واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بدرود ای ارض موعود
پدر شعر انقلاباستاد مهرداد اوستا را «پدر شعر انقلاب» می دانند و این عنوان به خوبی توصیف گر نقش و جایگاه او در ادبیات انقلاب اسلامی است. محمدرضا رحمانی که بعدها نام هنری «مهرداد اوستا» را برای خود برگزید در سال 1308 در بروجرد متولد شد. چنان که می گویند بروجرد شهری باصفا با مردمی باصفاست. این شهر را «دارالسرور» هم نامیده اند. مردم بروجرد به شهر خود خیلی می بالند و می گویند که این شهر بزرگان زیادی را به ایران عرضه کرده است که یکی از این بزرگان همین مهرداد اوستاست. از قرار معلوم اولین شعری که اوستا سرود در 10 سالگی بود. پدرش محمدصادق از شاعران آن دوره و پدربزرگ مادری اش نیز شاعری بسیار خوش ذوق و توانا بود و اوستا از پدر و از مادر ذوق شاعرانه را به ارث برد؛ با این حال او در رشته «معقول و منقول» لیسانس گرفت و برای فوق لیسانس رشته فلسفه را برگزید. شاید او فکر می کرد که ادبیات را به اندازه کافی می داند و نیازی به خواندن این رشته ندارد که البته نظرش درست هم بود؛ چون او در 22 سالگی دیوان سلمان ساوجی را تصحیح کرد و در 30 سالگی عضو شورایی بود که درباره رساله دکترای دانشجویان ادبیات نظر می داد و آن ها را رد یا تایید می کرد. اوستا مبارزات سیاسی خود را از دوره دکتر مصدق آغاز کرده بود تا آن جا که در جریان کودتای 28 مرداد 7 ماهی زندانی شد. وی بعدها در مجموعه «شراب خانگی» و در کتاب انتقادی «تیرانا» نام امام خمینی را آورد و گرایش خود را نشان داد. اوستا پس از تبعید امام قصیده ای 56 بیتی با مطلع زیر سرود: بازم به دیده خفت و نه اندیشه آرمید نی زان امیر قافله شب، خبر رسید وی همچنین در شعری درباره فلسطین می گوید: بدرود، بدرود ای ارض موعود والتین و الزیتون و اللیل و طور سینین بشکوه، بشکوه، ای مرز فلسطین ای خورده نیرنگ، از هر زمان بیش همچنین استاد اوستا، کتابی دارد تحت عنوان «امام، حماسه ای دیگر» در این کتاب می خوانیم: "امام و مردم دو نفخه اند از یک نای، امام و مردم دو نوای اند از یک سرود؛ سرودی و نوایی آسمانی، انسانی و خدایی. امام خنده اشک آلود و اشک لبخند پالود انسانیتی است که جدال با غولان قدرت و جادوی تبلیغ را میان بربسته است." از درد سخن گفتن اوستا غزل زیبا و معروفی دارد و در آن می گوید: غمخوار به جز درد و وفادار به جز درد جز درد که دانست که این مرد چه مردی است از درد سخن گفتن و از درد شنیدن با مردم بی درد، ندانی که چه دردی است چون جام شفق موج زند خون به دل من با این همه دور از تو مرا چهره زردی است. اما درد اوستا چه بود؟ یوسفعلی میرشکاک در این باره می نویسد: عشق چیزی جز درد و لذت بردن از دردناکی هستی خویش نیست. «اوستا» ظاهری ظریف و این اواخر نحیف داشت. اما باطن او برای تحمل درد بسیار ستبر و درشت می نمود و از همین رو خود را در عمری سراسر عذاب، آماده مواجهه با دردناکی جان خویش و جهان کرده بود... «اوستا» کریمی فقیر و بخشنده ای نادار بود. نداشت و بخشید و این یکی از بزرگ ترین دردهای «مهرداد اوستا» بود. با دل نیرومند ایران به جهان آمده بود و دست تهی نیازمندان و هیچ دردی فراتر از این درد برای انسان نیست و اوستا «انسان» بود پیش از این که شاعر باشد. قزوه هم او را «دل بازترین شاعر» می داند که : «کافی بود 2 هزار تومان در جیبش باشد و راننده ای او را در مسیری مثلا به اندازه میدان ارگ تا بهجت آباد جابه جا کند. نمی گفت آقا کرایه من چقدر می شود. 2 هزار تومان را می داد و از راننده هم تشکر می کرد.» قزوه همچنین درباره همراهی او با شاعران جوان انقلاب می نویسد: مردانه به میدان آمد و زیر پر و بال شاعران جوان تری مثل سیدحسن حسینی، قیصر، سهیل و جوان ترهایی مثل من، کاکایی و... را گرفت. آن هم بدون هیچ توقعی و وقتی هم رفت، آخرین پول های جیبش را شاید ساعتی قبل از رفتنش داده بود به آخرین راننده خوش شانس شاعری که دل هیچ شاعر جوانی را نمی شکست. اوستا پس از پیروزی انقلاب مدتی وزیر فرهنگ و آموزش عالی بود و زمانی هم ریاست دانشگاه تهران را برعهده داشت؛ ولی شغل اصلی او تدریس بود آن هم بیشتر در رشته فلسفه، فلسفه تاریخ و فلسفه هنر، تاریخ اجتماعی هنر، زیبایی شناسی و تاریخ موسیقی. وفا نکردی و کردم گذشته از همه این ها، مهرداد اوستا بسیار اهل موسیقی بود، چنان که اشاره شد او تاریخ موسیقی تدریس می کرد ولی مهم تر این که با همه گوشه های موسیقی ایرانی آشنا بود. این ویژگی یعنی علاقه او را به موسیقی در شعرش هم می توان دید. او در شعر به تکرار علاقه زیادی دارد و هدفش این است که با آن نوعی موسیقی بیافریند. غزل معروفش هم بر اساس همین تکرارها آفریده شده است: با من بگو تا کیستی؟ مهری بگو، ماهی بگو خوابی، خیالی چیستی؟ اشکی بگو، آهی بگو راندم چو از مهرت سخن، گفتی بسوز و دم مزن دیگر بگو از جان من، جانا چه می خواهی بگو اما هرکس اوستا را نشناسد؛ لابد صدای دل نواز و مسحورکننده مختاباد را شنیده است که: وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم کی ام؟ شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب زچشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم بی گمان این که، این شعر تا این حد با موسیقی جفت و جور شده است دلیل دیگری است بر آشنایی شاعر با موسیقی. اوستا وقتی مرد در 17 اردیبهشت 1370 در حال تصحیح یک قطعه شعر در تالار وحدت بود در حالی که نیم ساعت قبل در دانشکده هنرهای زیبا، کلاس «تاریخ موسیقی» داشت. «از کاروان رفته» نخستین مجموعه شعر او بود. شراب خانگی، ترس محتسب خورده، حماسه آرش، پالیزبان و امام حماسه دیگر، از جمله آثار او هستند. ولی استاد اوستا علاوه بر این، مقاله های زیادی درباره فلسفه و درباره تاریخ هنر نوشته است. یادش گرامی باد.روزنامه خراسان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 389]