واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: حقیقتا بازیها در این فیلم ضعیف نبود. به جز احمد مهرانفر که خنثی بازی کرد بقیه بازیگران، نمره قبولی گرفتند بخصوص هانیه توسلی که به فراخور نقشهایش، توانست... اگر رسول زنده بود... 1 - همه چیز از تیتراژ شروع میشود و اینکه میخواهی نام نویسنده فیلمنامه را ببینی. اتفاقا تیتراژ خیلی فانتزی و دوست داشتنی در برابر چشمانت رژه میرود و خبری از نام نویسنده نیست تا آخر تیتراژ که معلوم میشود نام مجتبی راعی بعنوان نویسنده و کارگردان کار نوشته میشود. اینکه خیلی از سینما دوستان منتظر دیدن نام نویسنده کار در این فیلم هستند اصلا نکته عجیبی نیست. «رسول ملا قلی پور» فیلمنامه تمام شده «عصر روز دهم» را نوشت و یک روز قبل از عزیمت به عراق، جان به جان آفرین تسلیم کرد حال میگویند مجتبی راعی با اعمال تغیراتی در اصل داستان فیلمنامه، آنرا کارگردانی کرده. حالا اگر راعی، فیلمنامه رسول را تغییر داده، پس چرا ما در تمام فیلم با پس لرزه هایی از سبک ملاقلی پور مواجهیم؟ صحنه انفجار ماشین را به یاد بیاورید و بلافاصله پس از آن خراب شدن خانه؛ چنین تکانه هایی را ما فقط در فیلمهای رسول ملاقلی پور شاهد بودیم و بس. 2 - باید قبول کرد که از بین همین مخاطبین اندک که برای تماشای این فیلم به سینما میروند، بخش اعظمی، فقط به اعتبار رسول ملا قلیپور، این کار را انجام میدهند، اما با این حال نه در تیزرهای تبلیغاتی و بیلبوردها نامی از وی برده شده و نه در پوسترها و عنوان بندی پایانی فیلم. تنها در انتهای تیتراژ،عنوانی میبینیم با این مضمون که: «به یاد رسول ملاقلیپور که میخواست روزی در عراق،عصر روز دهم را بسازد.» از منوچهر محمدی انتظار وفای به عهد خیلی بیشتری داشتیم. 3 - فیلم به لحاظ وارد شدن سریع به اصل داستان، خیلی زود ماجرای خود را لو میدهد. سوژه ای قابل ستایش که بی منطقی در آن راه ندارد. «عصر روز دهم» قبل از هر چیز مدیون فیلمنامه خوب و فضاسازی های معقول خود است. شخصیتها با توجه به تکثری که دارند و محدودیت زمان،خیلی خوب آنالیز شده بودند. فیلم در کلیت خود، نشاندهنده رفلکسهای طبیعی این شخصیتهاست. 4 - حقیقتا بازیها در این فیلم ضعیف نبود. به جز احمد مهرانفر که خنثی بازی کرد بقیه بازیگران، نمره قبولی گرفتند بخصوص هانیه توسلی که به فراخور نقشهایش، توانست نقش رحمه را خیلی روان و باورپذیر از آب درآورد. 5 - نقش موسیقی در فیلم بسیار ضعیف بود. یکی از مشخصه های مهم فیلمهای اینچنینی را باید در موسیقی آن دانست. کاش رسول زنده بود و خود، این فیلم را میساخت، آن زمان میدیدیم که او تا چه اندازه به نقش موسیقی در فیلمهایش حساس است. «قارچ سمی» یا «میم مثل مادر» را به یاد بیاورید تا به اختلاف فاحش استفاده از موسیقی خوب و تاثیرش را در آن فیلمها و «عصر روز دهم» ایمان بیاورید. 6 - اینکه چرا راعی در برخی از سکانسها با اطناب دست و پنجه نرم میکند و در سکانسهای کلیدی دیگر، خیلی راحت از کنار ماجرا رد میشود را باید حتما توضیح دهد. صحنه تعقیب و گریز پسر و مادر رحمه یا حضور مریم در حرم، بیش از اندازه کشدار شده بود و در عوض سکانس کلیدی تقابل مادر و رحمه پس از 25 سال خیلی سریع و سرسری نشان داده میشود. البته پر واضح است که هدف فیلم، رسیدن این دو نفر به یکدیگر است و اصلا مخاطب منتظر دیدن چنین سکانسی است اما به محض روبهرو شدن این دو با یکدیگر، به ناگهان کات داده میشود و در عین ناباوری صحنه بعدی به استقبال ما میآید. 7 - جلوه های ویژه فیلم نیز نمیتواند نمره قبولی داشته باشد .در یکی از سکانسهای پایانی فیلم که یک عراقی دست به عملیات انتحاری میزند، نحوه منفجر شدن او بسیار خنده دار و کمدی است، اصلا شبیه کارتون های کودکانه است. این صحنه ناشیانه، آن هم در غمبارترین سکانس فیلم (که مادر و دختر پس از 25 سال به هم میرسند) نتوانست موجبات تالم مخاطب را فراهم آورد. وقتی بارزترین سکانس فیلم نتواند مخاطب خود را تحت تاثیر قرار دهد، مشخص است که کلیت اثر نیز نمیتواند هدفش را به درستی منتقل نماید. کاش رسول زنده بود و خود در مورد جلوه های ویژه فیلمش تصمیم میگرفت: سکانس یکی مانده به آخر فیلم «قارچ سمی» را به یاد بیاورید با آن جلوه ویژه استثناییاش که بهخاطر همان صحنه، فیلم، بلورین بهترین جلوه های ویژه را از آن خود کرد. 8 - با کمی اغماض، باید به منطقیت سیال فیلم نمره خوبی داد. اما یک صحنه را نمیتوان قابل قبول فرض کرد. اینکه دختر، پس از 25 سال و بدون اینکه حتی مادر و خواهر خود را دیده باشد، با دیدن دوباره خواهر و یکباره مادرش، این چنین منقلب گردد، زیاد خوب از آب در نیامده است. مخصوصا آن صحنه ای که پس از انفجار بمب، مادر عراقی رحمه بیهوش روی زمین مانده بود و وی بلافاصله به سراغ مادر ایرانی اش میرود. این مورد را میتوانید به شماره 6 نیز ارجاع دهید و اینکه نشان دادن این صحنه میتوانست منطقی باشد به شرطی که از قبل برای آن مقدمه چینی میشد. گذشتن خیلی سریع کارگردان از این سکانس حساس، هم قدرت تالم را از تماشاگر خود سلب کرد و هم به شالوده فیلم ضربه زد. حال اگر رسول زنده بود و این فیلم را کارگردانی میکرد، آیا باز هم میتوانستیم ایرادات اینچنینی بگیریم؟ اصلا آیا چنین اشتباهات فاحشی درفیلم رقم میخورد که ما خواسته باشیم از آن ایراد بگیریم؟ 9 - این اولین فیلم ایرانی بود که 90 درصد آن در عراق فیلمبرداری میشد. کار بسیار سختی است و البته پرهزینه. منوچهر محمدی در مصاحبه ای اذعان داشته که هزینه فیلم بیشتر از یک میلیارد و دویست میلیون تومان بوده است که با این فروش ناامید کننده در بهترین فصل اکران (به واسطه مضمون فیلم) نمیتوان به بازگرداندن سرمایه آن امیدوار بود. مطمئنا انتظار همه منتقدان حتی خود عوامل فیلم، فروشی به مراتب بهتر از روند کنونی بود. 10 - و در آخر اینکه جانمان به لبمان رسید از بس که منتظر اکران این فیلم ماندیم. رسول میخواست این فیلم را در سال 85 کلید بزند. با این حساب اگر خود او زنده بود، این فیلم را در سال 86 اکران میکرد و تا این زمان که دی ماه 1389 باشد، دو فیلم دیگر را نیز روانه اکران مینمود و احتمالا یک فیلم تازه ساخت و نمایش نداده خود را نیز به جشنواره فجر میفرستاد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 426]