تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 9 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):دعاى شخص روزه‏دار هنگام افطار مستجاب مى‏شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802740699




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گردنبند با بركت حضرت فاطمه (س)


واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: جابربن عبداللّه انصاري مي گويد: روزي رسول خدا(ص) نماز عصر را با ما خواند و پس از نماز در محراب نشست و مردم اطراف او گرد آمدند. به ناگاه پيرمردي از مهاجران عرب درحالي لباس هاي كهنه و مندرس پوشيده بود و در نهايت ضعف و پيري نمي توانست خود را نگاه دارد، نزد رسول خدا آمد. پيامبر اسلام (ص) متوجه او شد و از احوال او پرسيد. پيرمرد گفت: اي پيامبر خدا! من گرسنه ام، غذايم دهيد. برهنه ام، مرا بپوشانيد و نادارم بي نيازم كنيد. حضرت فرمود: الان چيزي ندارم ولي مي توانم شما را راهنماي خوبي باشم. چون راهنماي به خوبي، مانند انجام دهنده آن است. به منزل كسي برو كه خدا و رسول را دوست مي دارد و خدا و رسول هم او را دوست مي دارند و رضاي خدا را بر جان خود مقدم مي دارد، به سوي خانه فاطمه (س) برو. حضرت به بلال فرمود برخيز و اين مرد را به منزل فاطمه (س) ببر. پيرمرد و بلال به راه افتادند و چون به در خانه فاطمه (س) رسيدند با صداي بلند سلام كردند. پس فاطمه (س) فرمود سلام بر تو! كيستي؟ گفت پيرمردي از عرب، آمده ام به سوي پدرت اي دختر محمد! من برهنه و گرسنه ام. به من از مال خود كمك كن تا خدا تو را رحمت كند. درحالي كه فاطمه (س)، علي (ع) و رسول خدا(ص) سه روز بود كه غذا نخورده بودند، فاطمه (س) پوست قوچي را كه دباغي شده بود و حسن و حسين (عليهما السلام) بر روي آن مي خوابيدند را به پيرمرد داد و فرمود اين را بگير. اميد مي رود كه خداوند بهتر از اين به تو عطا كند. مرد عرب گفت: اي دختر محمد من از فقر و گرسنگي به تو شكايت مي كنم و شما پوست قوچ به من مي دهيد؟ چون فاطمه (س) اين سخن را شنيد گردنبندي كه فاطمه دختر عمويش، حمزه به او هديه داده بود از گردن خود باز كرد و به اعرابي داد و فرمود اين را بگير و بفروش! اميد است خداوند بهتر از اين به تو عوض دهد. مرد عرب گردنبند را گرفت و به نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: اي رسول خدا! فاطمه اين گردنبند را به من داد و گفت: بفروش. اميد مي رود كه خداوند براي تو چاره بسازد. رسول خدا گريه كرد و گفت چگونه خداوند براي تو چاره نمي سازد و حال آنكه فاطمه دختر محمد به تو داده كه بهترين دختران فرزندان آدم است؟! در اين هنگام عمار بن ياسر برخاست و از رسول خدا اجازه گرفت تا گردنبند را خريداري كند. حضرت اجازه داد و فرمود اي عمار اگر جن و انس در اين گردنبند شريك شوند، خداوند آنها را به آتش جهنم عذاب نكند. عمار گفت گردنبند را چند مي فروشي اي عرب؟ مرد عرب گفت: آن قدر كه از نان و گوشت سير شوم و يك برد يماني تهيه كنم كه با آن خود را بپوشانم و در آن نماز بخوانم و يك دينار كه مرا به خانواده ام برساند. عمار آنچه آن مرد عرب گفت، به علاوه شتر خود را به او داد و سپس اعرابي نزد پيامبر برگشت. حضرت به او فرمود آيا سير و پوشيده شدي؟ و مرد عرب گفت :آري بي نياز شدم، پدر و مادرم فداي تو باد. حضرت فرمود: پس فاطمه (س) را به دعاي خود نسبت به آنچه در حق تو كرد پاداش ده، اعرابي، گفت: خداوندا، تويي پروردگار ما، و تويي روزي دهنده ما در همه حال! خداوندا، به فاطمه عطا كن آنچه چشمي نديده و گوشي نشنيده باشد. رسول خدا به دعاي او آمين گفت و روبه اصحاب خود كرد و فرمود: خداوند آنچه اعرابي براي او تقاضا كرد در دنيا به فاطمه عطا كرده است. چون من پدر او هستم و هيچ كس از جهانيان مثل من نيست و علي شوهر اوست و اگر علي نمي بود، همتايي براي فاطمه نبود. خداوند به او حسن و حسين را عطا كرده و به هيچ يك از آدميان چنين فرزنداني نداده است و ايشان بهترين فرزند زادگان پيغمبرانند و دو آقاي جوانان اهل بهشت هستند. در آن حال عمار آن گردنبند را به مشك خوشبو كرد و در برديماني پيچيد و به غلامش بنام سهم داد و گفت اين را خدمت پيغمبر ببر و تو را هم به او بخشيدم. غلام گردنبند را خدمت پيامبر آورد و آنچه عمار گفته بود به پيغمبر عرض كرد. حضرت فرمود :به نزد فاطمه (س) برو و گردنبند را به او بده و تو هم غلام و خدمت كار او باش. غلام گردنبند را آورد و پيغام حضرت را رسانيد. فاطمه(س) گردنبند را گرفت و غلام را هم آزاد كرد .غلام خنديد و فاطمه (س) علت خنده را پرسيد و غلام گفت: بزرگي بركت اين گردنبند مرا به خنده وا داشت. چون گرسنه اي را سير كرد، برهنه اي را پوشاند، فقيري را بي نياز و بنده اي را آزاد كرد و در نهايت به صاحبش برگشت. برگرفته از: كتاب قصه مدينه نوشته حجت الاسلام علي نظري منفرد فراهنگ**2006**1588




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 289]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن