واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: فوتبال- ميثم بائو با گلهايي كه ميزند، شايد موثرترين بازيكن اين فصل استقلال باشد اما او هنوز نتوانسته به روزهاي اوجاش برگردد و همچنان معترض است خوشصورت، خوش اسم، خوش عكس. اين فاكتورها براي اينكه يك فوتباليست به شهرت برسد، كافي است. اما ميثم بائو غير از اين، چيزهاي ديگري هم دارد. او تازه بيست و سه سالگي را پر كرده. پنج سال است كه رسما فوتبال بازي ميكند و تازه اين اول كارش است. خوب شوت ميزند و با وجود قد و قامت معمولياش سرزن خوبي هم است. تا حالا چهار گل براي استقلال زده كه به خاطر قحطي گلزن در استقلال، او بهترين گلزن تيم شده. البته بائو، پارسال، براي يك فصل روي نيمكت و سكو بود و روي هم رفته تنها سه تا 45 دقيقه براي تيم به زمين رفت كه كسي توجيه اين بياعتنايي قلعهنويي به او را نفهميد. گويا آن اتفاق، يكي از بزرگترين اتفاقات زندگي حرفهاي ميثم بوده كه هنوز ميثم را رها نكرده. اصلا اين «بائو» به چه معنايي هست؟ واقعيتش را بخواهيد، خودم نرفتم ببينم. ولي به من گفتند كه معنايش ميشود «باخدا». قبول داري كه اسم خوبي است؟ از آن اسمهايي است كه بين فوتباليستهاي ايران كمتر داريم. يكجور شبيه اسم مستعاري است كه هنرمندان براي خودشان ميگذارند. اي بابا. اين اسم روي پدربزرگ من هم بوده. اينجور نيست كه من براي جلبتوجه، اسمم را عوض كرده باشم. اما كافي است توي يكي از مسابقات تيم، گل بزني تا همة روزنامهها برد را به نام تو بنويسند و تيتر بزنند: «استقلال با او برد!» بالاخره آره. اگر اسمم چيز ديگري بود، شايد اينقدر تيتر نميشدم. شايد بابت اين اسم، خوششانس بودهام. البته فوتباليستشدن تو هم يكجوري شانسي بوده. تا جايي كه من ميدانم، يك آشنايي فاميلي، پاي تو را به فوتبال باز كرده؟ اينطور نبوده كه بهخاطر دامادمان فوتباليست شده باشم. بالاخره يونس گراييلي هم به من كمك كرده. ولي من از 14 سالگي، خودم تمرين ميكردم. ولي، يونس تو را برد سر تمرينات شموشك. ببين، من از بچگي فوتبال توي ذاتم بوده. هرچي عكس دارم از آن روزها، با توپ فوتبال است. اما يك دفعه فوتبال را ول كردم و افتادم دنبال درس و مشق. توي همين سالها يونس با ما فاميل شد. آن زمان توي صنعتنفت قائمشهر بود كه بعد منحل شد و يونس رفت نساجي. اينجوري نبود كه يونس ما را ببرد سر تمرين با خودش. باور نميكني ولي من تا 16 سالگي توي هيچ باشگاهي نبودم. براي خودم مربي بدنساز داشتم. يك زمين چمن هم كنار خانهمان بود كه توي آن تمرينات تكنيكي انجام ميدادم... چيشد؟ تو كه چسبيده بودي به درس، دوباره برگشتي به فوتبال؟ دو سه سالي كه درس خواندم، وزنم رسيد به 90كيلوگرم. توي 15 سالگي، اين وزن براي آدم سم است. براي همين مجبور شدم برگردم و فوتبال بازي كنم. برخلاف باقي فوتباليستها كه همه با كفشي پاره و پيراهن رنگ و رو رفته توي زمين خاكي وارد فوتبال ميشوند، تو از يك خانواده پولدار آمدي كه حتي پول مربي بدنسازت را هم ميدادند. اصلا اينطور نيست كه فكر كنيد فوتبال بازي بچه فقيرهاست يا بچه پولدارها. چيزي كه توي فوتبال اهميت دارد تكنيك است. آدم بايد تمرين كند. حالا چه با كفشي پاره چه با استوك نايكي. بالاخره آن روزي كه يونس تو را برد سر تمرين شموشك، چي شد؟ يونس توي نساجي بود، ميخواست برود شموشك. يك روز ميرفت سر زمين تمرينشان، من را هم با خودش برد. سورتيچي سرمربي شموشك بود. يونس، رو انداخت تا من هم لخت شوم و تمرين كنم. اما سورتيچي قد و هيكلم را كه ديد نگذاشت. ميگفت فيزيك بدنم به درد فوتبال نميخورد. اما يونس آنقدر اصرار كرد تا اينكه اجازه دادند تمرين كنم. سر تمرين، يك بازي گذاشتند بين بازيكنان فيكس شموشك و بازيكناني كه آمده بودند تست بدهند. ده دقيقه از بازي نگذشته بود كه من را از زمين بيرون كشيدند و فردايش توي يكي از رستورانهاي نوشهر با من قرارداد بستند. پولش چقدر بود؟ 250 هزار تومان پيش و ماهي 50 هزار تومان براي سه سال. به همين راحتي رسيدي به تركيب فيكس شموشك؟ نه، يك سال توي شـــموشـــــك نيمكتنشين بودم. اما پس از يك سال توي يكي از بازيهاي تيم جوانان شموشك، من هفت هشت تا از بازيكنان حريف را دريبل زدم و توپ را كردم توي گل. پس از اينكه گل زدم، ديدم توي جايگاه يكي برايم دست ميزند. بعد از بازي فهميدم درويش بوده. درويش كه مدير شموشك بود، به سورتيچي سپرد كه از بازي بعد، من را توي تركيب تيم اصلي شموشك بگذارد. پس، بعد از اينكه درويش سفارشات را كرد، رسيدي به تركيب اصلي شموشك. توي مسابقات بيست دقيقه، نيم ساعت بازي به من ميرسيد. با تيم حتي به پليآف ليگ دسته اول هم رسيديم كه استقلال اهواز و نفت صعود كردند و ما و نساجي مانديم. سال بعدش هم به تيم اميد دعوت شدي؟ براي مسابقات فوتبال بازيهاي آسيايي بوسان بود. اما توي روزهاي آخر مصدوم شدم. البته اين مصدوميتم به قدر مصدوميتي كه سال بعدش داشتم شديد نبود. سالي كه با شموشك به ليگ برتر صعود كرده بوديم، آسيب ديدم. با همين آسيبديدگي، ده تا بازي آخر ليگ را از دست دادم. البته همين مصدوميت، باز هم برايت شانس آورد. نه، خيلي هم شانس نياوردم. اگر مصدوم نشده بودم، ميتوانستم پول بيشتري از استقلال بگيرم. بالاخره استقلال من را ميخواست و وقتي مصدوم شدم به نفع استقلال شد. چون نصف پولي را كه به من پيشنهاد داده بودند، به خاطر مصدوميتم كم كردند. حق هم داشتند. من مصدوم بودم و اصلا معلوم نبود كه چه وقتي ميتوانم به زمين فوتبال برگردم. اصلا كسي باور نميكرد كه اولين بازي تو، در پيراهن استقلال، بازي با پرسپوليس باشد. اصلا دلم نميخواست كه زود برگردم. نميخواستم ريسك كنم. الان جباري براي بازگشت عجله كرده و ديديد كه مينيسك داخلي زانويش دوباره آسيب ديده. آن زمان اصلا دلم نميخواست كه زود برگردم. براي همين، آنقدر انفرادي تمرين كردم كه حتي از باقي بازيكنان استقلال هم آمادهتر شده بودم. براي همين توي دربي بهترين بازيكن بودي؟ نه، اولين دربي عمرم بود، دقيقا نميفهميدم چي به چي است. بازي خودم را ميكردم. اما بعد كه بازي تمام شد، ديدم همه از هيجان دارند سكته ميكنند. البته من بعد از دربي هم خوب بودم. بلافاصله پس از دربي توي بازي با پگاه پنالتي گرفتم. بازي بعدي هم به ابومسلم گل زدم. جوري بازي ميكردم كه آخر فصل پديده مسابقات ليگ برتر شده بودم. يك بدشانسي كوچك هم آوردم و دوتا بازي آخر را مصدوم شدم. زياد مصدوم نميشوي؟ نه، براي هر كسي پيش ميآيد. اين مصدوميت، ديگر خيلي شديد نبود. روز عقدم تصادف كردم و يك كمي جراحت برداشتم. ده دوازده روز استراحت كردم، خوب شد. يادم ميآيد كه آن فصل همه تو را پديده استقلال به حساب ميآوردند و منتظر بودند كه در ليگ سال بعدش ستاره استقلال باشي. اما اتفاقي افتاد كه همه شگفتزده شدند. از روز اول مسابقات پارسال روي نيمكت بودم. اين تازه بهترين وضع ممكن بود وگرنه در بعضي از بازيها من را حتي توي ليست هجده نفري تيم هم نميگذاشتند. چرا؟ خودم هم تا حالا نفهميدهام. توي اين گيرودار، يك بدشانسي هم آوردم و براي چند تا بازي هم مصدوم شدم. باز هم مصدوميت؟ مصدوميت برايشان بهانه بود، وگرنه پس از اينكه آسيبديدگيام هم خوب شد، من را توي تركيب نميگذاشتند. تا حالا نپرسيدي مشكل كار كجا بوده؟ نه هنوز نپرسيدم. البته پارسال خيلي دنبال جوابش بودم ولي كسي جوابم را نميداد. نميدانم شايد دلشان ميخواست كه بازيكني كه خودشان به تيم آورده بودند، توي چشم باشد. كي جاي تو بازي ميكرد؟ اصغر طالبنسب. قلعهنويي پارسال چندبار گفته بود كه بائو جنبه شهرت را ندارد. شايد براي همين نميخواست زياد دور بگيري. آخر چه غروري؟ چه جنبهاي؟ من سال قبلش ده تا بازي براي استقلال كرده بودم حتي يك كارت زرد هم نگرفتم. حتي يك جلسه هم توي تمرينات دير نرسيدم. با اين وضع چطور امكان دارد كه به من انگ بيجنبه بودن را بزند؟ آن زمان با جباري پست مشترك داشتي؟ نه، اين هم يكي از توجيههاي قلعهنويي براي بازيندادن به من بود. اصلا پست من و مجتبي به هم ربطي نداشت. پست تخصصي من بازوي چپ است ولي مجتبي هافبك مركزي بازي ميكرد. در اصل، طالبنسب جاي من بازي ميكرد و من و او همپست بوديم. البته وقتي طالبنسب هم نبود، فرزاد مجيدي را از پيستون راست ميآورد به چپ تا به من بازي نرسد. يعني فكر ميكني كه قلعهنويي تعمدي براي بازيندادن به تو داشته؟ بالاخره وقتي من آماده هستم و بازيكن ديگري كه توي تمرينات خيلي بهتر از او هستم توي تركيب قرار ميگيرد، حتما مناسبات ديگري وجود دارد. هيچوقت با قلعهنويي درباره اين ماجرا حرف نزدي؟ نه، ولي بالاخره يك روز سراغش ميروم و جوابم را از قلعهنويي ميگيرم. قلعهنويي تمام انگيزههايم را كشت. تمام شور و اشتياقي كه من در استقلال داشتم با اين بيتوجهيها از بين رفت. اما حالا كه ديگر مرفاوي چندان شبيه به قلعهنويي فكر نميكند. پيش از اينكه فصل آغاز بشود مرفاوي با من حرف زد و خيالم را راحت كرد كه ديگر اتفاقات پارسال نميافتد. با وجود اين، باز هم توي بازيهاي ابتدايي امسال ليگ برتر، چندان به تو بازي نرسيد؟ مصدوم شده بودم. وقتي برگشتم به تمرين، با چند روز وقفه من را گذاشتند توي تركيب. مرفاوي تا حالا چندبار با من حرف زده و گفته كه به من اعتقاد دارد. الان بحث صمد مرفاوي است. بحث اينكه اگر صمد مرفاوي سرمربي استقلال نبود، الان تيم، هم بهتر نتيجه گرفته بود، هم قشنگتر بازي ميكرد. اين داستان ديميبازيكردن استقلال را اصلا قبول ندارم. الان همه گير دادهاند كه تيم با اوتدستي ميبرد. ولي امسال، چندتا بازي بوده كه عليزاده نبوده و ما روي زمين بازي كردهايم و بردهايم. مگر بازي با پاس نبود؟ اما الان ميگويند روزهايي كه تيم روي زمين بازي ميكند، روزهايي است كه امير قلعهنويي تركيب تيم را چيده و روزهايي كه تيم اوتدستي مياندازد، صمد مرفاوي تيم را كوچ كرده. نه، اصلا اين حرفها نيست. صمد مرفاوي و قلعهنويي در تمام بازيها باهم مشورت ميكنند و تركيب تيم را ميچينند. توي بيست سالگي ازدواج كردي . چرا اين كار كردي؟ ميخواستم حرفهاي زندگي كنم. يعني بقيه كه زن نميگيرند حرفهاي زندگي نميكنند؟ آنها را نميدانم، ولي اگر من توي آن سن ازدواج نميكردم به مشكل ميخوردم. بههرحال با اين كارت، ميانگين سن ازدواج بين جوانها را پايين آوردي. (ميخندد) انگار همسرت هم ورزشكار است؟ آره، آيلار، اسكيت هاكي بازي ميكند و عضو تيم ملي زنان اسكيت ايران هم هست. زن و شوهر ورزشكار باهم ميسازند؟ مشكلي نيست. الان يكي از اتاقهاي خانه را خالي كردهايم و تويش وسايل بدنسازي گذاشتهايم. ميخواهيم وسط سالن پذيرايي هم ميز بيليارد بگذاريم. فكر كنم اگر آيلار ورزشكار نبود، نميتوانستم اين كارها را بكنم. قضيه مد و مد بازي است ديگر. نه، من و همسرم خيلي بيليارد بازي ميكنيم. گفتيم يك ميز بخريم تا راحتتر باشيم. شنيدم كه توي قائمشهر نمايندگي سايپا داري. آره. واقعيتش را بگو. الان به پولي كه از فوتبال درميآوري احتياج داري؟ نه، ولي اين را هم بدانيد پولي كه از فوتبال درميآورم، مزه ديگري دارد. امسال جشنواره رفتي؟ نه، تا حالا نرفتم. فقط شنيدم كه صفهايش چند صد متري ميشود و چند ساعتي بايد توي صف باشيد. البته اگر تو بروي كه لازم نيست بايستي تو صف. همه تو را ميشناسند. خودم خيلي به فيلم ديدن علاقه ندارم. همين سيديهايي كه به دستم ميرسد هم وقت نميكنم ببينم. پس چندان اهل فيلم ديدن نيستي؟ نه زياد. كتاب چطور؟ كتاب زياد ميخوانم. از اين رمانهاي عشق و عاشقي. يك كتاب كه بگيريم هم من ميخوانم، هم خانمم. از شما كه بايد گذشته باشد؟ نه، هنوز درگيريم! وقت آزادت را چكار ميكني؟ توي خانه ميخوابم. بيليارد بازي ميكنم. شبكه خبر ميبينم. روزنامه ورزشي ميخوانم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 346]