تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):شتاب کردن در کاری پیش از بدست آوردن توانایی و سستی کردن بعد از به دست آوردن فرصت...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815542128




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آن دست بهشتی


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آن دست بهشتی
آن دست بهشتی
از یک چشمش اشک سرازیر می‌شد و از چشم دیگر خون. اطرافیان به صورتش که نگاه می‌کردند، حالشان دگرگون می‌شد. ضربه‌ی سختی به چشم قتاده بن نعمان وارد شده بود. جانباز جنگ احد، درد عجیبی را در چشمش احساس می‌کرد. گوشه‌ای نشست و دستش را روی صورت خون‌آلودش گذاشت و نالید.- ای خدا، می‌بینی چه بلایی به سرم آمده. کاش دست یا پایم ضربه می‌دید. حالا با این وضع چطور به خانه برگردم. ای کاش مرگ نصیبم می‌شد و این وضع را نمی‌دیدم.نالیدن او فایده‌ای نداشت. خون بند نمی‌آمد. یاد پیامبر افتاد؛ فرمانده‌ی جنگ. بلند شد و با همان چشمی که از حدقه درآمده بود به سراغ پیامبر رفت و دست به دامانش شد. نالید، هم از درد چشم و هم از غم بزرگی که در دلش بود. غم‌ بزرگ او، از درد چشمش بود. همراه ناله حرف‌هایش را بر زبان آورد: «یا رسول‌الله، چند روز بیشتر نیست که از ازدواج من گذشته است. حالا در این جنگ، این بلا به سرم آمده. هر کسی مرا با این چشم ببیند، وحشت می‌کند. مخصوصا همسرم که حالا چشم به راه من است. اگر او مرا این‌طور ببیند، دیگر به طرفم نمی‌آید. ای پیامبر عزیز، من همسرم را دوست دارم، او هم مرا به همین اندازه دوست دارد. ولی با این چشم از حدقه در آمده‌ام می‌ترسم بروم و از چشم همسرم بیفتم. به دادم برسید.»پیامبر دریافت که او چه عشقی به زندگی نوپای خود و چه علاقه‌ای به همسر تازه به خانه‌ی بخت آمده‌اش دارد. لبخند مهربانی را هدیه مرد جوان کرد و بعد دست‌های مبارکش را به صورت او نزدیک کرد. با همان دست‌ها چشم آویخته شده‌ی مرد جوان را سر جایش گذاشت و فرمود: «خدا یا زیبایی را بر او بپوشان»نعمان که تا چند لحظه‌ی پیش همه چیز را با یک چشم می‌دید، ناگهان عوض شد. شادی بر صورتش نشست. چشم مجروحش دیگر دردی نداشت. تازه، با آن چشم بهتر هم می‌دید. چون یک دست بهشتی به او خورده بود. چشم مجروحش از اول هم بهتر شد و دیگر درد نگرفت و حتی تا آخر عمر آن چشم ضعیف هم نشد. نوشته: علی باباجانیمنبع:منتهی‌الامان، ص 44***********************مطالب مرتبطانوشیروان پادشاه ایران ادیان در شب ولادت لحظات ولادت هفته اول ولادت طلحه و زبیر اولین امتحان در خانه پیامبر!!! زمین را به وسیله من پر از عدل و داد کن مسافری از سرزمین‌های دور ثواب آن دینار عزیز کاروان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 185]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن