واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: اعترافاتي كه صدام كرد كريم جعفري رسانههاي جمعي روز گذشته قسمتي از دستنوشتههاي صد صفحهاي جورج پيرو از اعضاي اف.بي.آي هنگام بازجويي از صدام حسين ديكتاتور سابق عراق را منتشر كردند كه در آن وي نكاتي چند را در مورد تحولات داخلي عراق و بهخصوص برنامهاتمي، دشمني با ايران همچنين عدم توجه به حمله آمريكا به اين كشور در مارس 2003 را توضيح ميدهد. براي افرادي كه با تاريخ و روند سياسي در عراق آشنا باشند و اندكي هم روانشناسي صدام حسين را مطالعه كرده باشند، آنچه كه او اعتراف كرده زياد مايه تعجب نيست. شايد مهمترين نكتهاي كه برخي از مطبوعات نيز بر آن تاكيد كردهاند و شوراي امنيت ملي آمريكا نيز آن را به عنوان سرفصل گزارش خود آورده، ترس صدام از ايران بوده است. ترسي كه حتي در آخرين لحظات به دار آويختن نيز دست از دامان وي برنداشت و كينه و عداوت خود را نسبت به ايران و ايراني نشان داد. اما واقعا چرا صدام فكر ميكرد اگر بگويد بمب هستهاي دارد، ايران ميترسد و او ميتواند خود را در برابر ايران حفظ كند؟ پاسخ اين سوال به سابقه دشمني رژيم بعث حاكم بر عراق و كوتهبيني اعراب در برابر ايران باز ميگردد. هنگامي كه احمد حسنالبكر در دهه 60 قرن بيستم زمام امور عراق را به دست گرفت، راه را براي ورود صدام به عرصه قدرت باز كرد. تفكري كه بر اساس آن حزب بعث شكل گرفته بود، ناشي از سرخوردگي تاريخي اعراب در طول پنج قرن پيش از خود بود كه يا زير سلطه عثمانيها بودند و يا اينكه هنگام عثماني طوق استعمار غرب را بر گردن انداختند. اين عقدههاي تاريخي پس از جنگ جهاني دوم و شكلگيري رژيمصهيونيستي در فلسطين و چهار شكست بزرگ از اين رژيم، چنان غليان كرد كه هر يك از سران عرب در فكر آن بودند تا اين عقدههاي سركوب شده را به نوعي بازگشايي كرده و راه را براي سربلندي در عرصه سياست جهاني فراهم كنند. اين تفكر باعث شد تا افرادي مانند ناصر در مصر، قذافي در ليبي و صدام در عراق از نظر فكري شكل گرفته و راه را براي برآورده كردن تفكرات عربي خود فراهم كنند. در اين ميان ايران به عنوان كشوري كه با تاريخ درخشان خود نه مستعمره شده بود و در گذر زمان همچنان هويت خود را حفظ كرده بود در منطقه ميدرخشيد و اعراب تاب و توان ديدن ايران و توسعه روزافزون اين كشور را نداشتند و اين در حالي بود كه اعراب به يك جنگ پيروزبخش نياز داشتند تا روحيه شكستخورده خود در طول پنج قرن گذشته را التيام بخشند و از اين رو بود كه فرداي پيروزي انقلاب اسلامي تدارك براي حمله به ايران شروع شد و در كمتر از يكسال و نيم، صدام با حمايت آشكار و پنهان غرب و شرق و بيشتر كشورهاي عربي، جنگ هشتساله خود را عليه ايران آغاز كرد. صدام از ايران عصباني بود چون تمام برنامهاش براي سردار قادسيه شدن، شكست خورد؛ او در برابر همت جوانان ايراني و در حالي كه به بهترين و پيشرفتهترين سلاحهاي روز جهان مجهز بود، بارها و بارها طعم تلخ شكست را چشيد و با خفت و خواري از ايران بيرون رفت، قرارداد الجزاير را پذيرفت و مرزها در همانجايي كه بودند، تثبيت شدند. او براي سرپوش گذاشتن به اين شكست تلخ به كويت نيز حمله كرد تا شايد پاسخي براي مردمش داشته باشد، از ايران عصباني شد، چرا كه فكر ميكرد با حمله به كويت، ايرانيهاي استكبارستيز وارد بازي ميشوند و ايران را نيز با خود به قهقرا خواهد برد... صدام عراق را وارد سه جنگ خونين كرد و چوب حماقتهاي خود را خورد در حالي كه ايران پيشرفت ميكرد و روند توسعه در آن متوقف نميشد و از اين رو است كه ميتوان عصبانيت نماد پانعربيسم را از ايران تا آخرين لحظات ديد. جملاتي كه او پاي چوبه دار عنوان كرد، حرف بسياري از دشمنان ايران بود كه آنها نيز بايد از سرنوشت سردار قادسيه!! عبرت بگيرند و ايران را دستكم نگيرند. منبع: اعتمادملی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 161]