واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: عقده های روانی مخفی
امروزه این مطلب ثابت شده است که گاهی در شعور باطن انسان شرارتهایی رسوب می کند که چون در بیرون نیست و رسوب کرده و در ته حوض است، انسان خودش از وجود آنها آگاه نیست و فقط در شرایط خاصی که محرکاتی پیدا می شود، انسان یکمرتبه می بیند که از آن عمق روحش این رسوبات بالا می آید که آدم خودش تعجب می کند و باور نمی کند که در درونش چنین چیزهایی وجود داشته باشد. گاهی انسان، خودش به خودش ایمان پیدا می کند: وقتی به خودش نگاه می کند می بیند در قلبش هیچ گونه کدورتی نیست، کینه و حسدی نسبت به کسی ندارد، تکبر و عُجبی ندارد و واقعاً هیچ یک از اینها را در خودش نمی بیند. ولی یک موقع- به تعبیر قرآن- "امتحان" - پیش می آید و در امتحان یکمرتبه انسان می بیند که تکبرها و عُجبهایی از درونش بیرون آمد، حسدها و کینه ها و حقدهایی از درونش بیرون آمد که آن سرش ناپیداست.نفس انسان، حالت مار افعی را دارد. مار افعی در زمستان حالت یخ زدگی و کرخی پیدا می کند و اگر انسان به آن دست هم بزند تکان نمی خورد و اگر بچه ای با آن بازی کند او را نیش نمی زند و انسان خیال می کند که این مار به خوبی رام شده است. اما وقتی آفتاب گرمی به این مار بتابد یکمرتبه عوض می شود و چیز دیگری می شود که مولوی راجع به آن مارگیر که اژدهایی را از کوه آورد، داستان مفصلی آورده است که در اواخر آن این بیت را می گوید: نفست اژدرهاست او کی مرده است از غم بی آلتی افســــــرده استخیال نکن که نفست مرده است، او اژدهایی یخ زده است. اگر حرارت به آن بتابد، آن وقت می فهمی چه خبر است!مولوی در جای دیگری راجع به میلهای پنهان و خفته در انسا تشبیهی می کند که روانکاوها را به حیرت می اندازد. می گوید:میلها همچون ســـــــگان خفته اند اندر ایشان خیر و شر بنهفته اندچونکه قدرت نیســت خفتند آن رده همچو هــــــــیزم پارها و تن زده گاهی دیده اید که تعدادی سگ در جایی خوابیده اند و سرهایشان را روی دستهایشان گذاشته اند و چشمهایشان را روی هم گذاشته و آرام گرفته اند، بطوریکه انسان خیال می کند اینها تعدادی برّه و گوسفند هستند.تا که مــــــــــــرداری در آید در میان نفخ صور حرص کوبد بر ســــگانچونکه در کوچه خرید مردار شــــــد صد ســــگ خفته بدان بیدار شداما اگر در این بین یک لاشه ی مردار پیدا شود، همین هایی که این طور خوابیده اند و مثل گوسفند سرها را روی دستها گذاشته اند یکمرتبه از جا حرکت می کنند و چشمهاشان از قالب بیرون می زند و صدای خُرخُراز حلق اینها بیرون می آید و هرکدام از موهایشان مثل یک دندان می شود.حرصـــــــــهای رفته اندر کتم غیب تاختن آورد و ســـــــربرزد ز جیبمو به موی هر ســگی دندان شده از برای حیله دم جنبان شــــــدهتا ایجا مثَل است، بعد می گوید:صـــــد چنین سگ اندر تن خفته اند چون شکاری نیستند بنهفته اندچه حقیقت بزرگی و چه نکته ی دقیق و باریکی است!برگرفته از کتاب انسان کامل اثر استاد شهید مرتضی مطهریجهت خرید کتاب انسان کامل کلیک کنید.جهت خرید کتب اسلامی کلیک کنید.جهت خرید کتب حکمت و عرفان کلیک کنید.جهت خرید کتب تاریخی کلیک کنید.جهت خرید نرم افزارهای چندرسانه ای کلیک کنید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 9665]