واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: «زامبی لند» در عین حال كه در یك فضای آخرالزمانی میگذرد و همه زمین و زمان به دلیل یك جنگ وحشتناك درهم ریخته و تقریبا كسی زنده نمانده؛ اما هنوز امید زنده است و چند نفری كه توانستهاند... زامبیها هیولای ركود اقتصادی را بیرون میكننددر توصیف فیلم «زامبیلند» یا سرزمین زامبیها، از واژه «تریلر» استفاده شده، یعنی یك فیلم دلهرهآور؛ اما بلافاصله پشت سر آن «كمدی» هم میآید. به اینترتیب ازتركیب این دو میتوان فهمید كه این فیلم یك كمدی حسابی است كه در فضایی دلهرهآور بیان میشود. جالب است بدانید این فیلم بدون هیچ سروصدایی از اوایل این ماه اكران شد و توانست در رقابت با دو فیلم پرقدرت كه كلی تبلیغ و سابقه پشتسرشان بود، یعنی فیلم «كاپیتالیسم: یك داستان عاشقانه» مایكل مور و «یك مرد جدی» آخرین فیلم برادران كوئن كه معمولا برای گرفتن اسكار فیلم میسازند، از هر دو پیشی بگیرد و در حالی كه با بودجه 23 میلیون دلاری ساخته شده بود، این پول را در همان هفته اول به تهیهكنندگانش برگرداند. با این حال باید گفت نویسندههای فیلم یعنی «پاول ورنیك» و «رت ریس»، برای خلق فضایی كمدی كاملا موفق بودهاند و «رابین فلایشر» كارگردان فیلم هم به خوبی توانسته فضای لازم را خلق كند. این فیلم انگلیسی كه با همكاری یك شركت مستقل آمریكایی و یك شركت كانادایی ساخته شده، نشان میدهد كه برای موفق شدن الزاما نباید هزینه كرد: هوشیاری، سلیقه خوب، شناخت سلیقه مردم و از همه مهمتر توجه به شرایط جامعه، چیزهایی است كه میتواند موفقیت را همراه داشته باشد. به قول «پل استر» وقتی شرایط سیاسی سیاه و خستهكننده است، آدم ترجیح میدهد به سراغ كمدی برود و تهیهكنندگان این فیلم هم درست دست روی نقطه حساس خیلی از مردم گذاشتهاند: دیدن یك فیلم مفرح كه همراه یك كمی دلهره، خنده را به لب مینشاند. «زامبی لند» در عین حال كه در یك فضای آخرالزمانی میگذرد و همه زمین و زمان به دلیل یك جنگ وحشتناك درهم ریخته و تقریبا كسی زنده نمانده؛ اما هنوز امید زنده است و چند نفری كه توانستهاند از این ماجرا جان سالم به در ببرند، به دنبال یافتن خانوادههایشان به یكدیگر میرسند و سعی میكنند با كمك هم خودشان را حفظ كنند. اما این كار در این شرایط خیلی ساده نیست، چون واكسنی كه پزشكان كشف كردهاند تا به مردم زنده كمك كند تا به بیماریهای واگیردار مبتلا نشوند، آنها را به زامبی تبدیل میكند و هر فرد سالم هم اگر به وسیله یك زامبی گاز گرفته شود، به زامبی تبدیل میشود. یكی از این بازماندهها، كلمبوس (جسی آیزنبرگ)، نوجوان ترسویی است كه برای خودش قوانینی تدوین كرده تا بتواند از جهنمی كه درست شده فرار كند. او شانس میآورد و با یك زامبیكش حرفهای به نام «تالاسه» (وودی هارلسون) روبهرو میشود. آنها در مسیری كه با كمك هم پیش میروند، به 2 خواهر به نام «ویچیتا» (اما استون) و «راك كوچولو» (ابیگل برسلین) برمیخوردند و این گروه همه تلاششان را میكنند تا از این منطقه ویران شده نجات پیدا كنند. اما آنها باید كلی خلاقیت داشته باشند تا بتوانند از پس تكتك زامبیهایی كه دنبالشان میكنند بربیایند. شلیك مستقیم به سر آنها كاری است كه «تالاسه» متخصص آن است، اما بقیه هم باید برترسشان غلبه كنند و در حالی كه یك پیانو را با طناب بالا بردهاند، آن را به موقع روی سر یك زامبی بیندازند كه دارد دنبالشان میكند! البته زامبیهای این فیلم با فیلمهای دیگر كمی متفاوت هستند: آنها تنبل و خنگ نیستند كه هیچ، بلكه خیلی سریع برای گرفتن طعمهشان نقشه میریزند و آنها را دنبال هم میكنند. زامبیها از كجا آمدند؟زامبیها جسدهای متحركی هستند كه روح ندارند. هر چند حالا دیگر دور، دور زامبیهاست و همین امسال 3 فیلم با موضوع زامبی قرار است اكران شود و بازیهای كامپیوتری با محور بودن زامبی فروش خوبی دارند و آنها حتی برای تبلیغ بازرگانی وارد آگهیها شدهاند، اما پیشینه زامبیها به گذشتههای خیلی دور برمیگردد. بعضیها میگویند زامبیها از اعتقادات آفریقایی تباران دریای كارائیب بیرون آمدهاند و برخی آن را تا نخستین اسطورههای بشری یعنی گیلگمش هم عقب بردهاند كه خدایان آدمها را با این جمله تهدید میكنند كه «مردهها را برای خوردن زندهها بیدار میكنم.» احتمالا حضور یك دشمن به معنی یك خطر كه به نوعی با مرگ ارتباط دارد، از وقتی كه بشر خودش را شناخت با او بود.اما چهره این دشمن در طول تاریخ بتدریج روشن شد و به اینجا رسید كه از 4 قرن پیش در ادبیات اروپایی حضور یافت و برای نخستین بار در سال1910، یعنی همان زمان كه سینما تازه متولد شده بود، بر پرده سینما هم ظاهر شد. زامبی حتی در فلسفه هم جایگاه خاص خودش را دارد و سیستمی است كه از فهم روانی برخوردار نیست. اما ژانر زامبی در سال 1930 با فیلم «زامبی سفید» اثر ویكتور هالپرین در سینما تولید شد. در اواخر دهه60، «جورج رومرو» با فیلم «من افسانه هستم» به زامبی ویژگیهایی بخشید كه آن را مستقل كرد و پدر زامبیهای امروزی را آفرید. «شب مردگان زنده» فیلم بعدی او هم فیلم قبلیاش را كامل كرد و 10 سال بعد همین فیلم را با نام «سپیده مرگ» بازسازی كرد. با بازسازی این فیلم در دهههای بعد، زامبیها شكل دیگری گرفتند؛ حركات كند و لخ لخوی آنها و نالههای كشداری كه وقت حركت سر میدادند تغییر كرد و آنها توانستند بدوند و طعمههایشان را دنبال كنند. در سال 2004 هم موفقیت فیلم انگلیسی «جایگاه مردگان» كه زامبیهای بامزه و شیطان را تصویر میكرد، باعث شد تا خیلی از فیلمنامهنویسان سعی كنند هنر خودشان را در این ژانر به محك تجربه بگذارند. كار تا آنجا پیش رفت كه حتی نازیهای زامبی هم در «برف مرده» ظاهر شدند. امروز زامبیها خیلی مشهور شدهاند و یك شركت انتشاراتی دارد آنها را وارد رمانهای كلاسیك هم میكند و تا به حال «جین ایر و زامبیها» را منتشر كرده و زندگی «بیتلز» گروه مشهور موسیقی را هم در مبارزه با زامبیها منتشر خواهد كرد و چند اثر كلاسیك مشهور دیگر از جمله «بلندیهای بادگیر» برونته را هم در فهرست دارد. البته مجله تایم هم به شیوه خودش از زامبیها استفاده كرده و هیولای ركود اقتصادی را زامبی نامیده. انگار باید گفت زامبیها توانستهاند با جلب توجه مخاطب و فروش بیشتر، هیولای ركود اقتصادی را وادار به عقب نشینی كنند. اینطور نیست؟ و این هم یك تحلیل جالب از منتقد گاردین: «اگر در دنیای مردگان متحرك، خون آشامها طبقه اشراف را تشكیل دهند، بیشك زامبیها، لمپنهای پرولتاریا هستند.»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 425]