واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: خاطراتي از همراهي رهبر معظم انقلاب و شهيد بهشتي
آنچه در پي ميآيد خاطراتي از همراهي رهبر معظم انقلاب و شهيد بهشتي از زبان آيتالله محمدعلي موحدي كرماني* است كه پايگاه اطلاعرساني دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب، آن را به مناسبت سالروز شهادت شهيد بهشتي منتشر كرد.
ماجراي تشكيل حزب جمهوري
ما معمولاً تابستانها به مشهد ميرفتيم. تابستان سال 1355 بود يا 1356. در مشهد به مرحوم ربّاني املشي برخوردم كه از دوستان قديمي و صميميام بود. پرسيد: «كي آمديد؟» جواب دادم: «همين تازگيها آمدهام.» گفت: «پس به ديدنت ميآييم.» گفتم تشريف بياوريد. نشاني منزل را گرفت و گفت: «با آقاي خامنهاي ميآييم.» آن موقع آيتالله خامنهاي در مشهد بودند. با هم قرار گذاشتيم. پيش از ظهر بود كه آقايان تشريف آوردند. يك ساعتي با هم نشستيم. در بين صحبتها اين مسأله مطرح شد كه چه خوب است تشكلي بهوجود آوريم. اين فكر در جمعمان مورد پسند واقع شد. جمع اصل قضيه را پذيرفت.
تشكل نياز به جذب افرادي دارد كه در واقع اين افراد مؤسس آن ميشوند. صحبت شد كه آيتالله دكتر بهشتي هم مشهد هستند و بهتر است با ايشان هم صحبت كنيم تا اگر اصل قضيه را پذيرفتند، ايشان هم به جمع ما بيايد. همان موقع راه افتاديم. دوستان منزل آقاي بهشتي را بلد بودند. آقاي خامنهاي فولكسي داشتند، سوار شديم و ايشان رانندگي ميكردند. يادم هست كه فولكس ايشان سر و صدا و تق و توق زيادي ميكرد. مرحوم ربّاني املشي به شوخي گفت: «ما خجالت ميكشيم سوار اين ماشين شويم. هر كس صداي اين ماشين را بشنود، ميگويد اينها كي هستند؟!» همگي خنديديم.
در راه هنوز به منزل آقاي بهشتي نرسيده بوديم كه ديديم دكتر باهنر ميخواست از يك طرف خيابان به آن طرف برود. به ايشان رسيديم. به نظر ميرسيد صبحانهاي تهيه كرده بود. گفتيم ما در فكر چنين تشكلي هستيم، شما هم با ما بيا. ايشان هم گفت: «چشم!» ايشان هم آمد و چهار نفر شديم. به ايشان گفتيم كه ميخواهيم به منزل آيتالله بهشتي برويم. شهيد بهشتي دم در آمد. گفتيم كه ميخواهيم قدري راجع به موضوعي صحبت كنيم. ايشان عذر خواستند و گفتند كه نميشود، چون آن موقع جلسه يا مهمان داشتند. براي جلسه بعد قرار گذاشتيم. خاطرم نيست كه روز بعد بود يا عصر همان روز. در جلسه با شهيد بهشتي ايشان پذيرفتند كه ايجاد اين تشكل كار خوبي است. به اين ترتيب پنج نفر شديم. گفتيم حالا بنشينيم ببينيم چه كساني ميتوانند در اين كار با ما همفكر باشند تا آنها را جمع كنيم. شروع به شناسايي افراد در تهران و قم و مشهد كرديم تا با آنها صحبت كنيم.
در قم آيتالله مشكيني، آيتالله مؤمن و آيتالله طاهري خرمآبادي. يادم نميآيد در قم غير از اينها شخص ديگري را پيدا كرده باشيم. در تهران آيتالله مهدويكني و چند نفر ديگر. آقايانهاشمي و منتظري هم مورد نظرمان بودند كه آن موقع اين دو نفر در زندان بودند. البته برخي مثلاً در روحانيت مبارز بودند كه بعدها ملحق شدند، ولي تا آنجا كه يادم ميآيد، در اين مرحله تشكل حزب نبودند. در مشهد هم آقاي طبسي و شهيدهاشمينژاد بودند. با اينها صحبت و مذاكره شد و در جريان قرار گرفتند و قرار شد اعضاي اصلي و مؤسس باشند. پيش از اتمام سفر مشهد، تصميم گرفته شد كه در تهران هم جلسهاي تشكيل بدهيم.
ما براي تنظيم اساسنامه حزب، جلسات سرّي متعددي داشتيم. پس از پيروزي انقلاب مسأله آشكار شد و حزب جمهوري اسلامي اعلام موجوديت كرد. به دنبال آن جلسات هم تشكيل ميشد. در جلسهاي كه همه اعضا دعوت شده بودند تا شوراي مركزي و شوراي داوري و شوراي افتاء** را انتخاب كنند، يادم ميآيد مرحوم حاج احمدآقا هم شركت كردند. اول شوراي مركزي تعيين شد و بعد، اعضاي شوراي داوري و شوراي افتاء هم مشخص شدند.
نشستن در اين جلسه حرام است!
يكي از اعضاي وقت شوراي مركزي جامعه روحانيت، به دلايلي كدورتي از حزب داشت؛ در شوراي مركزي جامعه روحانيت و در غياب شهيد بهشتي تعبير بدي درباره حزب و در مورد شهيد بهشتي به كار برده بود؛ كلمهاي كه شايد قدري موهن بود. تلقياش اين بود كه شهيد بهشتي نقش اصلياي را در اين تحزب دارد. آن موقع شهيد بهشتي دبيركل حزب بود. آن شخص درواقع شبه عقدهاي از حزب داشت و از اين رو تعبير موهني در مورد ايشان كرد. خوب يادم هست به محض اينكه اين تعبير را به كار برد، آقا بهقدري ناراحت شدند كه گفتند: «نشستن در جلسهاي كه به آقاي بهشتي توهين ميشود، حرام است» و بلند شدند. شما از همين مورد ميتوانيد به رابطه آقا و دكتر بهشتي پي ببريد.
آقا فوقالعاده به شهيد بهشتي علاقمند بودند. وقتي ميخواستيم خبر شهادت آيتالله بهشتي را به آقا بدهيم، واقعاً نميدانستيم چگونه بگوييم. آن موقع آقا بر اثر سوء قصدي كه به ايشان شده بود، مجروح بودند. وقتي اين خبر را شنيدند، بسيار برايشان ناگوار بود.
* عضو شوراي مركزي جامعه روحانيت و شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي
** در اين شورا عضويت آيتالله خامنهاي و شهيد بهشتي را مطمئن هستم احتمال ميدهم آيتالله رباني املشي هم در شوراي افتاء بود. اسامي بقيه اعضا در خاطرم نيست، چون من در آن شورا نبودم و در شوراي مركزي و شوراي داوري بودم. اما عليالقاعده اين شورا در تبيين خطوط اصلي حزب و برنامهها و احياناً فرازهايي نقش داشتند كه بايد در اساسنامه قرار ميگرفت. در واقع از اسلاميت حزب صيانت ميكردند.
خاطره آيتالله العظمي موسوي اردبيلي از شهيد مظلوم آيتالله بهشتي
آيتالله العظمي موسوي اردبيلي در خاطرهاي به بيان منش انساني و الهي شهيد آيتالله بهشتي پرداختند.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني و خبري جماران، ايشان افزودند: وقتي كه بنيصدر به فكر فرار افتاد و در مخفيگاهي پنهان شد، نيروهاي انقلاب در پي بنيصدر ميگشتند و خانم بني صدر را با خانم سودابه سديفي گرفتند و به مرحوم بهشتي، مژده دادند كه خانم بنيصدر را دستگير كردهايم. اكنون بنيصدر هرجا باشد خود را تسليم ميكند. با وجود آن همه سوابق، مرحوم بهشتي سخت برآشفت و گفت: «ما حق نداريم يك زن را تسليم كنيم، در حالي كه هيچ تقصيري ندارد، الا اين كه زن بنيصدر است و شوهرش به خاطر خيانت به كشور تحت تعقيب است» و دستور داد كه فوراً او را آزاد كنند.
از نظر اخلاقي و روحي، جهات مثبت و برجستگيهاي ويژه داشت. منصف بود. در كاري كه با حركت ديگران انجام داده بود، سهم خود را كم و سهم ديگران را مهم و قابل توجه ميدانست. هيچگاه نشد كه كار ديگران را به خود نسبت دهد يا تلاش ديگران را ناديده بگيرد. حتي با كسي كه با او غيرمنصفانه و ظالمانه رفتار كرده بود با انصاف و عدل برخورد ميكرد.
بنيصدر يكي از اشخاصي بود كه بيجا با او دشمني ميورزيد چون او را رقيب خود و خود را رقيب او ميدانست، بيرحمانه او را ميكوبيد. درحالي كه او پس از انتخاب بنيصدر به رياست جمهوري به حضرت امام(ره) پيشنهاد كرد كه فرماندهي كل قوا را به او بدهد (چون معتقد بود كه اگر رئيسجمهور قواي مسلح را در اختيار نداشته باشد، نميتواند وظايف رياست جمهوري را درست انجام دهد). البته حضرت امام تامل داشت كه اين كار را بكند يا نه. شهيد بهشتي پيشنهاد كرد، اصرار ورزيد و دوستان ديگر هم تاييد كردند تا سرانجام امام قبول كرد و فرماندهي كل قوا را به او تفويض كرد. غير از اين، در چند مورد ديگر هم مرحوم شهيد بهشتي به كمك و مساعدت بنيصدر شتافت، ولي او بدترين دشمنيها را با بهشتي كرد. در جريان تصويب پليس قضايي با صراحت مخالفت ميكرد و ميگفت،«قصد بهشتي از ايجاد پليس قضايي اين است كه نيروي مسلح را در اختيار داشته باشد». پس از فوت آيتالله سيد محمود طالقاني، روزي بنيصدر كه از مسافرتي داخلي بازگشته بود، در مجلسي با خنده و تمسخر گفت: «اهالي آن شهر شعار ميدادند و ميگفتند: بهشتي طالقاني را تو كشتي» همه اهل مجلس از اين توهين ناراحت شدند.
شهيد بهشتي مردمگرا بود و از كاري كه براي مردم قابل هضم نبود، حذر ميكرد و ميگفت: «يا برخلاف افكار عمومي كاري نشود يا تلاش كنيم مردم را در جريان كارها قرار دهيم و تحريك عواطف نكنيم. بايد مردم ملتهب نباشند، هرچند كه اعتراض نكنند».
منبع: بنياد نشرآثار و انديشههاي شهيد آيتالله دكتر بهشتي
چهارشنبه|ا|7|ا|تير|ا|1391
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 217]