پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1850304104
جهاني شدن؛بحران هويت و تضعيف تربيت ديني
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: جهاني شدن؛بحران هويت و تضعيف تربيت ديني
خبرگزاري فارس: جهاني شدن همواره داراي دو تأثير متناقض در مورد فرهنگ ميباشد. از يكسو، به همگونسازي فرهنگي و همسو كردن فرهنگهاي مختلف منتهي ميشود. از سوي ديگر، به تكثر و ناهمگونسازي و تمايز فرهنگها منجر ميشود
چكيده
جهاني شدن مفهومي است ناظر بر فشرده شدن جهان، تشديد آگاهي جهاني، فرايند وابستگي متقابل جهاني و آگاهي از جهان به عنوان يك كليت يكپارچه. از اين پديده به عنوان عامل گسست بين فضا - زمان و مكان، به عنوان سه عنصر هويتساز نيز تعبير و تفسير ميشود. جهاني شدن گرچه فرصتهاي جديد و ظرفيتهاي بالقوه قابل ملاحظه اي را به همراه دارد، اما ذاتاً همراه با تهديدات جدي است. از جمله ميتوان به ايجاد بحران هويت در جامعه اشاره كرد.
اين مقاله با الهام از نوعشناسي كاستلز(Castells)، از هويت در جامعه مدرن شامل هويت مشروع كننده، آزماينده و مقاومتي، كه جهاني شدن را به خصوص با تضعيف رابطه ميان فهم ديني، عمل ديني و اعتقادات ديني به عنوان مقدمات پيدايش هويت ديني، ابتدا منجر به ظهور هويت مردد، پس تركيبي و در نهايت هويت غيرديني ميشود. با پيدايش هويت غير ديني، نقش تعليمات ديني در تربيت افراد در جامعه به عنوان يك معيار ارزشي فراگير كمرنگ شده ، به حداقل خود رسيده ويا بيتاثير ميشود. اين مقالة يك كار تحليلي است، ضمن پذيرش اين ادعا كه جهاني شدن امري پويا، روبه جلو و در حال شدن است، آن را نوعي فرايند غير ديني ميداند.
كليد واژه: جهاني شدن، هويت مردد، هويت تركيبي، هويت غير ديني، تربيت ديني،
مقدمه
«جهاني شدن»1 مفهومي است كه در چند دهه اخير در محافل علمي و غيرعلمي مباحث و مناقشه برانگيزي را به خود اختصاص داده است. تحولات اخير در جامعه جهاني، متأثر از فرآيند جهاني شدن است.2 فرآيند جهاني شدن با دامنه گسترده هجمة فرهنگي بسيار سنگين را برگستردة جوامع مختلف وارد كرده است، بهگونهاي كه ثبات، محدوديت و يكپارچگي جوامع را بر همزده و جامعه همبسته و متحد را بة يك فضاي اجتماعي نفوذپذير و پاره پاره تبديل ميكند. امروزه جامعة نظامهاي اجتماعي، محدود و معين نميباشد، بلكه پديده اي است كه بواسطة شبكههاي اجتماعي فضايي همپوش و متقاطع ساخته ميشوند.3 هدف اين مقاله، بررسي رابطه ميان جهاني شدن و مسئله تربيت ديني در عصر جهاني شدن است.
سئوال عمده اين است كه فرايند جهاني شدن چه تأثيري بر مقوله تربيت ديني افراد، به طور خاص و نقش دين در اصلاح اجتماعي بطور عام دارد؟ آيا جهاني شدن به تقويت نقش دين و تأثير گذاري مفاهيم ديني منجر ميشود، يا برعكس به تضعيف اين امر و كمرنگ كردن نقش دين و تربيت ديني كمك ميكند؟ در پاسخ به اين سئوال بايد گفت: اجماع كلي در اين زمينه در بين صاحبنظران علوم اجتماعي وجود ندارد. در حاليكه، عدهاي به نقش مثبت فرايند جهاني شدن در اين ارتباط اشاره دارند، عدة ديگري به نقش منفي جهاني شدن در تأثير گذاري دين در تربيت ديني و اساساً نقش دين در حيات اجتماعي بشر معتقد هستند؛ چراكه دين را يك مقوله سنتي دانسته كه با پديدة مدرن جهاني شدن در تقابل قرار دارد.
جهاني شدن گرچه فرصتهاي جديد و ظرفيتهاي بالقوه قابل ملاحظهاي را به همراه دارد، اما ذاتاً همراه با تهديدات جدي است. از جمله ميتوان به ايجاد بحران هويت در جامعه اشاره كرد. دراين صورت، اين پديده ارتباط معقول و منطقي ميان عناصر هويت ساز را تضعيف كرده، مانع شكل گيري هويت ثابت نزد افراد در جوامع مختلف ميشود. با توجه به مقدمات فوق، ضروري است تا مروري كوتاه به تاريخچه و مفهوم جهاني شدن و نيز مفهوم هويت داشته باشيم، تا درك مسئله آسانتر گردد.
تاريخچه جهاني شدن
مارشال مكلوهان، در دهه 70 با طرح ايده دهكدة جهاني، پيشگام طرح مباحث جهانيشدن گرديد. واژه «جهانيشدن» در طول سه دهه گذشته، همزمان با طرح آن در مجامع علمي؛ تعاريف مختلفي به خود گرفته است. در زبان فارسي هم به تبع چنين اختلافاتي در واژه لاتين، معادلهاي مختلفي براي آن پيشنهاد شده است: جهاني شدن، جهانيسازي، جهانگرايي و جهانگستري. وجه مشترك برداشتهاي مختلف از واژه «جهانيشدن»، توجه به بُعد جهاني اين پديده است. واژه «جهاني شدن» در دهههاي اخير، به خصوص دو دهه گذشته، كاربرد زيادي پيدا كرده است. اما مفسران دانشگاهي، كه از دهه 1970 اين واژه را به كار گرفتهاند، اهميت آن را به فراست دريافتند.
از زماني كه سرمايهداري به عنوان نوعي حاكميت سياسي اجتماعي بر جهان غلبه يافت، همواره تفكر يكسويه نگري در حال شكلگيري بوده است و سعي در همسازي فرهنگي، اقتصادي و سياسي با حاكميت ليبرال دموكراسي در عرصه جهاني بوده است. جهاني شدن از يكسو، يك چارچوب مفهومي براي تبيين واقعيتهاي جاري جهان است و از سوي ديگر، بيانگر نوعي جهانبيني و انديشيدن درباره جهان به عنوان يك منظومه كلان به هم پيوسته است.4 نخستين تبيين نظري در اين زمينه، كه منوط به احساس فشردگي قلمروها بوده است، توسط كارل ماركس صورت گرفت.
به نظر ماركس، ضرورت توليد سرمايهداري به ناگزير بورژوازي را به جاخوش كردن در همه جا، اقامت در همه جا و ارتباط برقرار كردن در همه جا وا ميدارد. نيروي مهيب سرمايهداري صنعتي، ابتداييترين منابع فناوري را به نابودي فضا واداشته، تا راه را براي مبادله با همه سو و وابستگي جهانشمول ملتها هموار سازند. فرايندي كه درست برخلاف محليگرايي تنگ نظرانهاي بود كه قرنها بشريت را متوقف كرده بود.5 بنابراين، ميتوان حدس زد كه توليد فناوريهاي جديد، زير ساختهاي لازم براي توليد تمدن واحد جهاني هستند كه مرزهاي جغرافيايي را كماهميت و يا بياهميت كردهاند. مارشال مكلوهان منتقد فرهنگي كانادايي، مضمون دهكده جهاني مبتني بر فناوري را مطرح كرد كه حاصل شتاب در تمام سطوح سازمان بشري است.
اين ابداع شاهكار تحليل آكنده از نگراني او از فناوريهاي جديد رسانهاي در دهه 1960 بود.6 در دهههاي 70 و 80 كسي كه روشنتر از همه بحث جهاني شدن را مطرح كرد، مارتين هايدگر بوده است. اين فيلسوف آلماني محو فاصله را ويژگي جداييناپذير شرايط معاصر ميداند و معتقد است: همه فاصلههاي زماني و فضايي آب ميروند و امروزه آدم يك شبه به جاهايي ميرسد كه پيشتر مسافرت به آنها ماهها طول ميكشيد.7 بنابراين، بايد اين واقعيت را پذيرفت كه جهان همواره در حال تغيير است. در واقع، حيات اجتماعي گروهها در گرو همين تغيير و تحول است و به نظر رونالد رابرتسون، جهانيشدن فرايندي است كه از عصر رنسانس و قرن پانزدهم آغاز گشته است. وي پنج مرحله مختلف را براي سير تطور مفهوم جهانيشدن پيگيري كرده است.8
الف. مرحله نخست، مرحله تكوين و شكلگيري اوليه است كه از اوايل قرن پانزدهم تا قرن هجدهم در اروپا آغاز گشته است. بدينسان، نظام فراملي قرون وسطايي فروريخت و اجتماعات ملي، تحكيم مفاهيم فردي و فردگرايي و ايدههاي مربوط به بشريت و انسان ظهور پيدا كرد. ب. مرحله دوم، مرحله آغاز جهانيشدن از نيمه دوم قرن هجدهم تا دهه 1870 است. در اين مرحله، گرايش شديدي پديد آمد به مفاهيمي، چون: ايده دولت واحد همگن، تبلور انگاره روابط رسمي بينالمللي و فراملي، تلقي فرد به عنوان شهروند، تأكيد فراوان بر حقوق انسان و نوع بشر، گسترش پيمانها و نمايندگيهاي مرتبط با تنظيم روابط بينالمللي و فراملي، و ترازبندي موضوعات در چارچوب ملي و بينالمللي.
ج. مرحله سوم يا مرحله خيزش، دهه 1870 تا 1920 را در برميگيرد. در چنين مقطعي، چهار مرجع اصلي مطرح است: جوامع ملي، فرد، جامعه بينالمللي و بشر. نمودهاي جهانيشدن در اين دوره عبارت است از: رسميت مفهوم بشر در سطح بينالمللي، رشد جنبشهاي وحدت جهاني، نزديك شدن به پذيرش جهاني تقويم واحد و... . د. مرحله چهارم يا مرحله مبارزه براي هژموني، شامل نيمه دهه 1920 تا 1960 ميشود. مهمترين ويژگيهاي اين دوره عبارت است از: تأسيس جامعه و سازمان ملل متحد، تثبيت استقلال ملي و... .ه . مرحله پنجم به اواخر دهه 1960 تا پايان قرن بيستم برميگردد. كه رابرتسون پديده جهانيشدن را به معناي خاص خود در اين معنا به كار ميبرد.
مفهوم جهاني شدن
بديهي است كه جهاني شدن از ابعاد گوناگون برخوردار است و تأثيرات شگرفي بر حوزههاي اقتصاد، سياست، فرهنگ جوامع مختلف داشته و حتي دولتهاي ملّي را نيز در حالت بيم و هراس قرار داده است. از جمله تأثيرات اساسي جهاني شدن در حوزه فرهنگ، به چالش طلبيدن هويت فردي و اجتماعي و حتي ملّي شهروندان جوامع مختلف است.9 ارائه تعريف جامع و مورد پذيرش عموم براي جهاني شدن، به دليل اختلاف نظرهاي زياد ميان صاحبنظران و متخصصان اين حوزه بر سر ماهيت جهاني شدن بسيار دشوار است. اما با توجه به موضوع بحث، تعاريف متناسب ارائه خواهد شد.
رابرتسون در تعريفي از جهاني شدن ميگويد: «جهاني شدن عبارت است از: فشرده شدن جهان و تشديد آگاهي نسبت به جهان به عنوان يك كل».10 تعاريفي شبيه به آنچه رابرتسون ارائه كرده است كه، نمودي از تحولات صنعت و فناوري است و در گذشته نيز به نوعي مطرح بوده است. چنانكه ماركس از پديده اي بنام «نابودي مكان توسط زمان»11 و ديويدهاروي در پايان دهه 1980 از «فشردگي زماني- مكاني»12 و گيدنز از انديشه «پشتسرگذاري زمان ـ مكان»13 در مورد جهاني شدن سخن ميگويند.
اين نوع نگرشها نشان دهندة آن است كه فرايند جهاني شدن، همواره به فشردگي و تعميق زمان- مكان براي همه مردم جهان دست ميزند. از اين طريق شرايط جديدي را براي يك جامعه جهاني واحد فراهم ميكند.14 در اين مرحله طبق نگرش رابرتسون، آگاهي به جهان، تبديل حقوق مدني به مسئلهاي جهاني، افزايش توجه به بشريت، به عنوان يك نوع ويژه از طريق جنبشهاي زيست محيطي، رشد توجه به جامعه مدني و شهروندي جهاني، تحكيم موقعيت ارتباط جمعي در جهان، و رشد اسلامگرايي به مثابه جنبش ضدجهانيشدن،15
سرچشمههاي جهانيشدن است كه به قرن پانزدهم برميگردد. ديگران جهاني شدن را پديدهاي همزاد زندگي اجتماعي انسان معرفي كردهاند. در اين زمينه، سه گزينه در شناسايي جهانيشدن مطرح است:الف. جهانيشدن فرايندي است كه از آغاز تاريخ بشر آغاز شده و تاثيرهاي آن با گذشت زمان افزايش يافته است. اما اين فرايند در سالهاي اخير جهش ناگهاني داشته است؛ ب. جهانيشدن همزاد تجدد است. در نگاهي ديگر، همان توسعه سرمايهداري است كه اخيراً از يك جهش ناگهاني برخوردار شده است؛ ج. جهاني شدن، پديده و فرايندي متأخر است كه همراه با فرايندهاي اجتماعي، با عناوين فراصنعتي، فراتجدد، يا شالودهشكني سرمايهداري همراه است.16
ان تاميلنسون نيز با تأكيد بر پيچيده شدن ارتباط در عصر جهانيشدن، آن را با مدرنيته پيونده زده و معتقد است: جهانيشدن شبكهاي به سرعت گسترش يابنده و هميشه متراكم شونده از پيوندهاي متقابل و وابستگيهاي متقابل است كه وجه مشخصه زندگي اجتماعي مدرن به شمار ميرود.17 رابرتسون هم با تأكيد بر آگاهي، جهانيشدن را چنين تعريف ميكند: «مفهوم جهانيشدن به درهم فشردهشدن جهان و هم تراكم آگاهي نسبت به جهان به عنوان يك كل دلالت دارد.»18 هر چند اين تعاريف سهگانه از جهانيشدن عمدتاً بر يك وضعيت ارتباطي خاص و فشرده تأكيد دارند، در نگرشهاي ديگر كه از منظر انتقادي مطرح شدهاند، جهانيشدن با امريكاييشدن پيوند خورده است.
از نظرلاش ويوري، جهانيشدن در واقع جهانيشدن سرمايهداري پيشرفته است.19 فوكوياما هم كه ادعا ميكند جهانيشدن همان امريكايي شدن است، مدعي است كه الگوي امريكا، كه مردمان ديگر فرهنگها خود را با آن همآهنگ ميكنند، مربوط به دو يا سه نسل پيش است. زماني كه سخن از جهانيشدن و نوگرايي به ميان ميآيد، امريكاي دهه پنجاه و شصت را تداعي ميكند... فرهنگي كه در دهه پنجاه و شصت اشاعه يافت، ايدهآل بود.20 در تقسيمبندي تاريخ تحول فكري جوامع انساني، ميتوان سه دورة مشخص را در نظر گرفت. اين تقسيمبندي بهتر ميتواند ما را در درك فضاي مفهومي جهاني شدن كمك كند:
1. دورة پيشامدرن (از قرن ششم قبل از ميلاد تا سدههاي مياني)؛ 2. دورة مدرن (از رنسانس تا پايان قرن نوزدهم)؛
3. دورة پست مدرن (از دهة 60 قرن بيستم شروع شد)؛ در مجموع، ميتوان گفت: جهاني شدن بيشتر شامل دو دورة اخير تحولات فكري بشر، به خصوص دوره مدرن و پستمدرنيسم است. بيشترين تأثيرات و دلالتهاي تربيتي مدرنيسم در قرن نوزدهم و بيستم، بر پيكره تربيت ديني وارد شد و با ورود به دورة پستمدرنيسم، اين تأثيرات در غلب شكگرايي و تقويت نسبيت انديشي به اوج رسده است. براي درك بيشتر موضوع، به اختصار بعضي از ويژگيهاي مدرنيسم و پست مدرنيسم را بيان ميكنيم:
الف. ويژگيهاي مدرنيسم
1. اومانيسم يا انسانمداري، يعني ايمان به علم و قدرت انسان در خلق و تحول جهان و جامعه و هدايت آن به سوي سعادت.
2. عقل گرايي و عقل محوري؛ اينكه عقل انسان ملاك تشخيص خير و شر انسان و جامعة انساني است. 3. سكولاريسم؛ اينكه دين تنها نقش عاطفي دارد در جامعه و نه نقش اجتماعي.4 . علم گرايي يا اصالت علم؛ 5. فردگرايي؛ 6. ماديگرايي.
ب. ويژگيهاي پست مدرنيسم
1. نسبي بودن واقعيت؛2 . شك انديشي نسبت به هر چيز؛ 3. تكثرگرايي يا پلوراليسم؛ 4. اهميت نقش زبان و جايگزيني آن به جاي عقل در انديشة مدرنيسم 5. اهميت دادن به ابژه به جاي سوژه، به عنوان فاعل شناسا. در اين نوع نگرش در حقيقت از نگرش انسانمدارانه و اومانيستي دكارتي، كانتي و هگلي در شناسايي فاعل شناسا؛ يعني سوژه به نگرش اجتماعي و ناخودآگاه ميرسيم.21 با تصور اين قضيه، كه جهاني شدن ميتواند به نوعي مترادف با فرايندهاي دوگانة مدرنيسم و پست مدرنيسم باشد، به بعضي از مهمترين ويژگيهاي آن اشاره ميكنيم.
موارد زير را ميتوان مؤلفههاي ذاتي جهانيشدن برشمرد: 1. آگاهي تشديد يافته: چنانكه گذشت، در تعريف جهانيشدن به بُعد آگاهي تأكيد شده بود. فشردگي زمان و مكان و همجواري و تحقق ابزاري فضاي ارتباطي، زمينه آگاهي از وضعيت مشترك انساني را فراهم ميآورد. در دورههاي پيشين چنين وضعيت آگاهي كمتر تحقق مييافت. در حاليكه، در وضعيت جهانيشدن اين آگاهي به لحاظ كميت و كيفيت افزايش فزونتري يافته است.
2. جداشدن هويت از مكان و اهميتيابي فضا: يكي از تحولات عيني و اساسي در پديده جهانيشدن، جدايي هويت انسانها از مكان زندگي است. انسانها فطرتاً از ويژگيهاي مشتركي برخوردارند، اما به دليل تعلق به زمان و مكان خاصي، چنين ويژگيهاي مشترك فطري كمرنگ ميشود و تحت تأثير محيط و مكان قرار ميگيرد. شايد حديث شريف «تولد هر مولود بر فطرت الهي و تغيير آن به دست خانواده» به نحو شايستهاي بتواند اين مطلب را بيان كند كه هر مكاني مستلزم عروض ويژگيهايي بر انسان است.
از اينرو، در دوره پيش از عصر تكنولوژي ارتباطات، قبايل و اقوام مختلف به دليل تعلق مكاني، هويتهاي متفاوتي يافته بودند. پديده جهانيشدن به همراه خود، بحران هويت را ايجاد كرده است؛ زيرا موجب بريدن از هويتهاي مكاني ميشود و به وارد كردن انسانها در هويتي جديد ميگرديد. در عصر جهانيشدن به جاي مكان، كه پديدهاي فيزيكي است، فضا اهميت مييابد. فضا عرصه ارتباط انسانهاست و با گستردگي امكانات ارتباطي، فضا هم بسط مييابد. جهانيشدن فرصت جديدي را فراهم ميسازد تا انسانها با بريدن از هويتهاي مكاني، در هويت فضايي جديد ادغام شوند.22
مفهوم هويت
ـ بيشتر روانشناسان و نظريهپردازان شخصيت، هويت را در ابتدا، امري فردي و شخصي ميدانند و معتقدند كه دو معنا و جنبة اصلي هويت، به ويژگيهاي شخصيتي و احساسي فرد معطوف هستند. هويت23 دربردارنده دو بعد متناقض است: بُعد همساني و بعد تمايز. بُعد اول، بيانگر مفهوم تشابه مطلق است؛ تشابه دو چيز با هم. بُعد دوم، به مفهوم تمايز است كه با مرور زمان، سازگاري و تداوم را فرض ميگيرد. به اين ترتيب، به مفهوم شباهت از دو زاويه مختلف راه مييابد و مفهوم هويت به طور همزمان ميان افراد يا اشيا دو نسبت محتمل برقرار ميسازد: از يك سو به شباهت و از سوي ديگر تفاوت تعاريف مختلفي از هويت در جامعهشناسي ارائه شده است. مانوئل كاستلز ميگويد:
هويت سرچشمه معنا و تجربه براي مردم است... برداشت من از هويت، در صورتي كه سخن از كنشگران اجتماعي باشد، عبارت است از: فرايند معناسازي بر اساس يك ويژگي فرهنگي، يا مجموعه به هم پيوسته اي از ويژگيهاي فرهنگي، كه بر منابع معنايي ديگر اولويت داده ميشود. تاجفل، هويت اجتماعي را با عضويت گروهي پيوند ميزند و آن را متشكل از سه عنصر ميداند: عنصر شناختي، عنصر ارزشي و عنصر احساسي. بر اين اساس، هويت اجتماعي از ديدگاه تاجفل عبارت است از: آن بخش از برداشت يك فرد از خود، كه از آگاهي او نسبت به عضويت در گروه يا گروههاي، اجتماعي، همراه با اهميت ارزشي و احساسي منضم به آن عضويت سرچشمه ميگيرد.
سنخشناسي هويت از ايمانوئل كاستلز
كاستلز معتقد است كه هويت سرچشمة معنا و تجربه براي مردم است. برداشت كاستلز از اصطلاح هويت، در صورتي كه سخن از كنشگران اجتماعي باشد، عبارت است از: فرايند معناسازي بر اساس يك ويژگي فرهنگي يا مجموعه به هم پيوسته اي از ويژگيهاي فرهنگي كه بر منابع ديگر اولويت داده ميشود. براي هر فرد خاص يا براي كنشگر جمعي، ممكن است چندين هويت وجود داشته باشد، اما اين اكثريت براي خود بازنمايي و كنش اجتماعي سرچشمة تنش و تناقض است. دليل اين امر آن است كه بايد هويت را از آنچه جامعهشناسان به طور سنتي نقش و مجموعة نقشها ناميدهاند، متمايز ساخت .
از آنجا كه، ساختن هويت همواره در بستر روابط قدرت انجام ميگيرد، بايد بين سه صورت و منشأ ساختن هويت تمايز قائل شد و اين سه صورت عبارتند از: هويت مشروع كننده،24 هويت مقاومتي 25 و هويت آزماينده.26 هويت «مشروعيت بخش» به معناي هويتي است كه توسط نهادهاي غالب جامعه ايجاد ميشود تا سلطة آنها را بر كنشگران اجتماعي گسترش داده و عقلاني كند. اين موضوع هستة اصلي نظرية اقتدار و سلطة سنت است. اما با نظريههاي گوناگون مربوط به مليگرايي نيز همخواني دارد. هويت «مقاومت» به هويتي اشاره دارد كه به دست كنشگراني ساخته ميشود كه در اوضاع و احوال يا شرايطي قرار دارند كه از سوي منطق سلطه، بيارزش دانسته ميشود، يا داغ ننگ بر آن زده ميشود.
منظور از «هويت برنامه دار» يا «آزمايندهي نيز هويتي است كه هنگامي كه كنشگران اجتماعي با استفاده از هر گونه مواد و مصالح فرهنگي قابل دسترسي، هويت جديد ميسازند كه موقعيت آنان را در جامعه از نو تعريف ميكند و به اين ترتيب، در پي تغيير شكل كل ساخت اجتماعي هستند، اين نوع هويت تحقق مييابد.27 با توجه به شرح مفاهيم جهاني شدن و هويت، اين سؤال مطرح ميشود كه اين دو مقوله چه ارتباطي با هم دارند وچه تأثيري در تقويت و يا تضعيف تربيت ديني دارند؟ بهعبارت ديگر، آيا جهاني شدن فرصت است يا چالش و تهديد؟
در اين ارتباط، ديدگاههاي مختلفي وجود دارد و كه دو ديدگاه برجستگي خاصي نسبت به ساير ديدگاهها دارد. يك ديدگاه، رويكرد آسيبشناسانه است كه مدعي تشديد ناامنيها، محو هويتهاي ملّي و سلطه فرهنگ غرب و آمريكا به فرهنگ جهاني در ابعاد مختلف از طريق فرآيند جهاني شدن ميباشد. ديدگاه دوم، اين فرآيند را مثبت ارزيابي كرده و آن را عامل همگرايي واحدهاي سياسي و گسترش ارتباطات ميداند.28 به نظر ميرسد، فرآيند جهاني شدن بيش از آنكه عامل همگرايي باشد، موجب افتراق و گسست فرهنگي شده و از اين طريق، آسيبهاي جدي را بر پيكر فرهنگ جوامع وارد ميسازد و شهروندان در امر هويت يابي دچار چالش اساسي ميكند.در اين بخش، دو دسته از تهديدات جدي فرآيند جهاني شدن را مورد بررسي قرار خواهيم داد تا در تبيين فرضيات از پيش تعيين شده، استدلال كافي داشته باشيم.
1. تهديدات هويتي
از جمله تهديداتي كه فرآيند جهاني شدن به همراه دارد، متوجه هويتهاي فردي و اجتماعي است كه خود نيز زير مجموعه هويت ملّي ميباشند. از جمله منتقدان به جهاني شدن در ارتباط با بحث هويتيابي، ميشل فوكو است، كه جهاني شدن را نوعي تمسك به «حال» و انقطاع از «گذشته» ميداند كه نوعي بيگانگي از گذشته را در فرد ايجاد ميكند و به كاهش مشروعيت «حال» دامن خواهد زد؛ زيرا بشر وارد دورة جديدي ميشود كه استمرار گذشته نبوده و از آن منقطع شده است.
در عرصة جديد، كه هيچگونه پشتوانه تاريخي و گذشته اي ندارد، ناامني اولين و مهمترين احساسي است كه به انسان معاصر دست داده و آن را دچار بيگانگي ميسازد. حاصل اين فراگرد دروني و از خود بيگانگي، نوعي بي هويتي و بحران هويت است.29 از ديگر منتقدين فرآيند جهاني شدن در باب فرهنگ و هويت، لاتوش است.
نيز معتقد است: جهاني شدن نوعي غربيسازي جهان سوم است كه ارمغان آن، فرهنگزدايي ميباشد. جهاني شدن به نوعي موجبات تخريب ساختارهاي اجتماعي در جوامع سنتي ميشود؛ چيزي كه به مردمان جهان سوم براي جايگزيني هويت فرهنگي گمشدهشان پيشنهاد شده، بر يك هويت ملّي پوچ و يك تعلق فريبنده بة يك دهكده جهاني مبتني است.30 انتقاد ديگري كه بر جهاني شدن وارد است، اينكه اين فرآيند توانايي مقولههاي زمان و مكان و فضا را، كه سه عضو اساسي در هويتيابي هستند، بسيار كاهش ميدهد و موجب بحران هويت ميشود.
جهاني شدن موجب ميشود كه ارتباط معقول و منطقي ميان فضا، مكان و نيز مكان- زمان از بين برود. انتزاعيتر بودن فضا نسبت به مكان، خود در اين امر دخيل است؛ چرا كه فضا همه جا را شامل ميشود، ولي مكان معين و ثابت است. فرآيند جهاني شدن، كه همراه با پيشرفت فناوري اطلاعات است، تناسب فضا و مكان را، كه متعلق به عصر سنت و ماقبل مدرن ميباشد، بر همزده و هر چه بسيار فضاهايي را وارد مكانهايي ميكند كه امكان تصوير واقعي بودن آنها در خيال هم نميگنجد، تنها به اين دليل كه مكانها ثابت ميمانند، ولي فضا ميتواند.
در كوتاهترين زمان به وسيله جت، دورنگار يا ماهواره عبور كند. از طرفي، زمان نيز از جمله عوامل هويتساز است. آنطور كه استوارت هال ميگويد، اگر هويت را نوعي نظام بازنمايي بدانيم، زمان و فضا مختصات اصلي اين نظام به شمار ميآيند. همه هويتها در فضا و زمان نمادين قرار ميگيرند.31 همانطور كه به نقش محور مكان و فضاي مكانمند در هويتسازي سنتي اشاره شد، زمان نيز شرط اساسي هويت سازي در اين مدل ميباشد. اگر به تعريف «هويت» دقت شود، ميتوان ارتباط صحيح و منطقي مقولات زمان، مكان و فضا را در امر هويتيابي مشاهده كرد.
هويت بيگمان عبارت است از متمايز بودن،32 ثابت و پايدار ماندن33 و به جمع خاص تعلق 34 داشتن.35 با توجه به تعريف فوق، مقوله زمان تداعي كننده عنصر ثابت و پايدار ماندن در امر هويت و مقوله مكان يا مكانمند بودن زندگي اجتماعي و احساس تعلق به رابطه مكان و فضا ارتباط پيدا ميكند. از اينرو، در جوامع سنتي، فضا از مكان جدا نبوده، زمان و فضا در بستر مكان با يكديگر پيوند ميخورند. به نظر ميرسد، اين رابطه بسيار منطقي و نزديك مقولههاي فضا در زمان با مكان، موجب ايجاد واحدهاي اجتماعي كوچكتر ميشود كه در آن، امر هويتيابي بسيار آسانتر است. حال، بايد پاسخ داد كه جهاني شدن چگونه اين امر را مختل ميسازد.
با توجه به تعريف جهاني شدن؛ يعني فشردگي فضا و زمان، افزايش آگاهي و وابستگي متقابل، از آنجايي كه فرآيند جهاني شدن ارتباط ميان مكان، زمان و فضا را بر هم ميزند و تناسب منطقي بين آنها ديده نميشود و از طرفي نيز اثبات شده كه عناصر تمايز و تعلق در ارتباط ميان مكان و فضا و عنصر ثبات و تداوم در ارتباط ميان مكان و زمان معني پيدا ميكند، بايد گفت: كه اگر فرايند چهاني شدن يك دنياي «بيزمان» را پديد ميآورد، در واقع، يكي از ابزارها و منابع اصلي هويتيابي را از بين ميبرد.36
2. تهديدات تربيتي با تأكيد بر نقش تربيت ديني
جهاني شدن همواره داراي دو تأثير متناقض در مورد فرهنگ ميباشد. از يكسو، به همگونسازي فرهنگي و همسو كردن فرهنگهاي مختلف منتهي ميشود. از سوي ديگر، به تكثر و ناهمگونسازي و تمايز فرهنگها منجر ميشود. اين ويژگي دوگانه جهااني شدن در مورد هويت هم صادق است. جهاني شدن از يكسو، با از ميان برداشتن مرزها و مرزبنديهاي مروج امت واحد، به خصوص در فرهنگ اسلامي و نزديك شدن آنها ميشود. از سوي ديگر، با ايجاد تنوع در صور ابزار هويت فرهنگي به تكثر فرهنگي دست ميزند.37 جهاني شدن بيشترن تغييرات را در هويت يابي ديني افراد، به ويژه مسلمانان داشته است.
بهگونهاي طوري كه اكثر صاحبنظران، به خصوص ترنر آن را نوعي فرايند غيرديني شدن تلقي ميكنند. عاملي38 نوعشناسي هشتگانه خود را با الهام از نوعشناسي كاستلز به شرح زير ارائه ميكند: ـ هويت مليگرايانه؛ اهميت دادن به هنجارهاي و ارزشهاي ملي؛ ـ هويت سنتي هنجارهاي و ارزشهاي مذهبي؛ ـ هويت اسلامگرا؛ هنجارهاي و ارزشهاي اسلامي؛ ـ هويت مدرن، اختلاطي از سنت و مدرنيسم؛ ـ هويت غير ديني، به دنبال جدايي دين از سياست و اقتصاد؛
ـ هويت غربزده، تطبيق با هنجارهاي غربي؛ ـ هويت تركيبي، فاقد هويت متمايز و مشخص و اساساً شكل گرفته از تعلقات سنتي و محيط جديدي است كه در آن زيست ميكنند؛ ـ هويت مردد؛ عمدتاً شامل جواناني است كه گرايش هويتي خاصي در جهت سنتي يا مدرن ندارند. با توجه به ويژگيهاي عمده جهاني شدن از قبيل فشرده شدن زمان و مكان، ارتباطات سريع، سرعت بروز تغييرات، وجود توأمان فرايندهاي عامگرايي و خاصگرايي، بسط تنوع فرهنگي و ديني، تغيير ابعاد شناختي و بيپناهي و بيريشهگي و...، ميتوان تصور نمود كه در اين فضا و شرايط، رابطه ميان فهم، عمل و اعتقاد ديني و نيز روابط اجتماعي به دليل تنوع دريافتهاي ديني و برداشتهاي متكثر از دين، تضعيف شده و گرايش به هويتهاي غيرديني تأييد و تقويت ميشود.
بنابراين، با توجه به آنچه كه ترنر بيان ميدارد. در مقايسه متغيرهاي مربوط به اعتقادات و اصول ديني با مصرف رسانهاي، ميتوان مشاهده نمود كه بسياري از جنبههاي زندگي اجتماعي، كه تحتالشعاع جهاني شدن قرار گرفته است، بر معنادار نبودن رابط ميان تأثيرات جهاني شدن و اعتقادات و مباني ديني دلالت دارد. بنابراين، جهاني شدن به خصوص با تضعيف رابطه ميان فهم، عمل و اعتقادات ديني، به عنوان مقدمات پيدايش هويت ديني، ابتدا منجر به ظهور هويت مردد (نه سنتي نه مدرن)، سپس هويت تركيبي با تعلقات ريشه دار سنتي و محيط جديد زندگي و نهايتاً، هويت غيرديني، كه مؤيد جدايي دين از سياست ميشود.
با پيدايش هويت غيرديني نقش تعليمات ديني در تربيت افراد در جامعه به عنوان يك معيار ارزشي فراگير كمرنگ شده، به حداقل خود رسيده و يا بيتاثير ميشود. در اين قسمت، براي تكميل بيان تأثيرات تربيتي جهاني شدن، كه بيشتر خاصيت ضدديني دارد، به بعضي از مهمترين دلالتهاي تربيتي دو دوره به ظاهر منفك از هم، مدرنيسم و پست مدرنيسم، اشاره ميشود: هرچند اين دو دوره، در مجموع فضاي مفهومي جهاني شدن را پوشش ميدهند:
الف. دلالتهاي تربيتي مدرنيسم:
1. ترويج انديشههاي ماديگرا؛ 2. تزلزل باورها؛3 . سستي بنيان خانواده؛4 . سكولاريزاسيون و تأكيد بر تربيت غيرديني؛
5. تضاد تربيت ديني با عقل باوري؛
ب. دلالتهاي تربيتي پست مدرنيسم:
1. معتقد به مرگ خدايان و نابودي دين و ارزشها؛ 2. خالي بودن از مباني متافيزيك و مباني ارزش شناختي؛ 3. نفي الگو در تربيت اخلاقي؛ 4. عدم وجود ملاك داوري در باب خوب و بد بودن امور؛ 5. تربيت ديني در عرض دانشها و معارف بشري قرار دارد.39
نتيجهگيري
از مجموع آنچه گذشت ميتوان دريافت كه جهاني شدن با انتخاب رويه تكثرگرايي در حوزه فرهنگ، دين و سنت، به تضعيف موقعيت تثبيت شده اين مقولات كمك نموده است. در اين راستا، تربيت ديني نيز امري تضعيف شده به نظر ميرسد. اما بايد گفت؛ دين و تربيت ديني در عرصة جهاني شدن، به فرصتهايي هم نايل شدند و جهاني شدن عرصة تأثير گذاري دين و تربيت ديني شده است. اما برخي از عمدهترين چالشهاي تربيت ديني كه ناشي از جهانيشدن است عبارتند از:40
1. هجوم ضدارزشهاي فرهنگ غرب و بيهويت كردن جوامع پذيرا؛ 2. ترويج پلوراليسم فرهنگي و ديني؛ 3. ترويج افكار لبراليستسو لذت طلبي و كامجويي؛ 4. علمگرايي و پرستش علم؛ 5. نسبيتگرايي و شك و ترديد در اصول؛ 6. دينگريزي و انزجار از دين؛ 7. سكولاريزاسيون و بيربط دانستن دين و دنيا؛ 8. كمرنگ كردن تعليمات وحياني؛ در اين ارتباط و براي خنثي كردن و يا كمرنگكردن تأثير پديدة جهاني شدن، بايد دو كار را دنبال كرد: 1. مواضع مختلف را نيز شناسايي كرد و به تحليل اوضاع پرداخت. به طور مشخص سه نوع موضع وجود دارد41مقاومت و مخالفت؛ تسليم و انفعال؛ تعامل سازنده و نقادانه با پديدة جهاني شدن؛ يعني جذب عناصر مثبت و نقد عناصر منفي.
2. در تأييد موضع سوم و عمل بر اساس آن، به خلاقيت و ابتكاراتي نيز دست زد تا شرايط اجتماعي موجود كمترين تأثير را بر تربيت ديني و نقش دين در الگو دهي به جامعه داشته باشد. عموماً سه نوع ابتكار را بايد در اين راستا در نظر داشت:42
1. ابتكار در سطح فراملي؛ يعني پديده جهاني شدن را به منزله هدفدار و سوژه محور در نظر گرفت و در پي رهبري و مديريت و هدايت هدفمند اين پروژة جهاني بود. 2. ابتكار در سطح ملي؛ در اين راستا بايد جهاني شدن را به مثابة فرايندي طبيعي در نظر گرفت. ازاينرو، برنامههاي تربيتي خاصي را براي هدايت جامعه طراحي كرد. 3. ابتكارات در سطح فردي؛ يعني تقويت معيارهاي ارزشي دروني و تأكيد بر قيد و بندهاي دروني براي فرار از فشار ناشي از تربيت متأثر از فرهنگ جهاني شدن.
پي نوشت :
Globalization. 1
2. اكبر عليوردي نيا، محمدرضا سليماني بشلي، جهاني شدن، «تهديد امنيت اجتماعي»، امنيت و نظم، سازمان تحقيقات و مطالعات ناجا، ش 1، ص 89-77.
3. احمد گل محمدي، «نگاهي به مفهوم و نظريه هاي جهاني شدن»، مطالعات ملي، ش 11، ص 116-85.
4 . علياصغر كاظمي، جهاني شدن فرهنگ و سياست، ص 8.
5. محمدرضا سليماني بشلي، «جهاني شدن و تاثير آن بر فرهنگ: با تاكيد بر فرهنگ بومي»، پرتو انديشه، ش 1، ص 25ـ34.
MCluhan, Understanding Media: The Extensions of Man, p.103. 6.
Heidegger, Martin, The Thiny, in peerty, language, Thought, p.165. 7.
8. رونالد رابرتسون، جهاني شدن، ترجمه كمال پولادي، 60ـ58.
9. اكبر عليوردي نيا، محمدرضا سليماني، جهاني شدن تهديد امنيت اجتماعي، ص 77ـ89.
10 فردين قريشي، «جهاني شدن و تحول ما از خويشتن»، مطالعات ملي، ش 11، ص 58ـ37.
11. جان تاملينسون، جهاني شدن فرهنگ، ترجمه محسن حكيمي، ص 13ـ 14.
Harvey, David, The condition of post-modernity, P. 12312.
Giddens, Anthony, The consequences of modernity, p.17. 13.
14. عليوردي نيا، اكبر،و ديگران، «جهاني شدن،تهديد امنيت اجتماعي»، فصلنامه امنيت و نظم، سازمان تحقيقات و مطالعات ناجا، ش 1، ص 89-77.
15. رونالد رابرتسون، جهاني شدن، ترجمه كمال پولادي، ص 32.
16. مالكوم واترز، جهانيشدن، ترجمه اسماعيل مردانيگيوي و سياوش مريدي، ص 13 ـ 14.
17. جان تاملينسون، جهاني شدن فرهنگ، ترجمه محسن حكيمي، ص 14.
18. رونالد رابرتسون، جهاني شدن، ص 35.
19. محمد قراگوزلو، جهاني شدن، اطلاعات ـ سياسي، ش 178-177.
20. فرانسيس فوكوياما، ارزشهاي فرهنگي و جهاني شدن، ترجمه رضا استاد رحيمي، روزنامه همشري ـ ماهمهر.
21 . هادي پور شافعي، و ديگران «پست مدرنيسم و دلالت هاي آن در تربيت ديني»، مجموعه مقالات تربيت ديني، ص 1078- 1027
22. احمد گل محمدي، «نگاهي به مفهوم و نظريههاي جهانيشدن»، فصلنامه مطالعات ملي،ش 11، ص 116ـ85.
identity23.
Legimitimising. 24
Resistance. 25
Projective. 26
27 . سعيد رضا عاملي، جهاني شدن، آمريكايي شدن و هويت مسلمانان بريتانيا، ص 308.
28. داود مير محمدي، جهاني شدن، «ابعاد و رويكردها»، فصلنامه مطالعات ملي، ش 11، ص 84-59.
29 . همان.
30 . سرژ لاتوش، «جهاني شدن و بحران هويت»، فصلنامه مطالعات ملي، ش 10، ص 48ـ13.
31. احمد گلمحمدي، «نگاهي به مفهوم و نظريههاي جهاني شدن»، فصلنامه مطالعات ملي، ش 11، ص 116ـ85.
Distinction32
Stability33
Belonging34
35. احمد گلمحمدي، «جهاني شدن و بحران هويت»، فصلنامه مطالعات ملي، سال سوم، شماره 10، 48ـ13.
36. احمد گلمحمدي، «نگاهي به مفهوم و نظريههاي جهاني شدن»، فصلنامه مطالعات ملي، ش 11، ص 116ـ85.
37. سعيدرضا عاملي، جهاني شدن،آمريكايي شدن و هويت مسلمانان بريتانيا، ص 308ـ1.
38. همان.
39. مهدي سجادي، فرهنگ عمومي و تربيت ديني، نسخه شماره 29.
40. سياوش پورطهماسبي، تبيين رابطة جهاني شدن و تربيت ديني، مجموعه مقالات تربيت ديني، ص 1140ـ 1110.
41 . همان.
42 . همان.
محمدرضا سليماني بشلي /كارشناسي ارشد علومتربيتي.
منبع : دو فصلنامه پژوهش هاي تربيتي شماره 4
انتهاي متن/
شنبه|ا|17|ا|تير|ا|1391
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-