تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):عقل راهنمايى مى  كند و نجات مى  دهد و نادانى گمراه مى  كند و نابود مى  گرداند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833083523




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سه خاطره از روزگار رفته


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > خرسند، پرویز  - سالهای 46 و 47 در حالی در زندان بودم که خیلی از چهره‌های معروف انقلابی در این دوره، در زندان به سر می‌بردند. پیغمبر بند 6 کیست؟از هر روز زندان، خاطراتی به یاد ماندنی دارم. زندان ما را بیشتر می‌ساخت و فکر مبارزه را در ما بیشتر زنده می‌کرد. کتک خوردن داشت، سر تا پا خون شدن داشت، شکنجه داشت، اما مبارزه و بیداری بود. دقیقاً‌ در همین زمان دکتر شریعتی نیز بازداشت شد و روانه زندان ‌شد. ماجرای من و دکتر علی شریعتی در زندان در تهران، یک قصه شنیدنی است. من تا مدت‌های زیادی نمی‌دانستم شریعتی هم در همان زندان است. اول در بند چهار بودم. سلولی بود کنار مستراح که عذاب‌آور و وحشتناک بود. مرا هم پیش کسی به نام «رسولی» بردند که بازجوی زندان بود. داخل اتاق بازجویی دیدم کتاب‌هایی روی میز ریخته بودند. کتاب‌های «شریعتی»، «طالقانی» و «بازرگان» و حتی کتاب من هم بود. «رسولی» رئیس بند برای ترساندن من گفت: اگر پیغمبر بند شش نبود، همه را تیرباران می‌کردیم.» دستور داد مرا هم به بند شش بردند. قبلاً از «پیغمبر بند شش» شنیده بودم و خیلی مشتاق بودم او را بشناسم. رسولی چند تا سیگار به من داد و مرا با سرباز به بند فرستاد. وارد سلول که شدم، یکی جلو آمد و سلام و احوال‌پرسی کردیم و به من پتو داد. همه خواب بودند. تا نشستم و گفتم از بند چهار آمده‌ام، به من گفت: تو خرسند هستی؟ دست و پاهایم را وارسی کرد و می‌خواست ببیند آیا ناخن‌های دست و پایم را کشیده‌اند؟ پرسیدم پیغمبر بند شش که می‌گویند، کیست؟ گفت دکتر علی شریعتی است. او در سلول شش بود. ما در سلول هشت بودیم. خیلی از دوستان دیگر، همه این سلولها در بند شش بود. فردا نقشه‌ای کشیدیم تا من بتوانم دکتر شریعتی را نزدیک سلولش ملاقات کنم. آزادباش که دادند، ما بیرون سلول‌ها بودیم. کنار سلول «شریعتی» یک بخاری بود. من به بهانه ریختن چای کنار بخاری رفتم و همین موقع بود که یک نفر بلند صدا کرد، «خرسند» بیا و «شریعتی» ‌از داخل سلول صدای او را شنید و متوجه من شد. پشت در آمد و با هم احوال‌پرسی کردیم. بعدها وقتی در سلولها باز می‌شد و همه کنار هم بودیم، روزهای به یادماندنی‌ای می‌شد. مثلاً شریعتی با هزار ترفند، سربازهای نگهبان را که اکثراً هم بیسواد بودند، راضی می‌کرد تا بتوانیم گرد هم جمع شویم و حرف بزنیم. روزی که پنهانی وارد رادیو سلطنتی شدیم مقاله هابیل و قابیل یکی از تأثیرگذارترین مقالاتی بود که در آن دوره نوشته‌ام. صبح عاشورا بود. ظهر در حسینیه ارشاد برنامه داشتیم. از صبح نشستم و مقاله‌ای با نام «شهید همه اعصار» نوشتم که بعدها هم به صورت کتاب همه جا دست به دست می‌شد. همین مقاله بعداً به «هابیل و قابیل» مشهور شد. ظهر عاشورا آن را در حسینیه ارشاد خواندم. آن روز فضای حسینیه دیدنی بود. از همان روز، این نوشته در زبان‌ها افتاد. شریعتی خیلی مرا تحسین کرد. حتی بعدها خیلی‌ها به اشتباه فکر کردند که این مقاله را شریعتی نوشته است. در اوج مبارزات انقلاب بود که با برادرم- که کشته شد- تصمیم گرفتیم مقاله را دوباره بخوانم و او، در استودیو آن را ضبط کند. برادرم برای این مقاله موسیقی‌ای ساخت و من یک روز به صورت پنهانی وارد استودیوی رادیو شدم و متن را خواندم و او ضبط کرد. خلاصه در رادیوی سلطنتی رژیم شاه به صورت پنهانی یک نوار انقلابی ضبط کردیم. این کار، چیزی شبیه به یک معجزه بود. این نوار بعدها در شمارگان سه میلیون تکثیر شد. دو میلیون در ایران و یک میلیون در بین دانشجویان خارج از کشور توزیع شد. وقتی نوار به دست ساواک افتاد، باز روز از نو و روزگار از نو بود. ساواک در تعقیب من افتاد و بعد هم من و هم برادرم بازداشت شدیم. این نوار و این نوشته یکی از معروف‌ترین کارهای فرهنگی دوران مبارزه ما شد. «هابیل و قابیل» فریادی شد که در هر کانون انقلابی به گوش می‌رسید.شاید ندانید که حتی وقتی رادیو دست انقلابیون افتاد، اولین صدایی که بعد از اعلام صدای رادیو انقلاب اسلامی پخش شد، همین نوار بود. خیلی‌ها اشتباهاً فکر کردند که نوشته و صدای شریعتی پخش شد ولی این‌طور نبود. آقای خامنه ای گفتند، مبادا فکر کنی قطب زاده رئیس توست ...و اما روز دوازدهم بهمن در رادیو بودم. ثانیه‌شماری می‌کردم و یادم هست دائماً مشغول نوشتن متن ادبی برای ورود امام بودم. شب قبلش تا صبح دوازدهم بهمن بیدار بودم. روز بیست و دوم بهمن هم وقتی رادیو و تلویزیون به‌طور کامل دست انقلابیون افتاد و امام، «قطب‌زاده» را برای مسئولیت آن انتخاب کردند، اولین متن‌هایی که برای امام در رادیو و تلویزیون خوانده شد، متن‌هایی بود که من نوشته بودم. بعد «آقای خامنه‌ای» مرا خواستند و گفتند: «تو برو پیش قطب‌زاده؛ چون او تجربه کافی ندارد و در راه‌اندازی رادیو و تلویزیون کمک ما باش». « خامنه‌ای» تأکید کرد که «مبادا فکر کنی که او رئیس توست و همچنین طوری هم برخورد نکن که تو رئیس او هستی. کمک کن تا یک تلویزیون انقلابی شکل بگیرد.» من هم رفتم تا این‌که مدیر تولید شبکه 2 شدم و بعد مدیرعامل انتشارات سروش شدم و اولین مجله انقلابی ایران را به نام «سروش» منتشر کردم که تأثیرگذارترین و پرتیراژترین مجله انقلابی شد. آن روزها شبانه‌روز برای انقلاب کار می‌کردیم. از آن روزها چه خاطرات گفتنی و نگفتنی دارم. اینها همه خاطرات فراموش شده روزگار گذشته انقلابی‌های سالخورده‌ای مثل من است.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 567]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن