تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 دی 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):آن که در کاری که نافرمانی خداست بکوشد امیدش را از دست می دهد و ن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1844860024




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتگوی بهرام رادان با استاد عزت‌ا... انتظامی (1)


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گفتگوی  بهرام رادان با استاد عزت‌ا... انتظامی  (1)
عزت ا... انتظامی
من عزت هستم، عزت یدالله، بچه سنگلج...  پروردگار بزرگ را شاکرم، اکنون که کمی بیش از شش ماه است، تصمیم به گفت‌وگو با چهره‌های محبوبم را گرفته‌ام، سه تن از ماندگارترین‌شان قدم روی چشمانم گذاشتند و افتخار هم صحبتی‌شان را به این حقیر دادند.پس از رضا کیانیان عزیز (ایده‌آل، شماره 9) و همایون ارشادی دوست داشتنی (ماهنامه فیلم 377) اینک در شعف مصاحبه با قله بازیگری سینمای‌مان چنان غوطه ورم که اطمینان دارم، در شب چاپ این شماره خواب به چشم‌ام نخواهد آمد.ایده این گفت و گو و عکس خاص، «چهار نسل انتظامی» ،کمی قبل از نوروز امسال و برای شماره ویژه نوروزی به ذهنم آمد. با استاد در میان گذاشتم، مطلوب‌شان نبود، پذیرفتم و صبر کردم.نمی‌دانستم چه کسی را جانشین‌شان کنم. تا اینکه در میانه بهار امسال، وقتی در آلمان برای سومین مرتبه(پس از گاوخونی و حکم) در فیلم زادبوم (ابوالحسن داودی) همبازی ایشان بودم، پیشنهاد را دوباره مطرح کردم و ایشان نیز با سعه صدر فراوان پذیرفتند و بالاخره اندکی پیش از سالروز تولدشان این مهم انجام شد.در هنگام صحبت، همان‌قدر که حواسم به پرسیدن سوال‌های کمتر پرسیده شده بود، مایل بودم که استاد خسته نشوند. هیچ وقت تصور نمی‌کردم که 93 دقیقه بدون وقفه صحبت کنیم. در این میان بی‌نهایت سپاسگزار خانواده محترم آقای مجید انتظامی و به خصوص دختر مهربان‌شان هستم که مرا یاری دادند.در آخر، این مقال را در تابلوی افتخاراتم ثبت می‌کنم و آن را مدیون آقای بازیگر سینمای‌مان هستم که محبت‌شان شامل من کوچک شد و امیدوارم که از این مصاحبت راضی بوده باشند. آمین.  انتظامی نامی كه از خانواده مادری آمد می‌خواهم بدانم زندگی شخصی شما چگونه بوده. یعنی این عزت‌الله‌خان انتظامی از كجا می‌آید؟ ما خانواده پر جمعیتی بودیم، مادر من 14 شكم زاییده بود كه پنج‌تا مردند. ولی 9تای بقیه هستند. من پنج برادر و چهار خواهر دارم و اولین فرزند مادر و پدرم بودم. خلاصه این خانه فوق‌العاده شلوغ بود. اصلا داستان ازدواج پدر و مادر من جالب است. چون پدر من از اشتهارد آمده بود تهران، كه دوره سربازی را بگذراند، خانواده مادری من، قوم و خویش انتظام‌دربار بودند. حالا اینكه چه‌طور این دو نفر با هم آشنا شدند خدا می‌داند. به هر حال با هم ازدواج كردند و من هم اولین فرزندشان بودم. آیا فامیل مادر شما، اشراف‌زاده بودند؟ بله، انتظامی دربار بودند. پس شما فامیل مادرتان را برداشتید؟ وقتی كه من متولد شدم، سجل اصلا نبود. پشت قرآن می‌نوشتند. بعد كه زمان رضاشاه رفتند سجل بگیرند پرسیدند اسمش چیه؟ مادرم می‌گوید: عزت‌الله. می‌پرسند اسم پدرش چیست؟ مادرم نمی‌دانسته چون پدرم با رضا‌شاه به جنگ تركمن رفته بود. مادرتان فامیل پدرتان را نمی‌دانسته؟ اسمش را هم نمی‌دانسته، اسم پدرم «نیت‌الله» بوده اما مادرم می‌گوید؛ «یدالله»! آن موقع كه مثل الان نبوده آدم بتواند همه جزییات طرف را بفهمد. خلاصه وقتی من به دنیا آمدم و رفتند برایم سجل بگیرند، چون مادرم فامیل پدرم را نمی‌دانسته، فامیل خودش را روی من می‌گذارد. معلوم نیست سنم را چه‌قدر بالا بردند یا پایین آوردند. نام فامیل پدرتان چه بود؟ ابراهیم اشتهاردی.«چهار نسل انتظامی» ،کمی قبل از نوروز امسال و برای شماره ویژه نوروزی به ذهنم آمد. با استاد در میان گذاشتم، مطلوب‌شان نبود، پذیرفتم و صبر کردم. سجل اولی را هنوز دارید؟ نه، وقتی عوض كردیم گرفتند. البته من یك گرفتاری هم پیدا كردم، وقتی من تصدیق شش ابتدایی را گرفتم، مادرم رفت برایم رونوشت بگیرد، می‌گویند چرا در پرونده خانوادگی اسم‌اش نیست؟ اسم پدرم اصلاح می‌شود . اسم بقیه بچه‌ها ردیف بوده ولی هرچه می‌گردند، پدری برای من پیدا نمی‌كنند، در خانواده ابراهیم اشتهاردی یك اسم تك به نام عزت‌الله انتظامی وجود داشته كه پدرش مشخص نیست. البته نام مادرم یعنی «عذرا انتظامی» بوده است. بعد برای من نامه آمد كه باید به دادگاه اداره سجل و ثبت احوال بروم، از من پرسیدند پدرت كیست؟ گفتم: پدرم است. پرسیدند: پس یدالله‌خان كیست؟ گفتم اسمش همین است دیگر. اینها فكر می‌كردند كه من پدر متمولی داشته‌ام و برای این كه وقتی فوت كرد مادرم مال و اموالش را بگیرد اسم خودش را روی من گذاشته است، خلاصه تحقیق كردند و بعد قرار شد فامیل من به شرطی انتظامی بماند كه من از صاحبان این فامیل اجازه بگیرم. صاحب این فامیل دكتر فتح‌الله انتظامی بود كه تحصیل كرده فرانسه و معلم زبان فرانسه محمدرضا شاه بود و خیلی هم به من علاقه داشت. شما نواده فتح‌الله‌خان بودید؟نه، قوم و خویش مادرم بود. وقتی مشكل را به فتح‌الله‌خان گفتم، گفت من امتیاز فامیل انتظامی را به تو واگذار می‌كنم. در كدام محله زندگی می‌كردید؟ سنگلج، پارك‌شهر كنونی. به مدرسه عنصری می‌رفتم كه در محله دباغ‌خانه بود. آن مدرسه دیگر وجود ندارد اما محله و باغ‌خانه و درخونگاه هنوز هست، تقریبا پشت تالار سنگلج است كه منزل شعبان جعفری هم در همان محل بود. مصائب دوره تحصیل دوران مدرسه‌تان چه‌طور گذشت؟ من مدرسه كه می‌رفتم جزو بچه‌های طبقه سه بودم. یعنی از نظر مالی سطح پایین بودم. شاگردی كه كنار من می‌نشست نوه «مجدالدوله» معروف بود. همه به یك مدرسه می‌رفتید؟ بله، همه كنار هم می‌نشستیم. پسری كه نوه مجدالدوله ثروتمند بود، كنار من می‌نشست كه پسر یك كارمند ساده بودم. این اسم «طبقه سه» را چه كسی روی شما می‌گذاشت؟ كسی نگذاشت. خودمان می‌گفتیم. من یك خاطره دارم كه در كتابم هم گفته‌ام. ما می‌خواستیم به امجدیه برویم كه بازی تماشا كنیم، بچه پولدارها لباس ركابی و شلوار مشكی ورزشی می‌پوشیدند ولی برای من مقدور نبود كه چنین لباس‌هایی تهیه كنم و از آنجا كه من آن موقع محبوب بودم بین بچه پولدارها هم مقبولیت داشتم، این لباس را به من هم دادند. علت محبوبیت‌تان چه بود؟ با همه می‌ساختم، اهل بلوا نبودم. تمام كتابچه‌های پاكنویس بعضی از بچه‌ها را از شب تا صبح من می‌نوشتم و آنها به من پول می‌دادند. گفتم كه كنار نوه مجدالدوله می‌نشستم و او در جیبی كه سمت من بود خوراكی‌هایش را می‌گذاشت و می‌گفت عزت بخور. از بچه‌هایی بود كه وسط كلاس برایش خوراكی می‌آوردند، نوكر می‌آمد دنبالش، دوچرخه و لباس شیك داشت. در این شرایط با اینطور افراد زندگی می‌كردم پاكنویس‌شان را هم می‌نوشتم. بعد از آن من به مدرسه صنعتی رفتم، در دبیرستان محمد جعفری، هوشنگ بهشتی، آقای قنبری، نصرت كریمی و كهنمویی هم بودند. همه اینها از من یك سال بالاتر بودند. دوره دبیرستان ما شش ساله بود و در آخر دوره دیپلم می‌دادند. بهشتی و من و جعفری همه، رشته برق می‌خواندیم، آنها كار هنری هم می‌كردند ولی من نمی‌كردم. نصرت كریمی هم برق می‌خواند، اما وسط كار درس را رها كرد، ولی ما تمام كردیم. اگر دو سال دیگر می‌خواندیم مهندس می‌شدیم كه برای من از لحاظ مالی مقدور نبود. از چه سنی از نظر مالی از خانواده مستقل شدید؟ تقریبا از وقتی كه دیپلم گرفتم و در تئاتر جا افتادم، یعنی حدود سال‌های 24. اتفاقاتی برای من افتاد كه دیگر نمی‌توانستم با خانواده‌ام زندگی كنم.
عزت ا... انتظامی
جدی شدن تئاتر و مخالفت‌های خانواده تئاتر برای‌تان از كی جدی شد؟ از 13 سالگی كه به لاله‌زار پیچیدم و انگیزه‌ام دیدن تئاترهای روحوضی بود. دقیقا خاطرم هست كه در جنگ دوم جهانی، 20 شهریور 1320 به كار تئاتر وارد شدم. اصولا وقتی من وارد لاله‌زار شدم، تئاتری در كار نبود. آن‌موقع نام همه تئاترها تماشاخانه بود؛ تماشاخانه كشور، تماشاخانه هنر، تماشاخانه فرهنگ، تماشاخانه تهران و تماشاخانه صادق‌پور. وقتی نوشین در سال 1326 آمد، اسم تماشاخانه فرهنگ را گذاشت «تئاتر فرهنگ». بعد هم تئاتر فردوسی را ایجاد كرد، كم‌كم نام تئاتر جای تماشاخانه را گرفت. سال‌های اولی كه من پیش‌پرده می‌خواندم، كارهای دیگر هم می‌كردم یعنی هم رل‌های كوچك بازی می‌كردم و هم كارهای پشت صحنه را انجام می‌دادم.پس از سال‌ها فعالیت در تئاترهای لاله‌زار، نقشی كه نوشین در تئاتر فردوسی به من داد، نقش بازپرس در نمایش مستنطق پریستلی بود كه در آخرین صحنه وارد نمایش می‌شود. وارد سن كه می‌شدم یك لحظه پشت پرده توری بودم و فقط سایه‌ای از من دیده می‌شد. بعد رل بزرگ‌تری بازی كردم. از نظر خانوادگی مخالفت و مساله‌ای نداشتید؟چرا. پدر و مادر من خیلی عصبی بودند. ولی من مدرسه صنعتی می‌رفتم و رشته برق را انتخاب كردم. اساسا این رشته را به خاطر تامین نیازهایم انتخاب كردم چون وضعیت خانواده من طوری نبود كه بتوانند مخارج من را فراهم كنند. من تمام تعطیلات تابستان را در قهوه‌خانه و سلمانی كار كردم. خیلی‌ها نمی‌دانند كه من برای چندرغاز چه كارهای سختی انجام داده‌ام. اما از همان كودكی كه كار می‌كردم تحت‌فشار بودم،‌ پدرم نظامی بود و بسیار متعصب، مادرم هم روضه‌خوان زنانه و بسیار معتقد مذهبی بود. مادرم فكر می‌كرد چون من رشته برق خوانده‌ام در تئاتر كار برقی می‌كنم. پدرم به من می‌گفت یك وقت از این لباس‌ها نپوشی، یعنی اصلا تئاتر ندیده بود. یك بار پدرم فهمید من در رادیو خوانده‌ام، بلوایی به پا كرد كه نگو . مادرم برای اینكه این آشوب بخوابد رفت سراغ همان فتح‌الله خان، بزرگ خانواده انتظامی. فتح‌الله خان هم كه می‌دانست من كار هنری می‌كنم می‌آید پیش پدرم، پدر من هم یك آدم خشن بود. به پدرم می‌گوید تو چه كار به این بچه داری؟ شاید یك روز عزت‌الله آدم بزرگ و معروفی شود. پدر من اصلا از هنرپیشگی و مسائلی از این قبیل اطلاعی نداشت. به هر حال پدرم آرام شد ولی هیچ وقت كار من را تایید نكرد. البته مادر تا دیر وقت منتظر من می‌ماند و از من می‌پرسید كه چه می‌كنم؟ من هم می‌گفتم كارهای برق و دكور را انجام می‌دهم. بعد از ماجرای رادیو، خانواده‌ام خیلی به كار من كاری نداشتند، در این ضمن من یك سنتور هم خریده بودم و لای رختخواب گذاشته بودم، مادرم خبر داشت، من هم گاهی برای خودم دنگ دنگ می‌زدم. پدرم از این موضوع اطلاع نداشت تا اینكه یكبار دیدم پشتم یخ كرد و برگشتم دیدم پدرم پشت سرم ایستاده، به من گفت دیگر این را اینجا نبینم، من هم ردش كردم رفت. مادرتان اطلاع داشتند؟ مگر ایشان مذهبی نبودند؟ مادرم می‌دانست كه من تئاتر می‌روم ولی نمی‌دانست بازی هم می‌كنم. مادر من سال 57 فوت كرد. قبل از آن در سینما و تلویزیون بازی كرده و شناخته شده بودم. پدر من سال 62 فوت كرد. من سال 48-47 فیلم گاو را بازی كرده بودم ولی پدرم هیچ‌كاری از من را ندید. یعنی تا 15 سال بعد از اینكه در فیلم گاو بازی كرده بودید و مشهور شده بودید هم فیلم‌های شما را ندیدند؟ نمی‌خواستند ببینند؟ نه، دوست نداشت. نمی‌خواستند شما را به عنوان بازیگر ببینند؟ بازیگری چیه؟ مطربی بود، بدنامی بود. بعدها یك هنرستان هنرپیشگی ایجاد شد كه سه سال دوره داشت. آشنایی باشعبان جعفری گفتید با «شعبان جعفری» هم‌محلی بودید، او را دیده بودید؟ زیاد. چه كار می‌كرد؟ در محل نوچه داشت؟ نه، یك باشگاه زورخانه داشت. بعد از 28 مردادسال 1332 شعبان جعفری شد.شعبان جعفری قبل و بعد از 28 مرداد 1332 چه وضعیتی داشت؟ آیا اساسا به لوطی‌گری مشهور بود یا نه؟ زمانی كه من در مدرسه صنعتی رشته برق می‌خواندم، برادر شعبان به نام حسن، مستخدم مدرسه بود. گاهی شعبان به آنجا می‌آمد كه برایش كار پیدا كند. همه معلم‌های مدرسه به غیر از معلم ادبیات فارسی، آلمانی بودند. وقتی كه تئاتر سنگلج باز شد، باشگاه و زورخانه شعبان نزدیك ما بود كه برای پیس «پهلوان اكبر می‌میرد» عباس جوانمرد، یك شب همه اهالی زورخانه را به تئاتر دعوت كردیم.  منبع : سینمای مامطالب مرتبط :تجلیل از "آقای بازیگر" ایران            آقای بازیگر "واقعا كه ماندگار شدید"               آقای بازیگر سینمای ایران در 83 سالگی                





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 563]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن