واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: ناگفته های سفر به ایران به روایت مجری آمریکایی (قسمت سوم) ایران ، کشوری که بیشترین برداشت نادرست از آن در جهان وجود دارد قبل از آمدن به ایران به حدی از احساسات ضدآمریکایی در این کشور می ترسیدیم که دوربین گران قیمت و بزرگ خود را در آتن جا گذاشتیم و با مدلی که کمتر توی چشم می زد به ایران آمدیم! عصر ایران؛ وحید جعفریان- تاکنون دو بخش از ناگفته های سفر سال گذشته ریک استیوز، مجری آمریکایی شبکه PBS به ایران توسط عصر ایران ترجمه و منتشر شده است که سومین بخش از سفرنامه این مستندساز آمریکایی از روزنامه «سانفرانسیکو کرانیکل» در ادامه می آید: « یک پدر و مادر جوان ایرانی به من لبخند زدند در حالی که از دست دختر و پسر کوچکشان که با بی قراری آنها را کشان کشان به سمت یک مغازه فروش تنقلات، ساندویچ و بستنی می بردند، درمانده شده بودند. در همان نزدیکی ها کنار یک ساختمان 15 طبقه تصویر نقاشی شده پرچم آمریکا به چشم می خورد که به جای ستاره ها جمجمه مردگان و به جای خطوط موازی خط سیر گلوله های توپ بر روی آن نقش بسته بود. ترکیب شگفت آور سیاست های قدرت نمایی نظامی ایران در کنار خونگرمی و صمیمیت مردم آن، چیزی است که در طول سفر 12 روزه ام به این کشور برای فیلمبرداری یک مستند تلویزیونی در نظرم جلب توجه می کرد. ایران شاید جذاب ترین کشوری باشد که تاکنون از آن دیدار کرده ام و همچنین کشوری که بیشترین برداشت نادرست از آن در جهان وجود دارد. به نظر می رسد مردم به خاطر نگرانی از نفوذ غرب و تاثیرگذاری آن بر فرزندانشان، بخشی از آزادی های خود را فدا کرده اند. در جایی والدین به من می گفتند: «ما نمی خواهیم دخترانمان شبیه کسی چون بریتنی اسپیرز (خواننده آمریکایی) بزرگ شود» و به همین دلیل است که آنها بخشی از آزادی خود را فدای رسیدن به این هدف کرده اند. آنها احساس می کنند که «انقلاب ارزش ها» جوی پدید می آورد که در این محیط می توانند فرزندان خود را بدون مواد مخدر، شهوات و مادی گرایی غرب بزرگ کنند. زنان ایرانی باید روسری برسر کنند اما گیسوان بسیاری از آنها از جلوی روسری شان نمایان است. صورت ها به شکل زیبایی آرایش شده و نگاه های آنها به ویژه معنادار و اسرارآمیز است. چشم ها خیره می شود. قبل از آمدن به ایران به حدی از احساسات ضدآمریکایی در این کشور می ترسیدیم که دوربین گران قیمت و بزرگ خود را در آتن جا گذاشتیم و با مدلی که جلوه کمتری داشت (کمتر توی چشم می زد) به ایران آمدیم! با این حال زمانی که به آنجا رسیدم متوجه شدیم که با مردمی مودب روبرو هستیم. به ویژه زمانی که آنها می فهمیدند که ما آمریکایی هستیم به سرعت لبخند می زندند. من قبلاً هرگز چنین اوقات خوشی را که در خیابان های تهران تجربه کردم هیج کجا ندیده بودم و مردم هیچ کشوری نیز تا این حد خودمانی و صمیمانه نبودند. تهران شهری مدرن و پرجنب و جوش است با بازارچه های خرید پررونق، خیابان های شلوغ و پرترافیک و مردمی که لباس هایی به سبک غربی ها می پوشند. ایران کشوری مذهبی است. ایستگاه های متعدد تلویزیونی به پخش برنامه های مذهبی می پردازند و در موقع اذان شبکه ها تصاویری از غروب خورشید بر فراز دریا یا مکه را به نمایش می گذارند. در آمریکا بیلبوردها و تبلیغات ما را به مصرفی بودن تشویق می کند اما در ایران بیلبوردهای خیابانی، موزیک و برنامه های تلویزیونی همگی درباره تعلیمات مردان مقدس و بزرگ است.یک زمانی از راهنمایم پرسیدم که آیا غیرمسلمان بودن در ایران جایز است که وی پاسخ مثبت داد. او گفت: «ما آزادی مذهبی در کشور داریم تا زمانی که به اسلام توهین نشود.» سئوال کردم: «چه می شود اگر شما خواهان گرفتن منصبی در ارتش یا دولت باشید؟» و راهنمایم پاسخ داد: «در این صورت بهتر است که شما یک مسلمان و معتقد به اسلام شیعه باشید». خدمه فیلمبرداری در جلوی سفارت پیشین آمریکا در تهران توقف کردند. اینجا همان جایی است که در سال 1979 به تصرف دانشجویان انقلابی درآمد و 52 گروگان آمریکایی به مدت 444 روز در این نقطه که از آن به نام «لانه جاسوسی» یاد می کنند نگهداری شدند. از نظر ایرانی ها این یک لحظه غرورآمیز و پیروزمندانه علیه کشوری بود که برای سال ها در امورشان دخالت می کرد. دیوارهای سفارت همچنان با تصاویر ضدآمریکایی که در همان زمان نقاشی شد پوشانده شده است. با این حال بحران گروگان گیری به 30 سال قبل برمی گردد. اکثر ایرانی ها در آن زمان متولد نشده بودند. این یک تاریخ باستانی از نگاه راهنمای جوان ماست. زمانی که کار ما به پایان رسید سریعاً به سمت فرودگاه برای پرواز به خانه (آمریکا) حرکت کردیم. هنگامی که ما در ترافیک تهران گیر افتاده بودیم راننده مان فریاد زد: «مرگ بر ترافیک!». من شوکه شدم و گفتم: «چی؟ من فکر می کردم مرگ بر آمریکا گفتی». او گفت: «اینجا در ایران زمانی که یک چیز ما را درمانده می کند و از کنترل مان خارج می شویم به آن مرگ می فرستیم!». تازه اینجا بود که فهمیدم وقتی در کشورم (آمریکا) مردم به نوجوانانشان می گویند: «بروید به جهنم» در واقع منظورشان این نیست که می خواهند آنها بمیرند و در جهنم سوزانده شوند... آنها فقط می خواهند کودکانشان صدای موسیقی را کم کنند! در زمان سوار شدن به هواپیما متصدیان پرواز ایرفرانس به خوبی از ما استقبال کردند. زنان روسری خود را درآوردند و ما همراه با نوار خام یک برنامه فیلمبرداری شده از ایران که امیدواریم خصلت های دوستانه یک ملت پرافتخار 70 میلیونی را نمایش دهد به غرب بازگشتیم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 254]