واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: به گزارش آخرین نیوز به نقل از همشهری، غلام شیشلولبند، خشایار مستوفی، عمو خسرو هژیر ها، طغرل پاورچین ، حیف نون در باغ مظفر ، احمد پورمخبر در سریال های مناسبتی سیما و ... همه و همه پیرمردهایی هستند که در عالم طنز، با استقبال مردم مواجه شده و تکیه کلام های آنها تا مدت ها در صحبت های روزانه مردم شنیده می شد.
هادی کاظمی کار خود را از 16، 15سالگی در کانون حر شروع کرد و از همان سالها روی صحنه رفت، بعدها وارد دانشگاه شد و در رشته بازیگری تحصیلاتش را ادامه داد، دورهای که خودش معتقد است که هیچ کمکی به او و پیشرفتش در بازیگری نکرده است:« من در دوره دانشگاه هیچ چیز یاد نگرفتم اما یک استادی داشتم به اسم آقای دامود که خیلی چیزها به من یاد داد ولی متاسفانه وقتی وارد دانشگاه شدم حس اینکه چیزی در آنجا یاد گرفتم را نداشتم، دانشگاه برای من بیشتر محیطی بود برای ارتباط بیشتر، همین.» او از سال 75 وارد تلویزیون شد اما با بازی درنقش «دوبرره» در سریال «پاورچین» برای عامه مردم شناخته شد، او از همان کار به نوعی تبدیل به یکی از اعضای ثابت گروه مدیری شد و تقریبا در همه کارهای بعد از «پاورچین» مدیری حضور داشت. در این مدت در تله فیلمها و سریالهای دیگری هم بازی کرده که از کارهای اخیرش میتوان به سریال «در چشم باد» در نقش عباس رسپشن هتل اشاره کرد. او در قهوه تلخ در نقش بابا شاه حسابی توی چشم آمده.بخش هایی از پاسخ های کاظمی در ادامه می آید. • من قبل از این در «باغ مظفر» تجربه بازی در نقش شخصیت پیرمرد را داشتم که پدر خان قلی خان بود. زمانی که بابا شاه را به من پیشنهاد دادند گفتند که این شخصیت قرار است بابای جهانگیر شاه باشد که خودش هم پیر است؛ یعنی اینجا هم باید نقش پیرمرد دیگری را بازی میکردم بنابراین مهران مدیری گفت سعی کن همان شخصیتی که در باغ مظفر بودی را بازی کنی چون واقعا در آنجا دیده نشد.• کمکهای آقای مدیری خیلی جالب است ؛اینکه عصارهای از یک چیزی را میدهد و میگوید همین را بگیر و برو و این تویی که باید آن را پرورش بدهی. نحوه صحبت کردن باباشاه هم کار خودم بود.• به نظر من هر شخصیتی، هم باید جاذبه داشته باشد و هم دافعه و مجموع این دو تا باعث میشود رفتار یک انسان کامل باشد. ما خیلیوقتها شوخی هم داریم اما به این معنی نیست که دائم داریم میخندیم و تو سر و کله هم میزنیم، چون خیلیها فکر میکنند پشت صحنه کارهای کمدی فقط شوخی و خنده است اما برعکس، خیلی جدیتر از کارهای دیگر است چون وقتی جدیت نباشد شیرینی کار در نمی آید. ما اصلا لودگی نداریم.• خود مهران مدیری از قسمت بیستم وارد کار می شود. همراه با مهران مدیری و از قسمت 30 شخصیت تازه ای وارد داستان میشود. آقای مدیری یک روز به من زنگ زد و گفت بیا لوکیشن و صحبت شد که یک نقش دیگر را بازی کنیم. این برای من خیلی سخت بود و بنابراین سعی کردم آن را منتفی کنم چون میترسیدم نکند به شخصیت «بابا شاه» لطمه بزند چون او یک آدم دیگر است که از روسیه میآید و اتفاقات خودش را دارد و بیشتر کارکرد داستانی دارد اما آقای مدیری اصرار کرد و گفت میتوانی.• بابا شاه میمیرد اما دوباره زنده میشود. اصلا کارش همین است؛ هی میمیرد و زنده میشود. مثل ماشین هلش میدهند، روشن میشود (میخندد.) قدیمیها مثال خوبی دارند، آنها میگویند هنوز سیر نشدی از غذا بکش کنار که اون ولع و مزه غذا زیر دندونت بمونه. من خودم موافقم که در نشان دادن «بابا شاه» باید خساست کرد. چون ممکن است در صورت حضور مداومش تکراری شود.• ما همیشه کاراکترها را داشتیم ولی خب براساس بازتاب کم یا زیاد میشدند؛ مثلا شخصیت خود مهران مدیری عوض شد و یک کارآگاه شد یک کارمند اما این بار برای خود من هم خیلی جالب بود که انگار همه همان اول همه چیز را فهمیدند. همیشه یک متنی نوشته میشد و بعد کارگردان با بچهها صحبت میکرد که ما در اینجا خیلی فرصت بیشتری داشتیم برای صحبت کردن روی نقش. • نه در این کار مهران مدیری و نه در بقیه کارهایش هیچ سکانسی بدون متن گرفته نشده است اما شاید متنی رسیده و خود آقای مدیری گفته مثلا این قسمت را نگویید و بر اساس همین سکانس قبل، شما این بازی را بکنید و بداههها هم وجود داشته ولی نه آنقدر که فکر کنید.• اینکه نقش های من و جواد عزتی به عنوان دو پیرمرد شبیه هم باشیم خواسته آقای مدیری بود و این اتفاق افتاد و ایشان پدر صدر اعظم است و وقتی ما پارتنر هم شدیم خیلی چیزها را پیش خودمان پاسکاری کردیم. اوایل میترسیدم و دلنگران بودیم که نکند این دوتا پیرمرد شبیه هم بشوند اما بعد دیدیم لازم است که این دو تا با هم باشند• وقتی پخش تلویزیونی قهوه تلخ منتفی شد من خودم احساس خطر میکردم و میگفتم امکان دارد مورد استقبال عموم قرار نگیرد و مخاطب نداشته باشد.ما همیشه مخاطبمان را از تلویزیون نگاه میکردیم و مردم مهران مدیری را از تلویزیون میشناختند بنابراین ما هم احساس خطر میکردیم که شاید موفق نباشد و کار دیده نشود اما وقتی بسته اول بیرون آمد کاملا نظرمان برگشت؛ هم اینکه مردم استقبالشان خوب بود و هم اینکه کار خیلی خوب دیده شد.• ما متوجه شدیم که مردم به طور کلی مدیری و بچههایی را که باهاش کار میکنند دوست دارند و این استقبال کاملا ما را خاطر جمع کرد و به این حس رسیدیم و چیزی که باز وجود دارد اینکه همه ما برایمان تست شد که آیا مردم برای آدمهایی که دوستشان دارند اصلا حاضرند هزینه بکنند و این اتفاق افتاد و همه ما دلگرم شدیم. من خودم آدمی بودم که خصوصی با آقای مدیری صحبت کردم که اگر نشود چه؟ آقای مدیری گفتند نگران نباش همه چیز درست میشود. • طبق تجربیاتی که به دست آوردیم، میگوییم اگر کاری در یک روز مشخص و یک ساعت مشخص پخش شود موفق است اما این تجربه را نداشتیم که اگر این کار اینگونه پخش شود آیا موفق میشود یا نه و اتفاقی افتاد که دیدیم موفقیت است. یک نکته جالب هم اینکه آن موقع 70 میلیون چشم، مخاطب کار بودند -چه کسانی که کار را دوست نداشتند و چه کسانی که منتقد کارهای آقای مدیری بودند- اما الان کسانی کار را میبینند که دوستش دارند و این تجربه خیلی خوب و عجیبی بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 226]