واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نقش بدون شناسنامه بازي نميكنم
«تراس منظره رودخانه» تازهترين فيلم ساموئل الجكسن كه توسط نيل لابوت كارگرداني شده، يك اثر دلهرهآور و اكشن است. در اين فيلم، جكسن نقش يك افسر پليس را بازي ميكند كه مناسبات خوبي با همسايگانش ندارد. زوج جواني كه بهتازگي همسايه او شدهاند (با بازي پاتريك ويلسن و كري واشنگتن) دورگه هستند. حضور اين همسايهها مشكلاتي براي كاراكتر جكسن به وجود ميآورد و خط اصلي قصه فيلم هم همين موضوع را دنبال ميكند. برخي از منتقدان «تراس منظره رودخانه» را بازگشت دوباره لابوت به فيلمسازي گذشتهاش ميدانند، يعني زماني كه او فيلمهاي بحثانگيز و سياه ميساخت.جكسن نقش آبل ترنر، يك پليس خشمگين را ايفا ميكند كه ميخواهداز محدوده خانهاش محافظت كند و احساس ميكند حريم خصوصياش شديدا مورد تجاوز قرار گرفته است. قصه فيلم در عين درام و اجتماعي بودن، سرشار از صحنههاي پرتحرك اكشن است كه يكي از جذابترين آنها تعقيب و گريز در منطقهاي كوهستاني و يك آتشسوزي سهمگين است.• كمي خودتان درباره اين فيلم برايمان ميگوييد؟چه بگويم؟ دو بازيگر ديگر فيلم چيزي دربارهاش به شما نگفتهاند؟!• ميخواهيم از زبان خودتان قصه و حال و هواي آن را بشنويم.خط اصلي قصه فيلم به نوعي در ارتباط با موضوع برخورد نژادها و مشكل تبعيض نژادي است. اميدوارم تماشاگران هم فيلم را از همين جنبه نگاه كنند. كاراكتر من آدمي است خوشفكر، دوستداشتني و صلحطلب كه ارتباط خيلي كمي با آدمهاي محيط پيرامونش دارد. اما دو آدمي كه همسايه او ميشوند (كه در اصل آدمهاي بدي هم نيستند) ميخواهند زندگي خودشان را داشته باشند.• براي ايفاي نقش يك مامور پليس، تحقيق ويژهاي انجام داديد؟ البته فراموش نكنيد كه اين فيلم يك كار پليسي نيست. مسئله اصلي كه قصه فيلم مطرح ميكند، بحث ارتباطات انساني است؛ براي همين نياز زيادي وجود نداشت كه بخواهم تحقيق ويژهاي درباره يك مامور پليس بكنم تا ببينم چه ويژگيهاي خاصي ميتواند داشته باشد. مجبور به انجام اين كار نبودم.• هيچ تلاشي هم نكرديد كه براي اين كاراكتر، شخصيتپردازي خاص خودتان را داشته باشيد و برايش گذشته دلخواه خود را خلق كنيد؟خب، اين كار را كردم. آيا ضرورتي دارد دربارهاش با شما صحبت كنم؟ [ميخندد!] خير، اين كار را نميكنم. هر بار كه ميخواهم فيلمي را بازي كنم، اين كار را انجام ميدهم. براي هر نقش سعي ميكنم يك پسزمينه واقعي بسازم و يك گذشته كامل خلق كنم. كاراكترم در اين فيلم يك پسزمينه نظامي دارد. نشستم و در اين باره فكر كردم كه ازدواجش چگونه بوده است؟ براي او در اين سالها چه اتفاقاتي رخ داده است؟ وي چگونه با اين مسائل كنار آمده است؟براي خودم چندين فيلمنامه درباره نوع روابط او با همسرش نوشتم. احساس كردم او ازدواج ناموفقي داشته و حالا همسري ندارد. اما خاطرات آن دوران هنوز هم با اوست. اين مسائل كمك كرد تا براي نوع رفتار او روشهايي را خلق كنم. البته بعضي چيزهايي كه با خودم فكر كرده بودم، در عمل به اجرا درنيامد. نژادپرستي چيزي نيست كه بتوانم بهراحتي دربارهاش صحبت كنم. من در جنوب كشور بزرگ شدهام؛ جايي كه موضوع نژادپرستي يك بحث روزمره بود. در اين محل، دليلي براي وجود بعضي چيزها وجود ندارد. تو ديگران را دوست نداري و آنها هم تو را دوست ندارند.اما در زندگي آدم لحظهاي پيش ميآيد كه بايد تصميمگيري كند. تو بايد بداني چه چيزي درست است و چه چيزي غلط. در سر آبل (كاراكتري كه بازي ميكنم) اين پرسشها و خيلي پرسشهاي ديگر وجود دارد. شايد او آنها را به زبان نياورد، ولي به آنها فكر ميكند و اين پرسشها در همهحال همراهش هستند. قصه فيلم تلاش دارد از دل اقداماتي كه آبل انجام ميدهد، دلايل و تفكرات او را توصيف كند. در حقيقت، يك اتفاق ويژه باعث شده تا او حالا به شكلي زندگي كند كه در قصه فيلم ميبينيم.جكسن نقش يك افسر پليس را بازي ميكند كه مناسبات خوبي با همسايگانش ندارد. زوج جواني كه بهتازگي همسايه او شدهاند (با بازي پاتريك ويلسن و كري واشنگتن) دورگه هستند.• شغل او به عنوان يك پليس چه اهميت يا ضرورتي در قصه فيلم دارد؟ آيا اگر او كار و شغل ديگري داشت، باز هم همين كاراكتري بود كه حالا در فيلم ميبينيم؟مطمئنا. او ميتوانست در حرفه ديگري مشغول باشد و باز هم همين كاراكتر را ميداشت. اما پليس بودن، همراه خودش يك مشخصه ويژه ميآورد. او ميتواند ماوراء قانون عمل كند. چيزهاي مشخصي وجود دارند كه كاراكتر پليس من در ارتباط با همسايگانش ميتواند انجام دهد. اگر صداي موسيقي من بلند باشد و آنها پليس را خبر كنند، نتيجه كار چيز ديگري خواهد بود و آنها به خواستهشان نخواهند رسيد زيرا من خودم يك پليس هستم. يك پليس ميتواند دست به كارهاي واقعا بدي بزند تا ديگران را مجبور به همراهي با خود كند، يا وادارشان كند تا خودشان را با او تطبيق دهند. پليسبودن كاراكترم در فيلم فرصتهاي ويژهاي را برايم فراهم ميكند.• آيا كاراكتر شما از اينكه همسايگانتان استخر دارند، احساس حسادت ميكند؟[ميخندد] خير! اصلا به اين موضوع فكر نكرده بودم. خيلي از همسايگانم در فيلم استخر دارند. حتي آن خانواده آسيايي كه آن سوي خيابان زندگي ميكنند استخر دارند و من از آن استخر استفاده ميكنم. تمام همسايههايم مرا دوست دارند. كاراكترم يك پليس همراه و دوست است و به همين دليل ميتوانم از امكانات همسايگانم استفاده كنم. البته درست ميگوييد؛ ساخت استخر شخصي در منزل، خيلي گران است.• نيل لابوت در مقابل كارگردانان بزرگي كه تا به حال با آنها كار كردهايد، چه امتيازي ميگيرد؟من با كارگردانان بزرگي كار كردهام؟ واقعا؟ مثلا كي؟!• ميترسم اسمشان را ببرم؛ شايد آنها را دوست نداشته باشيد!خير. من هنگام گفتوگوهايم هميشه از اين جور بحثها داشتهام. شما فكر ميكنيد كداميك از آنها بزرگ هستند؟ فكر ميكنم نيل كارگردان خيلي راحت و خونسردي است. او نويسنده خيلي خوبي هم هست. فكر بازي هم دارد و شما ميتوانيد بهراحتي با او درباره مسائل مختلف بحث و صحبت كنيد. خيلي راحت در قصه و نوع فيلمبرداري تغيير ايجاد ميكند. تمرين با او سرصحنه فيلمبرداري خيلي جالب و سرگرمكننده است. سؤالات خيلي قشنگي مطرح ميكند. اين سؤالات باعث بهترشدن كار و فضاي صحنه ميشود. به همين صورت تغييرات خيلي خوبي سر صحنه انجام ميشود. نوع رفتارش با بازيگران خيلي خوب و در عين حال ويژه است.• آيا پروسه تمرين سر صحنه فيلمبرداري را دوست داريد؟بله، خيلي زياد. باعث كنترل همهچيز ميشود. خيليها به اين تمرينات سر صحنه علاقهاي ندارند. آنها فكر ميكنند كه چگونه ميتوانند تر و تازه باقي بمانند. اما من نميخواهم سر صحنه تر و تازه باشم؛ ميخواهم بدانم دقيقا بايد چكار كنم و ميخواهم چگونه بازي كنم. به همين صورت سر صحنه دوست دارم بقيه هم مثل من فكر كنند و آنها هم بدانند قرار است چه كاري انجام دهند. دوربين بايد در محل درست خودش قرار داشته باشد و بتواند تمام اكشن صحنه را بگيرد. اگر تمريني در كار نباشد، حتما چيزي را در صحنه از دست خواهيم داد. بايد آنقدر تمرين كرد تا دقيقا بدانيم كه ميخواهيم چكار كنيم. چرا نبايد اين كار را بكنيم؟• برگرديم به قصه فيلم. آيا كاراكتر شما در ارتباط با همسايهاش به اين دليل مشكل دارد كه او سفيدپوست است؟ اگر كاراكتر كريواشنگتن با يك آسيايي ازدواج ميكرد چه ميشد؟ آيا در اين حالت، باز هم آن مشكل باقي ميماند؟خب، ميدانيد كه مضمون اصلي فيلم، رودررويي يك سياهپوست با يك سفيدپوست است. اگر قصه حالتي غير از اين داشت، اصلا شكل و شمايلش عوض ميشد.• نيل لابوت ميگفت برخي از كلمات خاص را در فيلم مورد استفاده قرار نداده ولي اگر اين كار را ميكرد قدرت فيلم خيلي بيشتر ميشد و شما ديالوگهاي پرقدرتتري داشتيد.يعني چه؟ چطور فيلم پرقدرتتر ميشد؟• هيچ وقت اين موضوع را توضيح نداد، ولي ميگفت محتواي فيلم غنيتر ميشد.خب، شايد. براي او شايد، ولي براي من خير. من جملاتي را به عنوان ديالوگ به زبان ميآورم كه واقعي به نظر برسند. خيليوقتها فيلمهايي را ميبينم و به خودم ميگويم اين ديالوگها دروغين و تحميلي هستند؛ پس دوستشان ندارم. برخي از سفيدپوستان، سياهان را با كلمات و الفاظ بد و ناشايستي خطاب ميكنند اما دليلي ندارد تمام اين كلمات و ديالوگها را در فيلم خود بگنجانيم.• قصد كارگرداني فيلمي را نداريد؟چرا بايد فيلمي را كارگرداني كنم؟ بازيگري به اندازه كافي مرا راضي ميكند و دليلي ندارد از جلوي دوربين به پشت آن بروم. ترجيح ميدهم يك بازيگر خوب باشم تا يك كارگردان بد!منبع : همشهري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 358]