واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: قتلگاه فکه
«امروز روز پنجم است که در محاصره هستيم. آب را جـــيره بندي کرده ايم. نان را جيره بنــــــدي کرده ايم. عطــش همه را هلاک کرده است، هـــمه را جز شهدا، که حالا کنارهم در انتــــــهاي کانال خوابيده اند. ديگر شــــهدا تشنه نيستند. فداي لب تشنه ات پسر فاطمه(س)» منطقه مرزي با چهار عمليات: والفـــــجر مقدماتي( بهمن 61 )، والفـــــجر يک( فروردين 62 )، ظــــــفر چهار(تير 63 )، و عاشوراي سه( مرداد 63 ) که اکثرا به شکســـــــــت انجامــــيد. اين روايت ساده و مخـتصري از منــــــــطقه فکه، که يا رفتي يا قرار است بروي و ببيني. بسيجي ها هشـت تا چهارده کيلومتر، باپاي پيــاده از ميان رمل و مـــاسه هاي روان فـــــکه گذشـــتند، وزن تقـريــبي تجهيزاتي که در دست داشتند دوازده کيــــلو بود، تازه بعضي ها هم مجبـــور بودند قطعات چهل کيلــــــويي پل را حمل کنند. اين پل ها قرار بود روي کانال ها تعبيه شود تا عبور رزمنــــــدگان هــــمراه با مشکل نباشد. حالا مي رســــــــيم به موانع... اصلا والفجر مقدماتي را به همين خاطر مي گفتند عمليات موانع. هدف بسيـــجي ها خط دشــــــمن بود که در اين راه، يک دفعه روبرو مي شدند با مجموعه هايي از سيــم خاردار، کانال هــا و ميدان مين ها که گاهـــي عمـــق آنها به چهار کيلومتر مي رسيد. از موانع معروف فکه کانال هايي هــســــــتند به عرض سه تا نه متر و عمــق دو تا سه متر که همگي پر بودند از سيم هاي خاردار، مين والمر و شبکه هاي مواد آتش زا. دشـمن با هوشـــياري مين ها را در زير رمل و ماسه ها کار گذاشته بود و چون بيشـتر عمليات ها در شب انجام مـي گرفت، تا چند نفر روي مين پرپر نمي شدند، بقيه از وجود ميدان با خبر نمي شدند.
چرا فکه را« قتلگاه » مي گويند؟؟! يک سرزمـين پهنـــــاور از رمل و ماســـه، با چند تا تپه ماهـــور. نيروها بيــــن دو تپه پناه گرفته بودنـــتـد که دشمن محاصره شــــان کرد. شيار پر از مــين والـمر بود و آتش دشمـــن هم تمامـي نداشـــت. بچــه ها سه روز مقاومت کردند، بدون آب در بدترين وضعيت تشنگي. و سر انجام قتل عام شدند.ناگفته هاي فکه زياد است و يکي از آنها، نحوه شــهادت اسرا و مجروحين است. گروه تفـــــحص در فکه به سيم هاي تلفني رسيدند که از خاک بـــــيرون زده بود. رد سيــم ها به يک دســــــته از شهدا مي رسد که که دســت و پايشان با همين سيم ها بســـته شده بود، و ما چه مي دانــيم در حال احــــتزار زنده به گور شدن چه معني دارد... اين دسته از شهدا زنده به گور شده بودند.
اجساد مطهري هم کشـــف شد که معلوم بود قبل از شهادت آنها را آتـــــش زده اند... قبل از شـهادت آنها را آتش زده اند...از گردان حنظله مي داني؟؟؟ اگر آري چقدر ؟ سيـــــصد نفر در داخل يکي از کانال ها محـــاصره شدند وبا تشـــــــنگي مفرط، با آتش مستقيم دشــمن به شهادت رســــــيدند. در آن موقعيت عراقي ها با بلندگو از بچه ها مي خواستند که تسليم شوند، ولي در جواب با آخرين رمق صداي «الله اکبر» مي شنيدند.در يادداشت هاي باقي مانده از يکي از شهيدان گردان حنظله مي خوانيم:«امروز روز پنجم است که در محاصره هستيم. آب را جـــيره بندي کرده ايم. نان را جيره بنــــــدي کرده ايم. عطــش همه را هلاک کرده است، هـــمه را جز شهدا، که حالا کنارهم در انتــــــهاي کانال خوابيده اند. ديگر شــــهدا تشنه نيستند. فداي لب تشنه ات پسر فاطمه(س)»
از هرچه بگذريم سخن دوست خوشتر است، هــــمين فکه است که در عصر قحطي شـــــهادت، دلبر آسماني ما را از زمين سست فکه(دنيا) به آسمان رفيع و مستحکم شهادت پرواز داد. او سيـــد مرتضا آوينـي بود، کســــــي که به فکه خدمت کرد و خداي فکه هم گوشه چشمي به سيد مرتضي گرداند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 352]