واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ديدار خصوصي مقام معظم رهبري با ده نمکي
هنگامي که براي دستبوس خدمت آقا رسيديم، ايشان فرمودند: - شما دو نفر به اتاق من برويد کارتان دارم. و با راهنمايي مسئولين امر، به اتاق محل کار آقا رفتيم و دقايقي به انتظار نشستيم. به محض ورود آقا، از جا برخاستيم که ايشان با چهره اي متبسم و بسيار زيبا، با عبارت: - به به به آقاي ده نمکي ...حميد داود آبادي از نويسندگان دفاع مقدس خاطره ديدار خود و ده نمکي با رهبر معظم انقلاب را در وبلاگش نوشته که سايت بنياد حفظ آثار و ارزش هاي دفاع مقدس(ساجد) هم آن را منتشر ساخته است:روز سه شنبه 26 آذرماه، خداوند سبحان توفيق داد تا به همراه "مسعود ده نمکي" خدمت مقام معظم رهبري برسيم.نماز ظهر و عصر به امامت آقا و با حضور تني چند از وزيران و مسئولين مملکتي از جمله "صادق محصولي" وزير کشور، مهندس "سيدمهدي هاشمي"، حجت الاسلام "احمد احمدي"، دکتر "مرندي"، دکتر "کمال خرازي" و ديگران، اقامه شد. سپس هنگامي که براي دستبوس خدمت آقا رسيديم، ايشان فرمودند:- شما دو نفر به اتاق من برويد کارتان دارم.و با راهنمايي مسئولين امر، به اتاق محل کار آقا رفتيم و دقايقي به انتظار نشستيم.به محض ورود آقا، از جا برخاستيم که ايشان با چهره اي متبسم و بسيار زيبا، با عبارت:- به به به آقاي ده نمکي ...او را در بغل گرفت و روبوسي کردند. سپس ايشان اجازه داد که روي چون ماهش را ببوسم و گفت:- شما چطورين آقاي داودآبادي گل ... شما چقدر چاق شدين ...مسعود گفت آقا اين چاق شده من پير شدم.- نه شما که پير نشديد ولي اين خيلي چاق شده.که من جوابي نداشتم و با خنده و شوخي مسئله را رد کردم.ده نمکي نامه دختر 10 ساله اش فاطمه را خدمت آقا داد که با زبان شيرين خودش از اين که در تلويزيون ديده بود صداي آقا گرفته و سرفه کرده است، گريه اش گرفته بود. نکته قشنگ نامه هم اين بود که فاطمه کوچولو نوشته بود:- آقا من مي دانم حسادت چيز بدي است ولي اين جا به بابام حسوديم ميشه که الان پهلوي شماست ولي من نمي توانم شما را ببينم.آقا هم تا آخر نامه را خواند و در جواب فاطمه که التماس دعا داشت، براي سلامتي و خوشبختي او دعا کرد و يک چفيه هم به عنوان هديه به مسعود داد تا به دخترش بدهد.آقا گفت:- آخرين ديدارمان 10 سال پيش هنگامي بود که نشريه شلمچه را توقيف کرده بودند.مسعود از "فرهنگنامه آزادگان" گفت که آقا فرمودند چند جلد کتاب هايي را که چاپ شده ديده اند. ادامه بحث رسيد به "اخراجي ها".مسعود از ناملايمات و نامردي هاي دوست نمايان گفت که آقا فرمودند:- خداوند انشاالله همه شما را در راه حق و صراط مستقيم پايدار بدارد . خيلي مهم است پايداري در صراط حق. عيبي ندارد. براي خدا عيبي ندارد هزينه بپردازيد. مگر در کارتان آثار الهي آن را نمي بينيد؟مسعود درباره اين که يک نفر مدعي شده بود اگر تلويزيون اخراجي ها را پخش کند، او خودش را جلوي صدا و سيما آتش خواهد زد، گفت که آقا فرمودند:- اينها که حرف مفته ...و ادامه دادندن:- من فيلم را دوسه بار ديدم يک بار همين جا ديدم تلويزيون هم که اخيرا پخش کرد ديدم. فيلم قشنگي است. جنبه طنزي آن خيلي جذابيت دارد. البته من يک نکته هم به اين فيلم دارم، بگم؟چهار پنج سال پيش از اينها ظاهرا يک نفر که ساکن آلمان باشد، کتابي نوشته که الان اسمش را يادم نيست. اين کتاب درباره محلات قديمي تهران مثل چهارراه مولوي و اسمال بزاز است. شرح حال خودش را در آن دوران سال هاي 25 – 30 نوشته است. خاطرات خودش را از آن دوران نوشته که قشنگ نوشته و کتاب شيريني هم هست. شما آقاي داودآبادي اين کتاب را به آقا مسعود بدهيد بخواند.ايشان که ظاهرا دندان پزشک هم هستند، شرح خاطرات خودش از آن دوران مثلا عرق خوري ها و الواطي هايشان را نوشته است.البته در اين کتاب اهانت هايي هم به روحانيت دارد و عليه انقلاب هم مطلب دارد. مثلا درباره بسياري از افراد محترم مطالب خلافي دارد. مثلا درباره مرحوم خندق آبادي مطالب بي ربطي دارد و اهانت هايي دارد. من خودم آقاي خندق آبادي را از نزديک مي شناختم.نکته اي که من مي خواست بگويم اين است: در جايي از اين کتاب به جنگ تحميلي اشاره شده و نوشته است که بله، همين لاط ها بودند که جنگ را پيش بردند و به نهايت رساندند. يعني خواسته بگويد که فقط لاط ها بودند که از مملکت دفاع کردند و ديگران نقشي نداشتند، که اين درست نيست. من خواستم بگويم که اين نشود که بگويند بله ما اين را مي گفتيم.خب ما لاط هاي چاقو کش و عرق خور داشتيم، لاط هاي خوب و مرد هم داشتيم امثال مرحوم طيب. جوري نشود که حرکت يک ضد انقلاب با يک انقلابي تلاقي کند.اين نکته اي بود که مي خواستم بگويم.آقاي عبدي هم انصافا هنرپيشه توانايي است. ايشان ترک است؟ وقتي ترکي صحبت مي کند، معلوم است که عميق حرف مي زند. بازي نمي کند.
آقاي ده نمکي، شما چه آن زمان که نشريه شلمچه را چاپ مي کرديد و يا با موتورسيکلت در خيابان ها مي رفتيد و چه الان که فيلم مي سازيد، براي من هيچ فرقي نکرده ايد، همان مسعود ده نمکي انقلابي و متعهد هستيد. آقا خطاب به مسعود گفت:- آقاي ده نمکي، شما چه آن زمان که نشريه شلمچه را چاپ مي کرديد و يا با موتورسيکلت در خيابان ها مي رفتيد و چه الان که فيلم مي سازيد، براي من هيچ فرقي نکرده ايد، همان مسعود ده نمکي انقلابي و متعهد هستيد.حدود يک ساعت پهلوي آقا بوديم که به لطف خدا عيدي غدير را از لبان مبارک آقا ستانديم.آن قدر منگم و حالم به هم ريخته که حوصله نوشتن بقيه ديدار زيبايمان را ندارم.فقط اين را بگويم که هنوز فکر مي کنم در خواب هستم.و اين رويايي بود که سال ها در خواب به دنبال آن مي گشتم و سرانجام در آستانه عيد غدير به وقوع پيوست.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 250]