واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آشفتگی در مضمون،پریشانی در ساختار
همشهری : پس از فیلم «به نام پدر» كه با واكنشهای متفاوتی مواجه شد،ابراهیم حاتمیكیا در چرخشی صدوهشتاد درجهای از سینمای جنگ اینبار دوربینش را رو به اجتماع گرفته و نتیجهاش فیلم «دعوت» است.«دعوت» از چند جنبه فیلم مهمی است. اول به واسطه اینكه به هر حال قرار است نتیجه كار كارگردانی را ببینیم كه سابقهای طولانی در سینما دارد. حاتمیكیا همیشه نگاه مولف و مستقل خود را داشته و حالا وقتی كه قرار است تغییر مسیر بدهد حتما ضرورتی او را به این كار واداشته و البته این جمله ابراهیم حاتمیكیا را نیز فراموش نكنیم كه بارها تاكید كرده است كه او فرزند زمان خویش است. ابراهیم حاتمیكیا باتوجه به كارنامه فیلمسازیاش نشان داده كه جسارت مطرح كردن حرفهای دلش را دارد و پای آن نیز میایستد و اساسا در هر فیلمش حرفی برای بازگو كردن دارد اما چه اتفاقی میافتد كه «دعوت» شروع نشده به پایان میرسد؟نمیدانم شاید به خاطر اینكه این روزها همه تلاش دارند كه حتما فیلم اجتماعی بسازند و حتما هم درباره تهران بسازند و نیز زنها در این فیلمها نقش و حضوری پررنگ داشته باشند. اما واقعا كدام یك از این فیلمها در ذهن ماندگار شدهاند؟واقعیت این است كه داستانكهای فیلم سرو شكلی ضعیف دارند و به شكلی نچسب كنار هم قرار گرفتهاند، انگار كه فقط دستاندركاران فیلم تلاشی شتابزده داشته اند كه از پرداختن به سینمای اجتماعی عقب نمانند.پس از فیلم «به نام پدر» كه با واكنشهای متفاوتی مواجه شد،ابراهیم حاتمیكیا در چرخشی صدوهشتاد درجهای از سینمای جنگ اینبار دوربینش را رو به اجتماع گرفته و نتیجهاش فیلم «دعوت» است.به عنوان مثال توجه كنید به اپیزود اول فیلم «قصه شیدا» وقتی كه شیدا صوفی با بازی مهناز افشار و ژستهای او (كه انگار در مهمترین فیلم تاریخ سینما بازی میكند)، با اینكه میداند جنینی كه در دل دارد چقدر بود و نبودش در زندگیاش اهمیت دارد اما وقتی كه كارگردان میگوید در سكانس اسكی میتواند یك بدل حضور داشته باشد شیدا قبول نمیكند. اسكی او و بازیگر مقابلش محمدرضا شریفینیا شروع میشود، اما چند دقیقه بعد خبری از خانم بازیگر نیست. همسر او و گروه تولید فیلم هراسان در پی جستوجویش هستند و ناگهان در میان برفهایی كه گویا سالها بر آن زمین نشستهاند دست خانم بازیگر را میبینیم كه به شاعرانهترین شكل از برفها بیرون میآید. حالا چطور در عرض چند دقیقه این بازیگر در برف مدفون شد، بیآنكه حتی برفها كمی این سو و آن سو شوند از معماهای فیلم «دعوت» است. در اپیزود دوم «قصه خورشید خانم» نیز همان طور است. باز هم برف وجود دارد و این بار زندگی یك زوج روستایی را شاهد هستیم. مرد از باردار شدن همسرش شاد است و زن اما به واسطه فقر و در به دری و آوارگیشان در تهران بزرگ تولد بچه را خوش ندارد.این اپیزود شاید ضعیفترین قسمت «دعوت» باشد. نگاه كنید به سر و شكل این زوج روستایی و فقیر. محمدرضا فروتن با آن قیافه، روستایی با ظاهر چهره شیك سحر جعفری جوزانی همخوانی ندارد. واكنشهای خندهدار زن نشان از این میدهد كه نه فیلمنامه نویس و نه كارگردان اصلا داستان برایشان اهمیتی ندارد و اصلا خود خورشید خانم قرار است چه معنایی را در فیلم برساند با همان بازی و میمیكهای كلیشهای ثریا قاسمی.اپیزود سوم یعنی «قصه سیده خانم» معلوم است كه روی این اپیزود بیشتر كار شده. خورشید خانم و البته با بازی خوب گوهر خیراندیش كمی متفاوتتر مینماید؛ اینكه زنی میانسال ناخواسته باردار شده است. مرد مخالف سقط جنین است و زن ناراحت از این وضعیت... اما قضیه را جدی نگیرید، در همین اپیزود صحنهای است كه زن زیر برف پناه میبرد به درخت بزرگی كه درحیاط است، درخت را بغل میكند و با حالت گریان میگوید: وقتی تو با این همه گذشت سالها هنوز بار میدهی كسی به تو اعتراضی نمیكند، اما چرا من وقتی در این سن این اتفاق برایم میافتد باید به فكر حفظ آبروباشم (نقل به مضمون) .ابراهیم حاتمیكیا باتوجه به كارنامه فیلمسازیاش نشان داده كه جسارت مطرح كردن حرفهای دلش را دارد و پای آن نیز میایستد و اساسا در هر فیلمش حرفی برای بازگو كردن دارد اما چه اتفاقی میافتد كه «دعوت» شروع نشده به پایان میرسد؟در اپیزود چهارم كه این بار داستان خود خانم دكتر است، ظاهرا تلاش شده داستان متفاوتتر به تصویر كشیده شود، اما آن قدر میزان اشك وآه و احساسات كتایون ریاحی زیاد و غلیظ است كه به كل اپیزود ضربه میزند.اپیزود پایانی «قصه بهار» البته كمی قابل تاملتر است و ایده آن نیز بكر و تازه است. زنی كه به جرمنازایی از همسرش طلاق گرفته و حالا اینبار به دلیل بارداری زندگی مشتركش در خطر است. در این سكانس مریلا زارعی نیز بازی خوب و تاثیرگذاری را ارائه میدهد. اما باز هم ضعفها همچنان خود را به رخ میكشند. وقتی كه زن برای حفظ زندگی جنیناش و به حرمت احساسات مادرانهاش خود را به آب و آتش و كوه و بیابان میزند، هربار كه چشمباز میكند مرد را در مقابل خود میبیند و نهایتا آن صحنه تصادف و تعلیقی كه قرار است تماشاگر را غافلگیر كند اما باتوجه به خنثی بودن كل فیلم، تماشاگر خوب میداند كه زن و جنین هر دو سالم خواهند ماند. هنوز اغلب فیلمهای اجتماعی ما ضعیف و ناتوانند. هنوز بیشتر فیلمسازان ما شناختی از جامعه خود ندارند. هنوز ضعف در این فیلمها بیداد میكند. هنوز اگر صفحه حوادث روزنامهها پر است از این گونه اتفاقات تلخ و خواندن این گزارشها زخم بر دل میزند، اما وقتی كه پا در سینما میگذاریم تا یك فیلم اجتماعی ببینیم، با روشن شدن چراغها و حضور در پیادهرو همه چیز به دست فراموشی سپرده میشود. مطالب مرتبط :کهنهکارگردان سینمای جنگ در یک میدان مین جدید
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 350]