واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: روزنامه نيويورک تايمز، چند روز قبل، داستان يک بيمار مبتلا به نارسايي کليه و تلاشش را براي پيدا کردن کليه منتشر کرد. اين مقاله، حاوي نکات جالبي است. رالف گيبسون، روانپزشک و مدرس دانشکده پزشکي ييل، در مقالهاي داستان بيماري خود را نقل کرده است. در يکي از روزهاي ماه آگوست سال 2004، هنگامي که اين خانم براي چکاپ بدن خودش به پزشک مراجعه کرد، متوجه شد که کليههايش در حال ازکارافتادن هستند و با 16 درصد ظرفيت نهايي خود کار ميکنند. يک متخصص کليه تخمين زد که او ظرف 6 ماه به دياليز نياز پيدا خواهد کرد. براي آدمي که تا آن زمان علائمي از بيماري نداشت، تصور اينکه مجبور است 3 بار در هفته، هر بار 4 ساعت تحت دياليز قرار بگيرد و چيزهاي سادهاي مثل مسافرت و ملاقات با دوستانش را از دست بدهد، اين خبر، وحشتناک بود. به علاوه، پيدا کردن کليه پيوندي از يک فرد فوتشده هم بسيار دشوار بود؛ چرا که بايد حدود 5 سال در ليست بيماران نيازمند کليه پيوندي انتظار ميکشيد تا نوبت به او برسد. علت از کار افتادن کليههاي خانم گيبسون، دقيقا مشخص نبود. شايعترين عوامل نارسايي کليه ديابت و پرفشاري خون هستند که اين خانم، مبتلا به هيچ کدام از آنها نبود. نظر پزشک اين بود که او به خاطر داروهايي که از 20 سالگي به بعد مصرف ميکرده، دچار نارسايي شده است. در ژانويه 2005، 6 ماه بعد از شروع دياليز، هنگامي که خانم گيبسون با يکي از دوستانش مشغول خوردن قهوه بود و داستان بيمارياش را براي او تعريف ميکرد، بهطور ناگهاني دوستش پيشنهاد کرد که کليهاش را به او بدهد. اين پيشنهاد غيرمنتظره بود؛چرا که اين دوست خانم گيبسون فردي بود که وسواس زياي نسبت به سلامت، تحمل درد و گرفتن خون داشت و تا حدي خودبيمارانگار بود. بنابراين، همانطور که خانم گيبسون پيشبيني ميکرد، بعد از چند ماه اين دوست موضوع را مسکوت گذاشت و بعد گفت که پزشکش به او توصيه کرده کليهاش را هديه نکند. پس از آن، خانم گيبسون، مدتي به بررسي رابطه دهندگان و گيرندگان پيوند، از لحاظ جامعهشناسي پرداخت. چندين سال قبل، 2 جامعهشناس آمريکايي، اصطلاح «ستمگري پيوند» را در اين مورد باب کردند. آنها در کتابي که در سال 1992 منتشر کردند، نوشتند که گيرنده و دهنده پيوند و خانواده آنها در يک رابطه بدهکار- بستانکار مقيد ميشوند که مانند زنجيري آنها را به هم گره ميزند. يک سال بعد از تشخيص، در پايان سال 2005، خانم گيبسون آماده يک عمل جراحي براي دياليز شد. در اين عمل جراحي با ارتباط دادن يک شريان و وريد در ناحيه دست، يک رگ بزرگ سطحي يا فيستول ايجاد ميشود که دسترسي به رگ را بسيار آسان ميکند و جلسات دياليز متعدد را ممکن ميسازد. در اين هنگام بود که افکار زيادي به مغز خانم گيبسون هجوم آورد. ديگر اصطلاح «ستمگري پيوند» براي او معناي جديدي پيدا کرده بود. او ديگر به وجه اخلاقي اين اصطلاح فکر نميکرد، بلکه به ستمگري سامانهاي ميانديشيد که او را از دسترسي به يک کليه، بازداشته بود.او ميدانست حتي کساني هستند که براي پيدا کردن کليه، سايتهايي مثل GordyNeedsAKidney.org باز کردهاند، او حتي به اين فکر افتاد که يک «توريست پيوند عضو» شود و براي پيوند کليه به ترکيه يا فيليپين يا حتي چين برود؛جايي که ممکن است کليه يک محکوم به اعدام را به بيمار پيوند بزنند. در اکتبر 2005، خانم گيبسون سايت MatchingDonors.com را پيدا کرد که گيرندگان و دهندگان پيوند را به هم معرفي ميکند. وقتي توافق اوليه در موردي انجام شود، از طريق يک روند استاندارد و با نظر پزشک مرکز پيوند، جريان کارها ادامه پيدا ميکند؛ اما خانم گيبسون با نگاهي به متن تقاضاهاي ديگر بيماران، مردد ماند که چه چيزي در تقاضانامهاش بنويسد. او که نه مادر بود، نه والديني داشت و هيچ کس ديگري هم در زندگياش نبود، چگونه ميتوانست توجه اهداکنندههاي احتمالي را برانگيزد؟ او حتي صلاح نديد به اين مطلب اشاره کند که روانپزشک يک کلينيک ترک اعتياد با متادون است و به نوشتن بيرنگ و لعاب مشخصاتش اکتفا کرد. سرانجام در نوامبر سال 2005، خانم گيبسون ايميلي با عنوان «پيشنهاد جدي» دريافت کرد، يک خانم نويسنده و روزنامهنگار 45 ساله تصميم گرفته بود، کليهاش را به او هديه کند. خوشبختانه گروه خون اين خانم که « ويرجينيا پسترل» نام داشت به گروه خون خانم گيبسون ميخورد. در چهارم ماه مارس پيوند کليه انجام شد. ويرجينيا پيش از اهداي کليه، نه خون داده بود و نه کارت اهداي عضو داشت، تصميم او آني و قطعي بود. او با خانم گيبسون احساس همدلي پيدا کرده بود و پيش خود نااميدي او را تصور کرده بود. از نظر خانم گيبسون، ويرجينيا يک اهداکننده بيعيب و نقص بود. او احترام ذاتي براي خلوت او قائل شد و هيچ انتظاري جز يک سپاسگزاري ساده نداشت. خانم گيبسون حالا نگران هزاران نفري است که هيچ دهندهاي در ميان خويشاوندان، دوستان و حتي غريبهها پيدا نميکنند. او در مقالهاش در نيويورک تايمز نوشته است که گرچه خود کليهاي براي اهدا ندارد ولي از طريق نوشتن مقاله براي نشريات توجه ديگران را به موضوع پيوند کليه جلب خواهد کرد. او در انتهاي مقاله نوشته است که جامعه در خود تعهدهاي الزامآوري براي بسط «هديه بودن پيوند» احساس ميکند. او اضافه کرده است که بايد براي اهداكنندگان آينده انگيزههاي ديگري هم فراهم شود، اين انگيزه لزوما نبايد به صورت پرداخت مستقيم باشد بلکه ميتواند به صورت مراقبت پزشکي مادامالعمر يا تصويب لايحههاي بخشودگي مالياتي يا تسهيلات بازنشستگي باشد. او نوشته است که گرچه هميشه افراد خيري مانند ويرجينيا براي کمک پيدا ميشوند ولي تا زماني که به اهداي کليه تنها به صورت هديه نگاه شود، تعداد کافي کليه براي پيوند وجود نخواهد داشت.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 451]