واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: در آمدي بر رفتار شناسي ادبي (7) چگونه رفتار نا هنجار با زبان مي کنند؟!
درباره رفتار ناهنجار قسمت ششم اين مقاله را بخوانيد در مقاله حاضر :واگوية هذيانهاي مسموم و روانپريشانه (جنوننمايي) نحوشكني، به هم ريختن اجزاي جملهتركيب واژهها با سازههاي غير كلامي تقابل با هنجارهاي اخلاقي واگوية هذيانهاي مسموم و روانپريشانه (جنوننمايي)پژوهش در مورد اين نشانة رفتاري، بيشتر به كار روانشناسان و روانپزشكان ميآيد كه براي درمان افرادي از اين دست كه پيشتر از آنكه شاعر باشند، به توهم شاعري گرفتارند، چارهاي عاجل بينديشند. اجازه بدهيد اين نشانة رفتاري را با مثالهايي گويا و روشن بشناسيم، مثالهايي بينياز از هر گونه شرح و تفسيري:1مردي كه از خيرش اگر ميگذشتندو ميگذاشتند بزند دست به هر كارياگر ميخواستند چه ميشدكم نميشد از جادهها سنگيحتا به سمتم اگر پرت ميكردندآخ هم نميكردند اين سالها اگر ميكردمگرچه اين درد همه از اين است كه همهمه كرد وبرد به هر ويتريني دست اگر ميشد زداگر دستبرد ميشد زد در تاكسي كم نميشد از هيچ دستي دستنعل وارو اگر زد ميشد...2سربالاييها!خجالت نميكشي؟ بينداز پايين!حالا ديگر زمين را ميبينمكه ميچرخموقتي كه ميچرخماصلاً از صفر جهان گم شديـ هر چه ميگيرد، آزاد نميكند ـ شمارهاي گرفتي وديگر پس نداديحالا بعد از اين همه سالدست روي كدام يك بگذارمكه سه نشود؟خجالت ميكشم.3من اين آخرين دست را به كسي ميدهم كه دست مرا از پشت بسته استدست بسته به دستبند، دستم ميدهي دستدستكه دستم را خواندهايو دروغ ميگويد اين دست؟ نحوشكني، به هم ريختن اجزاي جملهباز هم مثال اين نشانة رفتاري را از مصاحبة سيد علي صالحي با هفتهنامة آتيه (شمارة 380) ميآوريم: «... زبان همين صورت تجسمي كلمات و روند و فرآيند سخنورزي معيار و معمولي نيست كه با ويران كردن آن، به ذات شعر و جادوي غريب و روح روشن معنا برسيم. اين عدة معدود متأسفانه به جاي رسيدن به نحو نو، به تخريب صرف در زبان ميپردازند و اين لجاجتي خوشباورانه و تيمارستاني است كه نتيجهاي جز نوعي شبهشعر آستيكمات ندارد و مخاطب فعال و هوشمند و حتي خلاق هم نميتواند بهصورت انحصاري تنها با شمارة عينك طبي چنين واژه بازي به جهان نگاه كند».و اما مثالهايي براي نحوشكني كه يكي از نشانههاي بارز رفتار ناهنجار شاعر با زبان است:1در اين زمينه بايدديروز پياده ميشدم هر روزهمين را ميگويم اينجادو روز است و من سه روزيك روز همدنيا را در چهار حرف افقي ساختمبا من نساخت!2... عاشق زني شدهام تا شعرهاي زنانه نگويمقدم برنميدارم بزنمبلند ميشوم از دكمهها كه مياُفتندو چشمهايم را كه ميبندمتمام جملههاي زمين زن ميشوندو شعر منطق خود را داراست!3من را بخوابانمن را بياورانمن مثل شعر تقطيع ميشوم سوي پرندههاي تطبيقيمن هيچ چيز را به سوي هيچ در آواز هيچزنبيلي از زبانة زيبايي در كنج حفرة گنجشكي و هيچاستخري از طراوت پاشيده در شيشة شكستهحالا ببين چقدر گم شدنم را خميدهامميآوراندم اكنون به سوي خويشصافم به شكل ليس كه بيحس ميآوراندمو چهرة مرا در ذرههاي آن ديگران فرو كردهحتي خود او هم اين را ميگوياند.تركيب واژهها با سازههاي غير كلامييكي از مشخصههاي رفتار ناهنجار با زبان، پرداختن افراطي به «برونة زبان» و فيزيك كلمات است، حال آنكه در «درونة زبان» هيچ اتفاق شاعرانهاي نميافتد. علت اصلي اين انحراف، غافل شدن از «معنا» و حقيقت زبان و دلمشغولي افراطي به فرم و ساختار است.اين گروه از شاعران همة مشكلات شعر معاصر ما را در تعصب و تعلق خاطر اديبان ما به «معنا» خلاصه ميكنند و چنين ميپندارند كه با حذف «معنا» همة مشكلات شعر و ادبيات فارسي يك شبه حل ميشود و شعر ما جهاني! «سيدعلي صالحي» در اين خصوص گفته است: «من همواره در بهكارگيري زبان راديكال بودهام، چه در دوران موج ناب و چه در روزگار شعر گفتار، اما واقعاً كدام زبان؟ منظور دگرگوني در روح زبان است و نه مثله كردن تجسد تركيبات، نامها، سطور، جملات و...! منظور! راز زبان است و روح زبان و رؤياي زبان! يورش به پوستة زبان و گريزاندن افعال و قلع و قمع جملات و تركيبها، جز از طريق بمباران شيميايي و هذيانهاي مسموم، غير ممكن است و ما هموطنان واژگانيم و نه دشمن زبان. دگرگوني درست و سازنده در زبان از درون رو به بيرون رخ ميدهد و نه برعكس.»و اما مثالهايي در مورد تركيب واژهها با سازههاي غيركلامي، پيوندي تلخ و تحميلي كه نتيجة محتوم آن چيزي جز ايجاد گسست و فاصله بين مخاطب و شعر نيست، همان چيزي كه امروز به آن «بحران مخاطب» ميگوييم:همين جوريكوره را بردهام به غاري اينجوريبگو بياد بيارش! كو؟ كوچك شد؟روي ديوارهايش نوشته بودندها! خوانا نيست؟گفتم كه! _____ شنيدي؟اِه كري مگه؟اين خط وُ بگير و بيا... رسيدي؟همينجا بشين!اين هم اين صندليh ها! چي شد؟گيجي؟ اينجوريحالا سرت را از زير موهات برداربالهات را بگير و برو گمشو!بالا؟ نه!چند تا بيا پايين حالا بگو ببينمحالت چطور شد؟همينجا بود گم و گور شد. تقابل با هنجارهاي اخلاقييكي ديگر از مشخصههاي رفتار ناهنجار با زبان، تقابل با هنجارهاي اخلاقي است. در شعر اين گروه از شاعران «اخلاقستيزي» شيوهاي مرسوم و معمول است و اشعار آنان آميخته به انواع تعبيرات غير اخلاقي و ناپسند!با عرض معذرت، براي مثال تنها به ذكر يك نمونه از اين اشعار اكتفا ميكنم:خوابم نميبردحوض كاشي سبزمبوي تهوع گرفته بودمثانهام داشت از درد ميتركيداما نه من روي ديدن توالت را داشتمنه توالت چشم ديدن منقرار بود مثل هميشه توي دريا نقش غريقنجات را بازي كنماما حالا بيهيچ حس گنديدهايغريق نجات يك حوض بوگندو... در ادامه اين مقاله با ديگر ويژگيهاي رفتار نا هنجار در شعر معاصر آشنا خواهيد شدنويسنده : رضا اسماعيلي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 811]