واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: جوان و آرامش 1سلام دوست منچشمهایت را ببند و تصور كن كه بر روی شنهای نمناك ساحلی آرام دراز كشیدهای، دستهایت رها و چشمانت به آسمان است. موجهای نرم هر از گاهی پاهایت را خنك میكنند و صدایشان گوشهایت را مینوازند. و تو در زیر این آبی آسمان گاهی به تابش خورشید گرم میشوی و گاهی به ترنم نسیم خنك.تو ساكتی و یَم و خورشید و فلك با تو در نجوا.آنچه تو در آن غرقی، آرامش است!... تو با پیگیری و خواندن این مجموعه به ساحل امن آرامش خواهی رسید. دیازپام ایمان
رسیدن به آرامش، در گرو شـنـاخت اضطراب و نگرانی و مبارزه با علل آن است. با اسـتـفاده از آیات قرآن و روایات معصومین(علیهمالسلام) و سخنان دانشمندان درمییابیم كه ریـشـههـای نـگرانی و راههای درمـان آن و تحصیل آرامش به یك عامل اساسی كه همان ایـمـان و تقویت آن اسـت، بستگی داردایمان، انسان را در برابر عوامل تهدیدكننده حیات او به یك موجود شكست ناپذیر تبدیل میكند. در مواردی كه دشواریهای زندگی، شـخصیت انسان را نشانه میگیرد، اتكا به خداوند در روح او اثر عـمیق و غیرقابل انكار میبخشد. نوع برخورد و وضعیت روانی انسانهای با ایمان بـا عـكـس العمل و وضعیت روحی افراد مادی و بی ایمان در بـرخـورد با حوادث، قابل مقایسه نیست. به یكی از بانوان مسلمان در مـدیـنـه خبر رسید كه در جنگ احد سه تن از عزیزان خود را از دسـت داده اسـت. او با شنیدن این خبر برای حمل اجساد كشتگان خـود بـا شتری عازم جبهه احد گردید. در را بازگشت به عایشه، همسر رسـول اكـرم(صلیاللهعلیهوآله) برخورد كرد. عایشه پرسید: از رسول خدا چه خبر؟ ایـن بانوی مصیبت دیده با متانت و آرامش خاصی كه از ایـمـان مـحكم و استوارش سرچشمه میگرفت، پاسخ داد: من مژدهای بـرای شـما دارم، به پیامبر آسیبی نرسیده و در بـرابـر چـنین نعمت گران قدر و بزرگی هر گونه مصیبتی كـوچـك و قـابل تحمل است. همسر پیامبر از او پرسید: این شهدا، چه كسانی هستند؟ او جواب داد: یكی جسد شوهرم و دیگری فرزندم و آن یكی برادرم ؛ همه را با خود به مدینه میبرم تا به خاك بسپارم.1 به راستی چه عنصری جز ایمان میتوانست بانوی قهرمان كربلا، حضرت زیـنـب(علیهاالسلام) را در بـرابر انبوه مصیبتها چنین مقاوم سازد.مكاتب مادی هرگز نتوانستهاند چنین زنان و مردان فداكاری تربیت كـنـنـد، حـال این كه در تاریخ اسلام از این وقایع زیاد دیده میشـود. دیل كارنگی میگوید: «پدرم زیر بار قرض و گرفتاری و فلاكت و بـدبـختی رفته بود كه سلامت خود را از دست داد. پزشك به مادرم گـفـت: بیش از شش ماه از عمر پدرم باقی نمانده است؛ پدرم مكررا تـصـمیم گرفت به وسیله طناب به زندگی خود خاتمه بخشد یا خود را تـسلیم امواج رودخانه كند. سالهای بعد پدرم برای من تعریف كرد و گـفـت: یـگانه عاملی كه در آن موقع من را از انتحار بازداشت، ایـمان راسخ و استوار مادرت بود. او عقیده داشت، اگر خداوند را دوسـت بـداریم و از اوامرش اطاعت و پیروی كنیم، همه كارها اصلاح خـواهـد شـد. حـق بـا مادرم بود؛ سرانجام همه كارها اصلاح شد[و ]پـدرم چـهل و دو سال دیگر به خوشی زندگی كرد. دین به من ایمان و امید و شهامت میبخشد و هیجان و اضطراب و ترس و نگرانی را از من دور میكند.»2 كـسـی كـه تلاش گستردهای دارد وقتی ببیند از كارش قدرشناسی نمیشـود، دچـار رنـج و انـدوه میگردد؛ اما مردان خدا و افراد با ایـمـان هـرگز انتظار پاداش و تشكر از دیگران نداشته و به ثواب اخـروی چـشـم دوخـتـهانـد. سـوره «انـسان» درباره مدح اهل بیت پـیـامـبـر(صلیاللهعلیهوآله) بـه این جهت نازل شده كه آنان بدون هیچ گونه چشم داشـتـی غـذای خـود را بـه فقیر و اسیر و مسكین بخشیدند و چنین گـفـتـند: «انما نطعمكم لوجه الله لانرید منكم جزاء و لاشكورا؛ ما تـنـهـا به خاطر خدا به شما غذا میدهیم و انتظار پاداش و تشكر از شما نداریم.»3 بـر این اساس علی(علیهالسلام) میفرماید: «لایزهدنك فی المعروف من لایشكره لك فقد یشكرك علیه من لایستمتع بشیء منه و قد تدرك من شكر الشاكر اكـثـر مـمـا اضاع الكافر و الله یحب المحسنین؛ به خاطر ناسپاسی افـراد، از كـار نـیك مضایقه نكنید، چرا كه در عوض گاهی كسی از تـو سـپاس گزاری میكند كه از عمل نیكت بهرهای نبرده و چه بسا اثـر ایـن شـكرگزاری بیش از ناسپاسی افراد ناسپاس است و خداوند نیكوكاران را دوست میدارد.»4 ایـمـان، انسان را از منفیگرایی و بدبینی به مردم، كه خود عامل مـهـم اضطراب است، باز میدارد. مومن به پیروی از قرآن، بدبینی را از گناهان بزرگ میداند و كار دیگران را حمل بر صحت میكند. تـسـلـیم شدن در مقابل قضاهای حتمی و راضی شدن به مقدرات كه از آثـار ایمان است، زندگی را دل پذیر و مطبوع میسازد. علی(علیهالسلام) میفـرمـایـد: «انـكم ان رضیتم بالقضاء طابت عیشكم و فزتم بالغناء؛ اگـر بـه مـقـدرات حتمی راضی شدید، زندگی شما شیرین و گوارا میشود و از غنا برخوردار میگردید.»5 فیلـسـوفـان و روان شـنـاسان نیز به این اصل مهم تاكید كردهاند؛ ویـلیام جیمز میگوید: «حوادث را آن طوری كه هست بپذیرید و خود را آمـاده سـازیـد كـه هـمان طور قبولش كنید، زیرا پذیرش آنچه اتـفـاق میافتد اولین قدم در مغلوب كردن نتایج مصایب و بدبختیها است».6 البته این توصیهها در پارهای از موارد با توجه به تـفـاوت روحـیـه افـراد كم و بیش اثر مثبت دارد، ولی هرگز بدون پـشـتـوانـه ایـمان و مذهب در برخورد با حوادث سنگین و دردناك، افـكار پریشان و آشفته آرام نمیگیرد. كسی كه متكی به منطق دین اسـت، در نـظـام آفـریـنش هیچ چیز جز اراده خداوند را موثر نمیدانـد و مـعـتـقد است كه رنجهای خارج از اختیار انسان از جانب پـروردگـار مهربان و برای تطهیر قلب و ارتقای درجه مقدر گردیده اسـت. از ایـن رو هـرگـز اجازه نمیدهد كه مصایب و مشكلات، قدرت روحـی او را فـلـج نماید و در هر شرایطی كشتی وجودش را به ساحل آرامـش و صـفـا میرسـاند. روزی امام باقر(علیهالسلام) برای عـیادت از جابر بن عبدالله انصاری به منزل ایشان رفتند و از حـال وی جویا شدند. جابر گفت: حالتی یافتهام كه پیری را بر جــوانـی و بـیـماری را بـر تـن درستی و مرگ را بر زندگی ترجیح میدهم. حضرت فـرمـودند: اما ما خاندان پیامبر چنین نیستیم؛ اگر خداوند بـیـماری یا تن درستی، جوانی یا پیری، مرگ یا زندگی را برای ما اراده فرماید، از دل و جان میپذیریم.7 باباطاهر میگوید: یـكـی درد و یـكـی درمـان پـسنـدد یكی وصل و یكی هجران پسندد من از درمان و درد و وصل و هجران پـسنـدم آنـچـه را جـانـان پسندد به راستی چه عنصری جز ایمان میتوانست بانوی قهرمان كربلا، حضرت زیـنـب(علیهاالسلام) را در بـرابر انبوه مصیبتها چنین مقاوم سازد، آنجا كـه میگوید: «ما رایت الا جمیلا؛ جز زیبایی ندیده ام».8 آرامش و وقـار و تـسلط زینب(علیهاالسلام) بر روح و كلمات خود آن چنان بود كه گویا هیچ اتفاقی نیفتاده است. كـسـی كـه تلاش گستردهای دارد وقتی ببیند از كارش قدرشناسی نمیشـود، دچـار رنـج و انـدوه میگردد؛ اما مردان خدا و افراد با ایـمـان هـرگز انتظار پاداش و تشكر از دیگران نداشته و به ثواب اخـروی چـشـم دوخـتـهانـد.اسـتاد مطهری یكی از آثار ایمان مذهبی را آرامش خاطر میداند و میگوید: «انسان فطرتا جویای سعادت خویش است. از تصور وصول به سـعادت، غرق در مسرت میگردد و از فكر یك آینده شوم و مقرون به مـحـرومیت لرزه بر اندامش میافتد، سخت دچار دلهره و اضطراب میگـردد. آن چـه مـایه سعادت انسان میگردد. دو چیز است: 1ـ تلاش ؛ 2ـ اطـمـینان به شرایط محیط. موفقیت یك دانش آموز معلول دو چیزاسـت: سـعـی و تـلاش خـودش[و] دیـگری مسـاعدت و آمـادگـی محیط مدرسه و تـشـویـق و تـرغـیب و تقدیر اولیای مدرسه. یك دانش آموز كـوشـا اگـر به محیطی كه در آنجا درس میخواند و معلمی كه آخر سـال نـمـره میدهـد اعتماد نداشته باشد و نگران یك رفتار غیر عـادلانـه بـاشد، در تمام ایام سال دلهره و اضطراب سراپای وجودش را میگیرد. امـا تكلیف انسان با خودش روشن است و از این ناحیه اضطرابی [به او] دسـت نمیدهـد، زیـرا اضطراب از شك و تردید پدید میآید. انـسـان دربـاره آنچه مربوط به خودش است شك و تردید ندارد؛ آن چـه كـه انـسـان را بـه اضطراب و نگرانی میكشاند و آدمی تكلیف خـودش را دربـاره او روشـن نمیبـیند، جهان است؛ آیا كار خوب فـایده دارد؟ آیا صداقت و امانت بیهوده است؟ آیا با همه تلاشها و انـجـام وظـیـفـههـا، پایان كار محرومیت است؟ اینجاست كه دلـهـره و اضـطـراب در مـهیبترین شكلها رخ مینماید. [در این مـواقـع] ایمان مذهبی به حكم این كه به انسان كه یك طرف معامله است نسبت به جهان كه طرف دیگر معامله است، اعتماد و اطمینان میبـخـشـد، دلهره و نگرانی نسبت به رفتار جهان را در برابر انسان زایل میسازد و به جای آن به او آرامش خاطر میدهد.»9 ... ادامه دارد1ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه (قم، منشورات مكتبه آیه الله نجفی، چاپ دوم) ص262. 2ـ دیـل كـارنـگـی، آیـیـن زندگی، ترجمه جهانگیر افخمی (تهران، انتشارات ارمغان، چاپ دهم) ص185. 3ـ دهر(76) آیه 9. 4ـ نهج البلاغه فیض الاسلام، قصار 195. 5 ـ غررالحكم، ج3، ص66. 6 ـ دیل كارنگی، همان، ص88. 7ـ جامع السعادات. ج3، ص285. 8 ـ خوارزمی، مقتل الحسین، ج2، ص42. 9ـ اسـتـاد مطهری، مجموعه آثار (انتشارات صدرا، چاپ چهارم) ج2، ص45. محمد سبحانی نیا، مجله معارف اسلامی، ش 44، با تصرف و تكمیل
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 351]