واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: حج د آیینه ر ادب فارسی (1)مقاله نخست رودکی ، ناصر خسرو،خیام ،خواجه عبد الله انصاری
در شعر و ادب فارسى، حج و كعبه و دیگر اماكن مقدّس، جایگاهى ویژه و بس والا دارد و سخنوران و ادیبان، هر یك از زاویه خاص به آنها توجّه كرده اند. برخى از دید عرفانى بدانها نگریسته اند و در این بعد آثار ارزنده اى از خود به جاى نهاده اند. بعضى از دید اجتماعى با آن سخن گفته و یادگارهاى ارزشمندى براى نسلهاى بعد از خود باقى گذاشته اند.شهرت حج و كعبه و دیگر اماكن مقدّس و ارزش معنوى آنها در نظر شعرا و ادباى ایران، آن چنان بوده و هست كه از آنها به عنوان معیار برترى و ارزشمندى در مدایح خود استفاده كرده و به صور گوناگون در مخیّله پویاى خود از آنها تصویرهایى بدیع آفریده اند و آن همه را با تشبیه و استعاره و كنایه و دیگر صور خیال بیان كرده اند.در این بخش خواهیم كوشید، دریافت و تعبیرات بعضى از شعرا در هر قرن را، در این رساله به اجمال بررسى كنیم. بدیهى است تحقیق درباره همه شعرا و نویسندگان مقدور فرصت كم و بضاعت مزجات ما نیست پس به ناچار از هر چمن گلى انتخاب مى كنیم و مى كوشیم ترتیب تقدّم و تأخّر زمانى را رعایت كنیم:1 ـ رودكى:او را پدر شعر فارسى درى خوانده اند . در سال 329 یعنى نیمه اوّل قرن چهارم، چشم از جهان فروبسته و متأسّفانه از آن همه اشعار نغز و پر مغز او، جز معدودى، آن هم اغلب به صورت پراكنده در تذكره ها و كتب لغت، باقى نمانده است.در بین معدود اشعار باقى مانده این شاعرِ شهیر، گاهى كعبه به عنوان چیزى كه كه مایه افتخار و مباهات است مطرح مى شود. و همانگونه كه گفتیم در مدایح و یا غزلیّات خود از آن سود جسته است.رودكى در غزلى، چشمان سیاه محبوبش را مایه افتخار خود مى داند، همانگونه كه مكّیان به كعبه و ... افتخار مى كنند او به چشمان معشوق مى بالد.مكّى به كعبه فخر كند، مصریان به نیل ترسا به اسقف و علوى بافتخار جدفخر رهى بدان دو سیه چشمكان تو است كامد پدید زیر نقاب از بر دو خد یا در یک رباعی این گونه از عشق می نالد:از كعبه كلیسیا نشینم كردى آخر در كفر بى قرینم كردىبعد از دو هزار سجده بر درگه دوست اى عشق چه بیگانه زدینم كردىرودكى به مناسبت عید قربان نیز قصیده اى سروده و این عید را به ممدوح خود تبریك گفته است.شعراى قرن چهارم و پنجم اغلب به همین صورت در خلال اشعار توصیفى و مدحى خود به وصف مكّه و كعبه و متعلّقات آنها توجه كرده و در تشبیهات خود از آنها استفاده كرده اند.2ـ حكیم ناصر خسرو قبادیانى:
او علاوه بر اینكه همچون دیگران كعبه و متعلّقات آن را نمونه اعلاى ارزش مى داند، در توصیف و حمد و ستایش خود، ممدوح را نسبت به آنها سنجیده است. در قصیده معروف خود به مطلع:حاجیان آمدند با تعظیم شاكر از رحمت خداى كریمفلسفه حج واعمال ومناسك آن رابیان كرده است.از میان اشارات بسیار او - گرچه غالبا برای مدح ممدوحان خودش از حج و کعبه ذکری آورده- به ذکر همین قصیده که خاص "حج" است بسنده می کنیم.این قصیده اى است که او به مناسبت استقبال از دوستش كه از حج برگشته سروده و در آن ، فلسفه حج و مناسك و اعمال آن را بیان كرده و گفتنیها را گفته است.او فلسفه احرام بستن را حرام كردن همه چیز، جز خدا، بر خود مى داند و مى گوید: با چنان قلب پاكى باید لبّیك زد كه گویى دعوت خدا را با گوش جان خود مى شنویم و به دعوت او پاسخ مى دهیم. او پیشینه عرفات را مدّ نظر دارد كه به قولى خداوند مناسك و اعمال حج را توسّط جبرئیل در عرفات به ابراهیم(علیه السلام) آموخت و ابراهیم نسبت به آن معرفت پیدا كرد، لذا معتقد است كه باید در عرفات حق را بشناسد و بویى از معرفت پروردگار به مشام او برسد.انسان همیشه مغلوب و اسیر نفس امّاره خویش است. آواره یمگان مى گوید: وقتى حاجى، پا در حریم حرم مى گذارد باید از نفس و هواهاى نفسانى خویش مصون باشد. وقتى رمى جمره مى كند، همزمان باانداختن سنگریزه باید افعال و عادات مذموم را از خود دور كند.در نظر شاعر قربانى تنها سربریدن گاو و گوسفند و... نیست. حاجى باید در آن مرحله خود را به خدا نزدیك ببیند و نفس شیطانى اش را قربانى كند.
وى فلسفه ایستادن در مقام ابراهیم را تسلیم محض و صادقانه در برابر خداوند مى داند. طواف حاجى حول خانه كعبه یادآور طواف فرشتگان و ملائكه حول عرش عظیم الهى و بیت المعمور است.ناصر خسرو فلسفه سعى بین صفا و مروه را به صفاى درون رسیدن و دو جهان را در پرتو صفاى درون دیدن و دل را از آتش دوزخ درامان داشتن مى داند و مى گوید: حاجى در بازگشت باید انسانى دیگر باشد. تمام منیّتهاى خود را دفن كرده، انسانى الهى شده باشد و باز گردد. این چنین حجّى حّج مقبول است، این فلسفه ها و اهداف را در قصیده معروف خود آورده است: حاجیان آمدند با تعظیم شاكر از رحمت خداى رحیم... مر مرا در میان قافله بود دوستى مخلص و عزیز و كریم... گفتم او را بگوى چون رستى زین سفر كردن به رنج و به بیم... شاد گشتم بدانكه حج كردى چون تو كس نیست اندر این اقلیم باز گو تا چگونه داشته اى حرمت آن بزرگوار حریم چون همى خواستى گرفت احرام چه نیت كردى اندر آن تحریم جمله بر خود حرام كرده بدى هر چه مادون كردكار عظیم گفت: نى! گفتمش زدى لبیّك از سر علم وز سر تعظیم مى شنیدى نداى حق و جواب باز دادى چنانكه داد كلیم؟ گفت: نى! گفتمش چو در عرفات ایستادى و یافتى تقدیم عارف حق شدى و منكر خویش به تو از معرفت رسید نسیم؟ گفت: نى! گفتمش چو مى رفتى در حرم همچو اهل كهف و رقیم ایمن از شرّ نفس خود بودى در غم حرقت و عذاب جحیم؟ گفت: نى ! گفتمش چو سنگ جمار همى انداختى به دیو رجیم از خود انداختى برون یكسو همه عادات و فعلهاى ذمیم؟ گفت: نى! گفتمش چو مى كشتى گوسفند از پى اسیر و یتیم قرب حق دیدى اوّل و كردى قتل و قربان نفس دون لئیم؟ گفت: نى! گفتمش چو گشتى تو مطّلع بر مقام ابراهیم كردى از صدق و اعتقاد یقین خویشى خویش را به حق تسلیم؟ گفت: نى! گفتمش به وقت طواف كه دویدى به هروله چو ظلیم از طواف همه ملائكتان یاد كردى به گرد عرش عظیم؟ گفت: نى! گفتمش چو كردى سعى از صفا سوى مروه بر تقسیم دیدى اندر صفاى خود كونین شد دلت فارغ از جحیم و نعیم؟ گفت: نى! گفتمش چو گشتى باز مانده از هجر كعبه دل به دو نیم كردى آنجا به گور مر خود را همچنانى كنون كه گشته رمیم؟ گفت: از این باب هر چه گفتى تو من ندانسته ام صحیح و سقیم گفتم: اى دوست پس نكردى حج نشدى در مقام محو مقیم رفته و مكّه دیده آمده باز محنت بادیه خریده به سیم گر تو خواهى كه حج كنى پس از این این چنین كن كه كردمت تعلیم ناصرخسرو در قصیده دیگرى به مطلع:اى شسته سر و روى بآب زمزم حج كرده چو مردان و گشته بى غمضمن اندرز گویى، گفته است: «تو عمر چهل ساله خود را به بهاى اندك از دست داده اى و با مردم با حیله و نیرنگ معامله كرده اى و... امّا با این عمل حج، پاك شده اى. از این پس متوجّه اعمال و رفتار خود باش. مِن بعد دست از كم فروشى و نیرنگ بازى بردار، ثروت اندوزى بخصوص از وجه حرام، پایدار نیست و خدا از آن آگاه است».او مى گوید: «تاكنون شیطان تو را مى فریفت و خوب و بدها را در نظر تو معكوس جلوه مى داد ولى اكنون كه تو او را رمى كرده و از خود رانده اى، ممكن است بالطایف الحیل برگردد و بیش از پیش به تو صدمه بزند، پس مراقب باش دیگر اجازه بازگشت به او مده و از این پس در حرفه خودت با صداقت رفتار كن».از سیم طرارى مشو به مكّه مامیز چنین زهر و شهد بر هم3 ـ خیّام نیشابورى
در قصیده اى كه در آخر نسخه اى از رباب نامه سلطان ولد پسر مولوى آمده و در موزه قونیه محفوظ است و به نظر مجتبى مینوى قصیده از آنِ خیّام است و قبل از 704 كتابت شده، گفته است:حاجى نخست باید صاحب خانه را طلب كند، سپس خانه را. ابتدا به معرفت نفس برسد، سپس به عرفات رود. در این ابیات از صنعت اشتقاق و شبه اشتقاق نیز سود جسته است:رهى نمود مرا راست سوى آب حیات شبى به شهر رى اندر مفلسفى زقضات...وگر ز حكمت كار صلات بى خبرى تو گر صلات پرستى بود صلات تو لاتبه راه حج بشتابى و مال صرف كنى ز راه دور همى تا برآورى حاجاتنخست قاضى حاجات را طلب پس حج نخست معرفت نفس جوى پس عرفات4 ـ ابواسماعیل عبدالله بن محّمد الانصارى الهروى: كه از صوفیان و عرفاى مشهور قرن پنجم بوده و همزمان با خواجه نظام الملك طوسى و الب ارسلان سلجوقى مى زیسته است. نسبت او به ابوایوب انصارى مى رسید و در علوم دینى بنام و در حفظ اشعار عرب و فقه و حدیث توانا و حتّى در تغییر سبك نثر فارسى مؤثّر بود.انصارى در شرافت و بزرگى و اهمیّت كعبه، سخنها گفته بسى دل انگیز و شور برانگیز. در كنزالسّالكین، وقتى هرات را توصیف كرده، گفته است:جامعى دارد كه چشم اهل معنى در صفاش كعبه صورت توان بستن از او هر منظرىخواجه عبدالله انصارى «روز» و «شب» را به مفاخره بر یكدیگر وا مى دارد; روز مى گوید: اى شب، جهاد و حج در من است و تكبیرات عیدین بر من است، اى شب من معدن كرامتم، دمدمه قیامتم و شب در پاسخ مى گوید: اى روز، اگر من
سیاهم باكى نیست، جامه كعبه سیاه است و بیت الله است، حجرالأسود سیاه است و یمین الله است.مى دانیم انصارى عارف است، عرفا بیشترین توجّه را به «دل» دارند; زیرا دل را مهبط خدا مى دانند. دل به دست آوردن و كمك به همنوع را حتّى از حج و نماز برتر مى شمارند. خواجه مى گوید: نماز نافله گزاردن كار پیر زنان است. روزه تطوّع صرفه نان است. حج گزاردن گشت جهان است. دلى به دست آر كه كار آن است!خواجه در ادامه بحث مذكور مى گوید: كار نه روزه و نماز دارد بلكه شكستگى و نیاز دارد. عنایت دوست عزیز است، نشان او دو چیز است: عصمت در اوّل، توبه در آخر. ابوجهل از كعبه مى آید ابراهیم از بتخانه، كار عنایت دوست دارد و باقى همه بهانه. حج گزاردن تماشاى جهان است نان دادن كار مردان.در رساله «محبّت نامه» مى گوید: هدف زائر باید خداى خانه باشد نه تنها خانه;مست توام از جرعه و جام آزادم مرغ توام از دانه و دام آزادممقصود من از كعبه و بتخانه تویى ورنه من از این هر دو مقام آزادم در راه خدا دو كعبه آمد حاصل یك كعبه صورت است و یك كعبه دلتا بتوانى زیارت دلها كن كافزون ز هزار كعبه آمد یك دل کتاب "حج در ادب فارسی" تالیف دکتر خلیل الله یزدانی با تلخیص
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 665]