واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: دلزدگي در روزهاي پركاري
متيو آمالريك از بازيگران مطرح سالهاي اخير سينماي فرانسه و محبوب تماشاگران كشورش است. او بازيگري را از دهه 80 ميلادي شروع كرد و تا به حال در بيش از 40 فيلم سينمايي بازي كرده است. او از دهه90 به صورت چهرهاي مشهور درآمد و با بسياري از فيلمسازان معتبر فرانسه همكاري داشته است. برخلاف ژانرنو و ژرار دپارديو كه شهرت بينالمللي دارند او بيشتر در سرزمين مادرياش اعتبار و شهرت دارد. به صورت همزمان در فيلمهاي عامهپسند و غيرمتعارف حضور داشته و كفه ترازو بيشتر به نفع محصولات غيرمتعارف بوده است. چندسال پيش در درام دلهرهآور سياسي استيون اسپيلبرگ «مونيخ» بازي كرد ولي حضورش در نقش كاراكتر منفي بيستود ومين فيلم جيمزباندي سينما «ميزان آرامش» نام و چهرهاش را به تماشاگران بينالمللي معرفي كرد. اوايل سال جاري با اكران عمومي «پروانه و لباس غواصي» به صورت بحث عمومي رسانهاي درآمد. در فيلم، او نقش يك سردبير معلول به نام ژاندومينيك بابي را بازي ميكند كه فقط چشمانش كار ميكنند و بقيه اندامش فلج است. بازي در سكوت آمالريك منتقدان و تماشاگران را به يك اندازه شوكه كرد و لحن خاص و غيرمتعارف فيلم، جلوه ديگري به بازي آمالريك داد. آمالريك از بازيگران پركار سينماي فرانسه است. نكته جالب درباره اين بازيگر اين است كه ميگويد از بازي در فيلمها خسته شده و ميخواهد روي كارگرداني سينما تمركز كند، ولي پشت سرهم قرارداد بازي در فيلمهاي تازه را امضا ميكند.• چگونه به كاراكتر ژاندومينيك بابي نزديك شديد و آن را پيدا كرديد؟اولين بار كه با جولينا اشنابل كارگردان فيلم ملاقات كردم، با نام و چهره ژاندومينيك از نزديك آشنا شدم. چند روزي را در منزل جولين سپري كردم و ما خيلي يكديگر را نميشناختيم. تعطيلات روز شكرگزاري بود و چند نفري در خانه بودند. متيو آمالريك از بازيگران مطرح سالهاي اخير سينماي فرانسه و محبوب تماشاگران كشورش است. اوقاتمان را به پختن غذا و صحبت كردن ميگذرانديم و او درباره خودش برايم حرف زد و اينكه نقاشيهايش را در كجا كشيده و هنگام خلق آنان چه حسيوحالي داشته است. بعد از آن بود كه فيلمنامه به دستم رسيد. آن را با هم خوانديم و دربارهاش صحبت كرديم. او برايم مفصلا درباره لحظهاي كه پدرش فوت كرد حرف زد و از ترسي گفت كه هنگام مرگ در چشمان او ديده بود. يك قطعه شعر هم از پدرش به من داد كه كمي قبل از مرگش نوشته بود. اينها چيزهايي بود كه خيلي لذتبخش نبودند و اولين چيزي كه به آن فكر كردم اين بود: «چگونه ميتوانم به خودم اجازه بدهم در فيلمي كه چنين قصهاي دارد بازي كنم؟» نميخواستم اين نقش را قبول كنم، ولي وقتي ديدم كه ساخت آن چقدر براي جولين اهميت دارد تصميم خودم را عوض كردم. اين ماجرا به صورت بخش بزرگ و مهمي از زندگي او درآمده بود و كتابي كه درباره ژاندومينيك نوشته شده بود، به صورت يك موضوع سمبليك برايش اهميتي حيثيتي يافته بود. همين مسئله مرا هم جذب و درگير اين قصه كرد. خود فيلمنامه هم خيلي خوب و دقيق نوشته شده بود. در حقيقت اين طرح و پيشنهاد رونالد هاروود بود كه گفت بياييد ببينيم در سر و ذهن اين مرد چه ميگذرد. زماني كه او بيدار و به هوش است، نميداند در اطرافش چه ميگذرد و چه اتفاقي ميافتد. نميداند چه صورتي و شكل و شمايلي دارد. به همين دليل لازم بود كه در ذهن او باقي بمانيم و تنها چيزي كه دربارهاش ميدانيم همان تفكرات دروني اوست. بازي شما در اين نقش خيلي مشكل بود. بايد بيحركت ميبوديد و فقط يكي از چشمهايتان باز ميماند. وقتي فيلمبرداري از آن تفكرات دروني را شروع كرديم، شما هنوز بابي را روي پرده سينما نميبينيد و همين نكته باعث ناراحتيام ميشد. يكجورهايي اذيت ميشدم. چون همه چيز در سر و ذهن او ميگذشت. طبيعي است كه ما نميتوانيم تفكرات ذهني او را ببينيم و نميشد در اتاق تدوين اين مسئله را جفتوجور كرد. بقيه بازيگران مجبور بودند با كمك لنزي كه به چشم ميزنند، اينجور صحنهها را بازي كنند. بايد چارهاي براي اين مسئله پيدا ميكرديم. از خودمان پرسيديم چرا من به اتاق ديگري نميروم و از روي يك مانيتور صحنه را نگاه نميكنم؟ در اين حالت من ميتوانستم فريمها و بازيگران را ببينم. من يك ميكروفن هم داشتم و جولين به من گفته بودكه هرچه بخواهي ميتواني بگويي. او بازيگري را از دهه 80 ميلادي شروع كرد و تا به حال در بيش از 40 فيلم سينمايي بازي كرده است. او از دهه90 به صورت چهرهاي مشهور درآمد و با بسياري از فيلمسازان معتبر فرانسه همكاري داشته است.من نسبت به بازيگران مقابلم واكنش نشان ميدادم و تلاش داشتم اين كار را درست انجام دهم. (ميخندد) ولي وضعيت خندهداري بود. در تمام مدت تلاش داشتم قصه كتاب را به خاطر بياورم و آن حس شوخطبعي كه درون اين كاراكتر وجود داشت را حفظ كنم. به صورت طبيعي، فيلمبرداري اولين صحنهها خيلي مشكل بود. به تدريج كار آسانتر شد. ما در همان بيمارستاني صحنهها را فيلمبرداري كرديم كه ژاندومينيك در آن بستري بود. كادر بيمارستان را ديدم كه 10سال قبل، از او مراقبت ميكردند. تعدادي از بازيگران فيلم آدمهاي واقعي هستند و از همان دكترها و پرستاران بيمارستان انتخاب شدهاند. در تمام طول فيلمبرداري از آنها ميپرسيدم بازيام طبيعي و باوركردني است يا نه و سؤالات مختلفي درباره ژاندومينيك ميپرسيدم. برايم خيلي جالب بود بدانم در ذهن او چه ميگذشت كه باعث ميشد ماهيچههايش را حركت دهد و تلاش كند تا چيزهاي دوروبرش را ببيند. آنها حقيقتا حكم راهنماي مرا پيدا كردند. از طرف ديگر ما براي هر روز فيلمبرداري حدود 5ساعت گريم داشتيم. حالت دهان و چشم من در فيلم خيلي اهميت داشت و بايد يك لكه خون در گوشه چشمانم جاسازي ميشد. در تمام طول گريم من مثل يك مرده بيحركت بودم تا گريمورها بتوانند كارشان را خوب، درست و دقيق انجام دهند. اين بيحركتي من آنقدر طول ميكشيد كه كمكم احساس ميكردم مردهام و آدمهاي دوروبرم مرا فراموش كردهاند. تو نميتواني حرف بزني يا حركت كني و همه تو را فراموش كردهاند. حس خيلي بدي است.• پس از پايان فيلمبرداري، جدا شدن از اين شخصيت سخت بود؟ خير. نكتهاي وجود دارد كه من هر بار كه سرصحنه فيلمبرداري حاضر ميشوم به خوبي ميدانم كار ما يك كار احمقانه است! براي من جدا شدن از كاراكتري كه بازي ميكنم فقط 2 دقيقه طول ميكشد. سرم را تكان ميدهم، نگاهي به پشتسرم مياندازم و همه چيز تبديل به يك خاطره قديمي ميشود. در مقام يك بازيگر، شما مجبوريد وقتي بازي در فيلمي را تمام كرديد او را فراموش كنيد و به كارهاي بعديتان بپردازيد.• خودتان قصد كارگرداني فيلم تازهاي را نداريد؟ دارم، چرا كه نه؟ علتش هم اين است كه من واقعا يك بازيگر نيستم. منظورم اين است كه بازيگري تنها حرفه و شغل من نيست. 17ساله بودم كه وارد دنياي سينما شدم. شروع كارم نه با بازيگري كه با دستياري تدوين بود. همه جور كار در دنياي سينما كردهام و در همان دوران چند فيلم كوتاه كارگرداني كردم. 3 فيلم بلند ساختهام و هربار فكر كردهام اين آخرين باري است كه مجبور هستم در فيلمي بازي كنم و بعد از آن ميتوانم با فراغبال فيلمهايم را بسازم. ولي همكارانم مرا رها نميكنند و با پيشنهادات تازه وسوسهام ميكنند كه در يك فيلم جديد بازي كنم. مدتهاست در فكر كارگرداني فيلمي درباره فرهنگ فرانسه هستم. تهيهكنندهاش تلويزيون خواهد بود.• حضور در فيلم جيمزباندي «ميزان آرامش» لذتبخش بود؟ خب، اينجور فيلمها براي تفريح و سرگرمي ساخته ميشوند و بازي در آن يكجور زنگ تفريح به حساب ميآيد. فيلمنامه خيلي ساده بود و نقش من هم پيچيدگي خاصي نداشت. به همين دليل بازي در آن وقت زيادي نگرفت و خيلي اذيتم نكرد. راستش را بخواهيد خيلي دوست داشتم در يك فيلم جيمزباندي بازي كنم و از نزديك ببينم كه اين فيلمها چگونه ساخته ميشوند. در يك كلام، تجربه خيلي خوبي بود. ميدانيد كه در فيلمهاي جيمزباندي كاراكتر منفي قصه اهميتي همپاي خود كاراكتر مامور 007 دارد.• نگران نبوديد كه داريد يك نقش منفي بازي ميكنيد؟ به هيچ وجه، برايم اهميتي ندارد كه نقش پيشنهادي مثبت است يا منفي. آنچه مرا جذب نقش ميكند، حالوهواي آن و نوع پرورش آن در فيلمنامه است. وقتي نقش و كاراكتري خوب و دقيق پرداخت شده باشد، ديگر مهم نيست كه در روند قصه چه جايگاهي دارد و آدم خوب ماجراست يا آدم بد. در «ميزان آرامش» كاراكتر من خوب پرداخت شده و براي كارهايش دليل خوبي دارد. در حقيقت، او مثل شخصيتهاي منفي اولين فيلمهاي جيمزباندي تكبعدي نيست.• با توجه به موفقيت عظيم فيلم در اروپا فكر ميكنيد در قسمت بعدي هم حضور داشته باشيد؟ همه چيز بستگي به خواست سازندگان فيلم دارد. تا آنجا كه من ميدانم هنوز هيچ صحبتي پيرامون توليد قسمت جديد اين مجموعه فيلم نشده است.ترجمه : كيكاووس زياري (همشهري )
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 273]