تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 29 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):كسى كه از حق دَم مى زند با سه ويژگى شناخته مى شود: ببينيد دوستانش چه كسانى هستند؟ نم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830929175




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

روزگار سپري‌شده ستاره‌ها


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: روزگار سپري‌شده ستاره‌ها
لئوناردو ديکاپريو
ديويد تامپسون، منتقد قديمي سينما كوشيده تا به اين سؤال پاسخ دهد كه چرا دوران‌طلايي ستاره‌هاي سينماي كلاسيك ديگر تكرار نشده است؟چرا ستاره‌هاي امروز، فاقد آن وجه اسطوره گون  مانند گري‌كوپر، كلارك گيبل يا همفري بوگارت هستند؟مي‌گويند آدم‌هاي نوستالژيك، خيلي عقل‌گرا نيستند ولي مقاله تامپسون با وجود حس نوستالژيكي كه در سطر به سطرش حس مي‌شود، دلايلي منطقي براي تغيير شرايط سينماي امروز با دوران سينماي كلاسيك مي‌آورد؛اينكه بازيگران عصر طلايي متعلق به دوراني سپري شده‌اند و اينكه سينما ديگر حلاوت گذشته را ندارد...اين مطلب را در شرايطي مي‌نويسم كه مدتي از اكران فيلم «شواليه تاريكي» در آمريكا مي‌گذرد و انتظار مي‌رود فيلم در گيشه سالانه به خوبي عمل كند، آن هم بدون  در نظر گرفتن اينكه  اين فيلم تنها نسخه ديگري از بتمن است. از طرفي اين زمزمه از همان هفته اول اكران به گوش مي‌رسيد كه هث لجر مي‌تواند با اين فيلم نوعي سوپر استار باشد هر چند كه طبق قانون نانوشته سينما، مرده‌ها هميشه شانس ستاره بودن دارند و در اين ميان برخي دست به مقايسه شرايط فعلي با زمان مرگ جيمز دين زده‌اند. اگر كسي اين مقاله را بخواند و البته اهل تحقيق هم باشد، به‌راحتي متوجه عطشي كه در روزهاي پس از مرگ دين براي تماشاي فيلم‌هايش وجود داشت، خواهد شد.مي‌گويند آدم‌هاي نوستالژيك، خيلي عقل‌گرا نيستند ولي مقاله تامپسون با وجود حس نوستالژيكي كه در سطر به سطرش حس مي‌شود، دلايلي منطقي براي تغيير شرايط سينماي امروز با دوران سينماي كلاسيك مي‌آورد؛اينكه بازيگران عصر طلايي متعلق به دوراني سپري شده‌اند و اينكه سينما ديگر حلاوت گذشته را ندارد... در آن روزها همه قبل از هر چيز اين موضوع را در نظر مي‌گرفتند كه ديگر جيمز ديني بر پرده سينماها وجود نخواهد داشت و به گيشه‌ها هجوم برده بودند؛ هر چند كه اين موضوع تنها براي آمريكايي‌ها مفهوم داشت و جيمز دين براي كساني كه او را در انگلستان كشف كرده بودند قبل از اينكه ستاره شود، مرد.به همين خاطر هر فيلمي با هر سوژه‌اي كه هث لجر تنها 30دقيقه در آن حضور داشته باشد از اين پس پتانسيل بدل شدن به يك پديده سينمايي را در گيشه دارد.اين مثال به ما يادآوري مي‌كند كه در نظر گرفتن افرادي چون مت ديمن، تام كروز، جود لاو و يا تام هنكس به‌عنوان بخشي از روند ستاره بودن در سينما، همانطور كه كساني چون بت ديويس، همفري بوگارت، گري كوپر و يا جوان كرافورد بخشي از آن به حساب مي‌آمدند، تا چه حد بي‌معني است. براي درك اين جمله طولاني شايد بهتر باشد به سراغ چند مثال برويم؛ زماني ستاره‌ها به‌گونه‌اي كار مي‌كردند كه گويي فردايي وجود ندارد. گري كوپر در طول 5سال در 24 فيلم بازي كرد و بت ديويس در طول12 سال 50فيلم داشت و در فاصله 10سال (در بين اواسط دهه 30 تا اواسط دهه 40 ) 7 بار نامزد دريافت اسكار شده بود. البته او در تمام اين مدت فقط با يك استوديو كار مي‌كرد و يك تيم ثابت فيلمنامه نويسي، هنرپيشه‌هاي مكمل و فيلمبردار او را همراهي مي‌كردند. اكثر فيلمنامه‌ها براي شخص او نوشته شده بود و فضاي فيلم و حتي نورپردازي در خدمت ديويس بود.ولي در نگاه ديگر همين ستاره‌ها در سال‌هاي افتخارشان، زندانيان سيستم استوديويي بودند. اين ستاره‌ها كه قرار بود روشني بخش زندگي تماشاگران و تجلي بخش روياهاي آنها باشند، همگي با تيرگي و بي‌هويتي ناشي از زندگي حرفه‌اي (استوديويي)شان، روزهاي غم‌انگيزي را در زندگي واقعي سپري مي‌كردند.ديويس همواره با مديران استوديو وارنر براي ايجاد تغيير درفيلمنامه‌ها در حال درگيري بود اما استوديو هميشه در نهايت مي‌ديد كه سيستم كار او جواب مي‌دهد چرا كه بت ديويس روي پرده سينما همان ديويس پر جنب و جوش و خودخواه و گاهي ديوانه‌اي از كار درمي‌آمد كه اطرافيان در زندگي واقعي از او سراغ داشتند، اما از طرفي همين ديويس بي‌ثبات ولي پرتحرك مي‌توانست براي زنان آن روزها كه به‌دليل نقش محدودشان در زندگي و جامعه عمدتا به افسردگي مبتلا شده بودند، ستاره سالن‌هاي تيره سينما يا حتي الگوي زندگي باشد. اين ستاره‌ها كه قرار بود روشني بخش زندگي تماشاگران و تجلي بخش روياهاي آنها باشند، همگي با تيرگي و بي‌هويتي ناشي از زندگي حرفه‌اي (استوديويي)شان، روزهاي غم‌انگيزي را در زندگي واقعي سپري مي‌كردند.اما اين ستاره‌ها تنها روياهاي مردم را روي پرده سينماها منتقل نمي‌كردند بلكه به‌دنبال فنا شدن الهه‌ها و پادشاهان قرون گذشته، آنها اينك الگويي تمام عيار براي زندگي به شمار مي‌آمدند. روزگاري پادشاهان و الهه‌ها براي قرون متمادي رفتار انساني را تحت سيطره داشتند اما با فرارسيدن قرن بيستم جوامع به‌دنبال موقعيتي براي شادي، دارابودن حق آموزش و حق راي و ديگر فاكتورهاي زندگي مدرن بودند. در چنين فضايي و به لطف محبوبيت سينما، ستاره‌ها به سرعت جانشينان مستقيم الهه‌ها و پادشاهان شدند اما در خفا همه آنها خود را برده‌اي در سيستم استوديويي دهه‌هاي نخست قرن بيستم مي‌دانستند.هر دو موضوع علت و معلول هم به شمار مي‌آمدند و توجيه شكست اكثر آنها در زندگي خصوصي شان بدون توجه به ميزان شهرت شان در جامعه آن روز قابل درك نبود و هر دو اينها در كنار هم روند ستاره بودن را تشكيل مي‌داد كه گاهي به بيش از 10سال مي‌رسيد.اين ستاره‌ها تنها روياهاي مردم را روي پرده سينماها منتقل نمي‌كردند بلكه به‌دنبال فنا شدن الهه‌ها و پادشاهان قرون گذشته، آنها اينك الگويي تمام عيار براي زندگي به شمار مي‌آمدند. اما اين عصر طلايي دوامي نداشت و پايان آن تا حدي به دست همين ستارگاني رقم خورد كه ديگر اعتقادشان را به استوديو از دست داده بودند. در سال‌هاي پس از پايان جنگ دوم جهاني سيستم استوديويي كارايي گذشته را نداشت و برخي از استوديوها ناچار به فروش سالن‌هايشان شدند و البته تلويزيون هم پابه‌پاي سينما در سرگرم كردن مردم نقش داشت. جنگ باعث شده بود تا مردم به اين حقيقت تيره برسند كه بقا هم مي‌تواند به اندازه شادي ارزشمند باشد. در سال 1950 جيمز استوارت – آن هنرپيشه‌اي كه روزي دوست داشتني بود، نه؟– ناچارشد تا بدون پيش دستمزد در فيلم «وينچستر 73» بازي كند و تنها به سهمي از گيشه بسنده كند؛ بازي قديمي ديگر به پايان رسيده بود.نسل جديدي(كرك داگلاس، وارن بيتي) در سينماي جهان به‌عنوان تهيه كننده/ بازيگر و به عبارت بهتر صاحب اختياران فيلم‌هايشان ظهور كردند. ستاره‌ها ديگر به حال خودشان رها شده بودند و اگر اين روزها كسي از ديدن كارهاي تام كروز تعجب مي‌كند بايد در نظر داشته باشد كه نمونه شيوه كار او در گذشته هم بوده و از همان روزها هم برخي متوجه شده بودند براي ادامه بقا در اين جنگل بايد همان قدر كه درباره سينما مي‌دانند، شيوه ادامه بقاي تجاري راهم آموخته باشند. برخي از بهترين ستارگان بالقوه سينما همچون مارلون براندو به خاطر عدم‌رعايت اين نكته زير پاي ديگران له شدند.روزها و سال‌ها ادامه داشت و كثرت قصه‌ها در تلويزيون تنها به تماشاگران ثابت كرد كه قصه‌گويي روندي تقلبي است و نمي‌تواند چيزي بيش از مجموعه كليشه‌ها و چند دام قابل پيش‌بيني باشد. مردم به اين باور رسيدند كه قصه‌ها را بارها و بارها ديده‌اند و ديگر نبايد به سينما عشق داشت و اين يعني آغاز شك و سوءظن به ستارگان: آيا اغلب آنها توخالي نبودند؟ آيا عمر واقعي آنها كوتاه نبود؟ از طرفي ستاره‌ها هم در گرداب شهرت غرق شده بودند و حتي برخي از آنها پس از مدتي كوتاه براي ادامه حيات حرفه‌اي به مشكل برمي‌خوردند.ستاره شدن هنوز هم امكان‌پذير است. جوليا رابرتز در زن زيبا، دي كاپريو در تايتانيك و... ستاره شدند، اما همه اينها براي يك يا دو فيلم بود. ريز ويترسپون در فيلم‌هاي «بزرگراه» و «انتخابات» ستاره بود اما پس از آن ترجيح داد فقط هنرپيشه‌اي شيك باشد و به جايي رسيد كه در فيلم walk the line فقط بازيگر بود.شايد مردم براي تماشاي فيلم‌هاي برخي از نام‌هاي آشنا هنوز هم به سينما بروند اما كجا مي‌توان سراغي از آن همه وفاداري به ستارگاني چون گرتا گاربو، كلارك گيبل و يا جوان كرافورد گرفت؟ ما ديگر ستارگانمان را دوست نداريم چون ديگر خودمان را دوست نداريم. شايد ما بهتر از خانواده‌هايمان در دهه‌هاي قبل زندگي كنيم اما ديگر به شادي كه زندگي در اختيارمان قرار مي‌دهد، اعتمادي نداريم.شايد آن بازيگري كه روزگاري تنها در سينما و تلويزيون شاهدش بوديم حالا رفتار تمام ما را تحت‌تأثير قرارداده است. همه ما اين روزها بازيگران خوبي هستيم و دروغ‌ها و احساسات ساختگي خودمان را با صداقتي غلو شده به خوبي بروز مي‌دهيم. شايد شما بگوييد دوران ستاره‌ها به سر آمده ولي شايد اين فرهنگ است كه نفسش به شماره افتاده.اميررضا نوري‌زاده ( همشهري )





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 243]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن