بین زمین و ماه حائل می شود و باعث خسوف می شود. سکون زمیناز طرف دیگر بیشتر فلاسفه ی یونانی به سکون زمین قائل بوده اند. ایشان نیز برای سخن خود دلایلی داشتند. ارسطو مسأله ای که ایشان با آن رودررو بودند را چنین مطرح می کند: اگر تکه سنگی را رها کنیم، می بینیم که به سمت پایین حرکت می کند تا اینکه در نهایت با زمین برخورد می کند، پس آیا کل زمین که همه از سنگ و خاک ساخته شده است، و در میان هوا رها است، هیچ حرکتی ندارد؟
بعضی از فلاسفه مانند کسنوفانس برای حل این مسأله معتقد بودند: زمین ریشه در نامتناهی دارد. یعنی زمین تا بی نهایت در جهت پایین ادامه دارد. ولی قدیمی ترین نظریه مربوط به طالس است که زمین را بر آب شناور می دانست. مانند یک چوب پنبه که روی آب شناور می ماند. ارسطو از این نظر، بدین شکل انتقاد می کند: ما مشاهده می کنیم که آب همچون سنگ، مایل به سقوط به سمت پایین است، و در نتیجه پاسخ طالس، پاسخ درخوری نیست. چراکه می توان پرسید: آب بر روی چه قرار دارد؟ از طرف دیگر اجزای زمین طبیعتاً سنگین تر از آب هستند و درون آب فرو می روند، چگونه ممکن است که زمین بر روی آب بماند.فلاسفه ی معروف دیگر مثل آناکسیمنس، آناکساگوراس و دموکریتوس از آن رو زمین را در جای خود ثابت می دانستند که پهن است. زمین مانند یک درپوش روی هوای زیر خود قرار گرفته است و از آن رو که لبه های زمین به افلاک محکم شده است، هوا نمی تواند از زیر زمین خارج شود، در نتیجه زمینِ ثابت، روی هوای محبوس و ساکن، مستقر گردیده است. فیلسوفان دیگری هم مانند آناکسیمندروس هستند که معتقدند زمین به سبب «یکسانی» خود، ثابت می ماند. چرا که تمامی جهات بالا و پایین و جوانب، ذاتاً فرقی با هم ندارند، در نتیجه زمین رابطه اش نسبت به همه ی نقاط اطرافش یکسان است و دلیلی نیست که یک جهت را بر جهت دیگری برگزیند. در نتیجه در آنجایی که هست ساکن می ماند. ارسطو با اینکه این استدلال را استدلال زیبایی می داند ولی بران خرده می گیرد. وی می پرسد: بدین ترتیب، چه دلیلی وجود دارد که همه ی اجسام به جز آتش، به سمت مرکز عالم سقوط می کنند؟ اگر سنگی را رها کنیم ویا یک جام پر از آب را کج نماییم تا آب درون آن بریزد، همه به سوی مرکز زمین سقوط می کنند، و اگر زمین در مرکز عالم قرار دارد، این سوال پیش می آید که چرا اجسام به سول مرکز می روند؟ اگر جهات مختلف در عالم با هم برابر و یکسان باشند، هیچ جسمی دیگر نباید دارای حرکت طبیعی به یکی از جهات باشد. زیرا همیشه این سوال پیش می آید که چرا این جهت را بر دیگر جهات برگزیده است.با توجه به دلایل و نتایجی که مطرح شد، کدام گروه از فلاسفه ی یونان باستان درباره ی مرکزیت یا حرکت و سکون عالم محق بوده است؟ آیا باید نتایج تحقیقات آنها را با نتایج علم امروزین مقایسه کنیم؟ یا اینکه هر فیلسوفی را بر اساس استواری و استحکام استدلال هایش مورد ارزیابی قرار دهیم؟ارسطو بعد از آنکه نظریات موافق و مخالف را مطرح می کند، بعضی از نظریات را به کل رد می کند و بعضی را هم تنها به روش استدلال شان خرده می گیرد. سپس خود به نفع سکون و مرکزیت زمین در عالم، استدلال می کند. تألیف:ا.م.گمینیمنبع:ارسطو، در آسمان، ترجمه اسماعیل سعادت، نشر هرمس
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 651]