محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829621629
مادر نجوم ايران در زندان سالمندی
واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: مادر نجوم ايران در زندان سالمندی مريم خباز همه وقتي دلشان ميگيرد جايي براي رفتن پيدا ميكنند تا سنگيني دلشان را در آنجا خالي كنند، اما ما خبرنگارها وقتي دلمان ميگيرد كمتر كسي حق را به ما ميدهد كه غر بزنيم و از بيحوصلگيهايمان بگوييم؛ براي همين درتنهاييها و دلتنگيها خودت ميماني و خودت. وقتي يك خبرنگار دلش ميگيرد شايد اگر بنويسد عقده درونش باز شود، ولي بعضي وقتها قلم براي نوشتن پيش نميرود؛ البته گزينههاي زيادي براي انتخاب هست، اما شايد رفتن به سراي سالمندان جايي در نزديكي خانه كه هر روز از مقابلش عبور ميكني و دوست داري بداني آنجا چه خبر است، مرهمي براي دلتنگيات باشد. پس در يك روز ميانه بهار به خانه سالمندان توحيد ميروم تا شايد با ديدن آناني كه حالا عمرشان آفتاب لب بام است كمي تسكين بگيرم. پسر جوان كه لباسي سرتاپا سبزرنگ پوشيده است با خوشرويي چند قدم جلوتر ميآيد و ميگويد: «در اول، زنگ پايين.» با عجله به آن سمت ميروم. در آهني كوچك با شيشههاي آيينهاي كه نميگذارد چشم درون ساختمان را ببيند، همان جايي است كه مرد جوان با انگشت نشان ميدهد. زنگ دفتر را فشار ميدهم و پس از مكثي كوتاه در به رويم باز ميشود و فضايي كوچك و خفه خودش را نشان ميدهد. 2 مرد باري سنگين را به دوش گرفتهاند و به زحمت كفشهايشان را كه از پا درآوردهاند، ميپوشند. «بفرماييد...» سر را بلند ميكنم و زني جوان كه اونيفرم سرمهاي رنگ پوشيده است، اين را ميپرسد. ميگويم براي ملاقات آمدهام و او ميپرسد «با چه كسي.» مدتي است شنيدهام دكتر طريان، مادر نجوم ايران در اين خانه است و حالا فرصتي مناسب دست داده تا او را ببينم. ميگويم با دكتر طريان و او هم به سمت اتاقي كوچك (دفتر) راهنماييام ميكند. اينجا 2 مرد نزديك هم نشستهاند، يكي پشت ميزي كوچك و ديگري روي يكي از صندليها. مرد بلند قامت و ميانسال از اسم و مشخصاتم ميپرسد و اين كه چقدر درس خواندهام. برخوردش كمي عجيب است؛ رفتاري تند همراه با شك و سوالهايي كه پرسيدنشان خالي از منطق است. اسمم را ميگويم و اين كه آمدهام مادر نجوم ايران را ببينم و از روزگارش بپرسم، اما او باز هم با ترديد وراندازم ميكند و ميگويد: «دكتر مريض است و حوصله حرف زدن ندارد.» او اين جمله را با قاطعيت تمام ميگويد و پزشك معالج سالمندان هم اين را تاييد ميكند. دوباره اصرار ميكنم «فقط چند دقيقه، اذيتشان نميكنم.» رئيس آسايشگاه بالاخره راضي ميشود اما زن سرمهايپوش و پزشك دنبالم ميآيند. حضورشان خيلي آزاردهنده است و فضاي دمكرده خانه را بر سرم ميكوبد. زن دستش را به طرف پلهها ميگيرد و علامت ميدهد كه بايد بالا رفت. راه ميافتيم.دو رديف پله را خيلي زود طي ميكنيم و به دري آهني ميرسيم. اينجا طبقه دوم ساختمان است كه نورش از طبقه پايين بهتر است. داخل ميشويم. به محض ورود بوي تعفني شديد به صورتمان ميخورد و تنفسمان را مشكل ميكند. دست را جلوي بيني ميگيرم و به راه ميافتم. اينجا يك هال نسبتا كوچك با چند اتاق است كه تراكم جمعيت در آن واقعا آزاردهنده است. در جاي جاي اين مكان دلگير تختهاي فلزياي چيده شده است كه به خاطر تراكم چيدمان، فضاي خالي كمي ميان هر كدام است ساكنان خيره به ما نگاه ميكنند و مثل مسخشدهها چشم را به اطراف ميچرخانند. پرستار نميگذارد زياد اينجا بمانم و به اطراف بهتر نگاه كنم. او پيشاپيش حركت ميكند و با پايين رفتن از چند پله به فضاي كوچك ديگري ميرود كه چند اتاق دور آن است. به محض نزديك شدن به اتاق سمت راست دكتر طريان را ميشناسم. بانوي نجوم ايران كه اين روزها در آستانه 90 سالگي روزگار ميگذراند. با دكتر طريان سلام و احوالپرسي ميكنم و او با خوشحالي پاسخم را ميدهد. او آنقدر سرحال به نظر ميرسد كه معلوم است دانستههاي او حتي در دهه نهم زندگياش او را يك سر و گردن از همقطارانش جلو انداخته است اما پيرزن هماتاقي او در ميان سلام و عليك ما با نالههاي ممتدش پرستار را صدا ميزند. صحنه دردآوري است. پشت سرهم فرياد ميزند و دكتر طريان مثل اين كه به چنين صحنههايي عادت داشته باشد لبخندي به لب ميآورد و سري تكان ميدهد. صحبت با مادر نجوم ايران خيلي دلنشين است. او از آن پيرزنهاي خوشاخلاق و خوشصحبتي است كه آدم از همنشيني با او خسته نميشود، هرچند نگاههاي تند و تيز پرستاران ميان من و او، فضاي سنگيني را تحميل ميكند. دكتر آلينوش طريان خيلي هم سرزنده است. او عكسي تمام قد از وقتي خيلي جوان بوده و در پاريس درس ميخوانده است را در قابي چوبي و ساده قرار داده و روي ميز كنار دستش گذاشته است. او در اين تصوير بيش از 30 سال ندارد و طراوت صورتش با چروكهايي كه امروز همنشين دائمي چهرهاش شدهاند، قابل مقايسه نيست. اين بانوي سالمند ديوار كنار دستش را نيز مملو از قابهايي كرده است كه ديپلمهاي افتخار او را دربرگرفتهاند و هر از گاهي نگاهي به آنها مياندازد. از او درباره نام خانوادگياش ميپرسم و او با تيزبيني خاصي برايم توضيح ميدهد كه وقتي مادربزرگش براي گرفتن شناسنامه رفته، نام خانوادگيشان را دريان گفته است و مامور ثبت احوال به اشتباه طريان نوشته است. او خاطراتش را خيلي خوب به ياد ميآورد و ميگويد: فقط براي استراحت به اين آسايشگاه آمده است و بيمارياي ندارد. يكي از پرستارها نميگذارد حرفم را با دكتر ادامه دهم. او ميگويد خانم طريان حوصله حرف زدن ندارد، ولي مادر پير نجوم ايران ميخندد و ميگويد اگر سوالي دارم بپرسم. حضور دائمي پرستارها بر بالين او واقعا آزاردهنده است. گويي آنها مواظبند كه كسي زياد به حريم خصوصي دكتر طريان نزديك نشود. بانوي سالمند دوست دارد كه حرف بزند. او با خنده از من ميپرسد كه آيا پوشيدن چادر باعث نميشود يكي از دستهايم از كار بيفتد و من با خنده پاسخ ميدهم كه به آن عادت كردهام و آن را دوست دارم. او نيز سرش را تكان ميدهد و تاييد ميكند كه اگر كسي به كاري عادت كرد، ديگر نميتواند تركش كند. هماتاقي دكتر طريان دوباره شروع به سرفه كردن ميكند. پرستار و دكتر خودشان را بسرعت بالاي سرش ميرسانند. دكتر ميگويد چيز مهمي نيست و چند دستور به پرستار ميدهد. زن سرمهايپوش هم دوباره ميآيد و اجازه ادامه صحبت با دكتر طريان را به من نميدهد. ولي من با اصرار در اتاق ميمانم. او اين بار پزشك را با خود همراه كرده است تا با جديت مرا از اتاق بيرون كند. پزشك مردي جوان و قدكوتاه است كه با حركات دستش مرا مجبور به دور شدن از تخت دكتر طريان ميكند. پزشك ميگويد بايد براي ادامه حرف زدن با او از رئيس آسايشگاه اجازه بگيرم، چون خانم طريان آلزايمر دارد و از بيماري ريوي رنج ميبرد. حرفهاي او كمي عجيب است؛ چون دكتر طريان از سلامت كاملش ميگويد و اين كه همه چيز را بخوبي به ياد ميآورد. او پس از گذشت 90 سال از عمرش هنوز به زبانهاي فارسي، ارمني و فرانسه تسلط دارد و زبانهاي تركي و انگليسي را خوب ميفهمد. وقتي اينها را به پزشك ميگويم، او گفتههايم را رد و اصرار ميكند كه دكتر طريان پيرزني آلزايمري است. او اينها را كه ميگويد با هم از پلهها پايين ميآييم و به دفتر رئيس ميرسيم. او مردي ميانسال است؛ هرچند سعي دارد خلق و خوي تندش را زير واژههاي محترمانهاش مخفي كند. وقتي از او اجازه ادامه صحبت با دكتر طريان را ميگيرم، قاطعانه ميگويد چنين اجازهاي ندارم و همان چند دقيقهاي كه او را ديدهام، به من لطف شده است. صحبتهاي او خيلي نااميدكننده است و تاييديههاي پزشك نيز مزيد بر علت ميشود. كادر مديريت آسايشگاه مصرند كه دكتر طريان فراموشي شديد دارد و حرفهاي بياساس ميزند؛ البته باور كردن اين گفتهها كمي دشوار است؛ چون بانوي نجوم ايران هماني كه در روزگار جوانياش، نخستين تلسكوپ خورشيدي را ساخته و اولين رصدخانه فيزيك را بنا كرده است، هنوز خيلي خوب حرف ميزند و خاطراتش را به ياد ميآورد و از همه مهمتر دوست دارد با من حرف بزند؛ ولي بحث كردن با رئيس آسايشگاه فايدهاي ندارد. او ميگويد وكيل دكتر طريان از او خواسته است تا به كسي اجازه حرف زدن با او را ندهند؛ اما اين كه يك وكيل حق بستن راههاي ارتباطي موكلش را دارد يا نه، پرسشي است كه اين مرد از پاسخ به آن طفره ميرود. من روي يكي از صندليها مينشينم تا مگر اصرارهاي مداوم، رئيس را از موضعش پايين بياورد؛ اما او بيتوجه مشغول انجام كارهاي خودش ميشود. زنگ آسايشگاه پشت سر هم به صدا در ميآيد و بستگان سالمندان براي ملاقات به طبقات ميروند. بيشتر ملاقاتكنندهها زناني هستند كه به نظر ميرسد، مادر و پدر خود را به اين آسايشگاه آوردهاند و حالا راضياند از اينكه سالمند خود را به دست كساني سپردهاند كه گمان ميكنند بهترين خدمات را ارائه ميكنند. زني ميانسال هم كه خودش حال و روز خوبي ندارد به دفتر رئيس ميآيد و با تحويل 600 هزار تومان به زن سرمهايپوش از تاخيرش در پرداخت هزينههاي مادرش عذرخواهي ميكند. اما رئيس و پزشك حواسشان به من است و از زير چشم حركاتم را ميپايند. پزشك جوان از اتاق بيرون ميرود و رئيس آسايشگاه شروع به قدمزدن در اتاق خفهاش ميكند. او كه سعي در متقاعد كردن من براي خروج دارد، ناگهان فريادي بلند ميكشد و با فحاشي مرا بيرون ميراند. حالا زن سرمهايپوش هم مدافع او شده است و با حركات دست مرا به خارج از اتاق هدايت ميكند. ولي او حق ندارد ملاقاتكنندهاي را بيرون بيندازند. براي همين ايستادگي ميكنم و مقابل فحاشيهايش ميايستم. او مرا تهديد به كتك زدن ميكند و با دستهايش دهانم را نشانه ميرود. هنوز ساختمان بوي تعفن ميدهد و راهروي كوچك دلگيرش نور ندارد. آنها مرا به راهرو هل ميدهند و قصد ترساندم را دارند، ولي من همچنان اصرار به ديدار دارم. ملاقاتكنندهها جلوي رئيس آسايشگاه را ميگيرند و او را به داخل اتاق ميبرند، ولي زن سرمهايپوش همچنان براي بيرون راندن من تلاش دارد. مقابل او ميايستم. او گوشش بدهكار حرفهاي من نيست و با فضول خواندنم در بدون زبانهاي را با افاف باز ميكند و غضبناك مرا به كوچه مياندازد. قبلا يكي از همكارانم برايم گفته بود كه سال گذشته با مسوولان سراي سالمندان توحيد تماس گرفته و آنها گفتهاند اجازه ملاقات با دكتر طريان را ندارد و وكيل وي نيز با لحن بسيار تند مانع اين ديدار شده بود ، اما باور كردنش سخت بود. حالا من ماندهام و روزي بد و عدهاي هموطن كه نگذاشتهاند با پيرزني تنها گفتگو كنم تا بدانم آيا او هنوز از فرمولهاي پيچيده فيزيك سر در ميآورد و اينكه وقتي از لاي پنجره نيمهباز اتاقش به آسمان مينگرد. راجع به اين پهنه آبي چه فكر ميكند. زندگينامه علمي دكتر آلينوش طريان «آلينوش طريان» كه سال 1299 در خانوادهاي ارمني به دنيا آمد، پس از طي تحصيلات مقدماتي به دانشگاه تهران رفت و در خرداد سال 1326 با درجه ليسانس فيزيك ازدانشكده علوم دانشگاه تهران فارغالتحصيل شد. وي درمهرماه همان سال بهعنوان كارمند آزمايشگاه فيزيك دانشكده علوم استخدام و يك سال بعد به عنوان متصدي عمليات آزمايشگاهي در دانشكده علوم منصوب شد. طريان مدتي بعد با هزينه شخصي به بخش فيزيك اتمسفر دانشگاه پاريس رفت و دانشنامه دكتري دولتياش را از دانشگاه علوم پاريس در سال 1956 ميلادي (1335 خورشيدي) دريافت كرد. طريان بهرغم امكان تدريس در دانشگاه سوربن به ايران بازگشت و با رتبه دانشياري در رشته ترموديناميك در گروه فيزيك مشغول به كار شد. در سال 1338 دولت فدرال آلمان غربي بورس مطالعه رصدخانه فيزيك خورشيدي را در اختيار دانشگاه تهران قرار داد كه وي براي اين بورس انتخاب شد و از فروردين سال 1340 به مدت 4 ماه به آلمان رفت و پس از انجام مطالعات به ايران بازگشت. دكتر طريان 3 سال بعد درتاريخ 9 خرداد 1343 به مقام استادي ارتقا پيدا كرد و اولين فيزيكدان زني شد كه در ايران به مقام استادي رسيده است. وي در آبان ماه سال 45 به عضويت كميته ژئوفيزيك دانشگاه تهران درآمد و در سال 48 به رياست گروه تحقيقات فيزيك خورشيدي موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران منصوب شد و در رصدخانه فيزيك خورشيدي كه خود وي در بنيانگذاري آن نقش عمدهاي داشت، فعاليت خود را آغازكرد. او 29 آبان سال 45 13به عنوان عضو كميته ژئو فيزيك دانشگاه تهران انتخاب شد و در سال 48 رسما به عنوان رياست گروه تحقيقات فيزيك خورشيدي موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران منصوب شد و در رصدخانه فيزيك خورشيدي كه خود وي در بنيانگذاري آن نقش عمدهاي داشت، فعاليت خود را آغازكرد. دكتر طريان در سال 1358 تقاضاي بازنشستگي داد و به افتخار بازنشستگي نائل شد. اما علاقه او به علم و دانش سبب شده تا وصيتنامهاي تنظيم كند و منزل مسكوني خود را پس از مرگ به ارامنه جلفا و دانشجوياني كه محل اسكان مناسبي ندارند، ببخشد. او در سالهاي جواني به مردي علاقهمند بوده است، اما مرگ او سبب شد تا دكتر طريان تصميم بگيرد براي هميشه مجرد باقي بماند و امروز پس از گذشت ساليان دراز از آن روزها، زندگي بدون وارث را در كنج آسايشگاهي در قلب پايتخت تجربه كند. منبع: جام جم آنلاین
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 419]
صفحات پیشنهادی
مادر نجوم ايران در زندان سالمندی
مادر نجوم ايران در زندان سالمندی مريم خباز همه وقتي دلشان ميگيرد جايي براي رفتن پيدا ميكنند تا سنگيني دلشان را در آنجا خالي كنند، اما ما خبرنگارها وقتي دلمان ميگيرد ...
مادر نجوم ايران در زندان سالمندی مريم خباز همه وقتي دلشان ميگيرد جايي براي رفتن پيدا ميكنند تا سنگيني دلشان را در آنجا خالي كنند، اما ما خبرنگارها وقتي دلمان ميگيرد ...
دو تبعه آلماني زنداني در تبريز با خانواده هاي خود ملاقات كردند
سارق حرفه اي گوشي هاي تلفن همراه در اردبيل دستگير شد · دو تبعه آلماني زنداني در تبريز با خانواده هاي خود ملاقات كردند · مادر نجوم ايران در زندان سالمندی ... 400 دانش آموز ...
سارق حرفه اي گوشي هاي تلفن همراه در اردبيل دستگير شد · دو تبعه آلماني زنداني در تبريز با خانواده هاي خود ملاقات كردند · مادر نجوم ايران در زندان سالمندی ... 400 دانش آموز ...
یک نکته در مورد روش شکستن نارگیل !
بهترین راه برای شستن پرده یک نکته در مورد روش شکستن نارگیل ! مادر نجوم ايران در زندان سالمندی. . نمایش تصادفی مطالب. پيچخوردگي و كشيدگي عضلات و مفاصل .
بهترین راه برای شستن پرده یک نکته در مورد روش شکستن نارگیل ! مادر نجوم ايران در زندان سالمندی. . نمایش تصادفی مطالب. پيچخوردگي و كشيدگي عضلات و مفاصل .
حريم خصوصي همچنان تهديد ميشود
مادر نجوم ايران در زندان سالمندی زنگ دفتر را فشار ميدهم و پس از مكثي كوتاه در به رويم باز ميشود و فضايي كوچك و خفه خودش را نشان ميدهد. 2 مرد باري ... گويي آنها مواظبند ...
مادر نجوم ايران در زندان سالمندی زنگ دفتر را فشار ميدهم و پس از مكثي كوتاه در به رويم باز ميشود و فضايي كوچك و خفه خودش را نشان ميدهد. 2 مرد باري ... گويي آنها مواظبند ...
9 مهر 1388 / 12 شوال 1430 / 1 اکتبر 2009
او با نمايندگي فرهنگي جمهوري اسلامي ايران درلاهور پاكستا. ... وزارت دربار كنار نهاد و پس از مدتي محاكمه و زندان، او را در 9 مهر 1312 ش با ذلت به قتل رساند. .... وي دررياضيات، هيئت، نجوم و هندسه نيزدانش فراوان داشت و درحُسن خط سرآمد عصرخود بشمارميرفت. ..... دوران سالمندي همانند دوران كودكي يا جواني، يكي از مراحل زندگي است با اين تفاوت كه ...
او با نمايندگي فرهنگي جمهوري اسلامي ايران درلاهور پاكستا. ... وزارت دربار كنار نهاد و پس از مدتي محاكمه و زندان، او را در 9 مهر 1312 ش با ذلت به قتل رساند. .... وي دررياضيات، هيئت، نجوم و هندسه نيزدانش فراوان داشت و درحُسن خط سرآمد عصرخود بشمارميرفت. ..... دوران سالمندي همانند دوران كودكي يا جواني، يكي از مراحل زندگي است با اين تفاوت كه ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها